امام حسین عزیزترینم

امام حسین عزیزترینم

تقدیم به مولای عزیزم امام حسین
امام حسین عزیزترینم

امام حسین عزیزترینم

تقدیم به مولای عزیزم امام حسین

صفات حضرت عباس

www.juyom.ir مجموعه ای از عکسهای متحرک ماه محرم و صفر ، نوحه ، شعر ، کتاب ،  السلام علی الحسینwww.juyom.ir جدیدترین پیامک sms ماه محرمwww.juyom.ir جدیدترین پیامک sms ماه محرم , www.juyom.ir مجموعه ای از عکسهای متحرک ماه محرم و صفر ، نوحه ، شعر ، کتاب ،  السلام علی الحسینwww.juyom.ir جدیدترین پیامک sms ماه محرم www.juyom.ir جدیدترین پیامک sms ماه محرم




دیباچه صفات اخلاقی افراد در فهرست فضایل معنوی انسان ها در القاب آنان نمایان است .حضرت عباس علیه السلام انسانی آسمانی بود که بلندی عظمتش القاب بسیاری برای او پدید آورد.


قمر بنی هاشم: بهره مندی عباس(ع) از جمال و جلال و سیمای سپید و زیبا و سیرت سبز و نورانی زمینه ساز این لقب است


باب الحوائج: کریمی از دودمان کریمان که چون حاجتمندی سوی او روی کند خواسته هایش را بر آورده می سازد.


طیار: بیانگر مقام و عظمت حضرت عباس(ع) در فضای عالم و قدس و بهشت جاودان است.


الشهید: شهادت که نشان نمایان ابوالفضل(ع) و در چهره حیات او درخشندگی بسیار دارد زمینه ساز این لقب است.


سقا: دلاوری عباس(ع) در صحنه های حیرت آور آب رسانی به تشنگان سبب این لقب شد.


عبدصالح: لقبی که حضرت صادق(ع) در زیارت عمومی گرانقدرش بدان اشاره دارد.((السلام علیک ایها العبد الصالح)).


سپهسالار: صاحب لوا (پرچم) یا سپهسالار بزرگترین شخصیت نظامی است و حضرت عباس(ع) در روز عاشورا این لقب را از آن خودش ساخت.


پرچمدار و علمدار: یاد آور دلاوری و حفظ لشگر در برابر دشمن علمداری عباس(ع) این لقب را برایش به ارمغان آورد.



http://pare-yaas.blogfa.com/8406.aspx

شعر

http://www.rasekhoon.net/uploads/0/2p.jpg 

 

 

 

آن کیست اندر هر بلا ، با تو وفاداری کند

با قلب و شعر و دست خود از تو طرفداری کند

 

آن کیست کز بهر خدا، پیش تو از خود بگذرد

با امر تو سقا شود ،  یا که علمداری کند

 

آن کیست ماه هاشمی حب و حیایش دائمی

تا بود خصم جرات نداشت ، تا فکرِ آزاری کند

 

آن کیست مولایش تویی، چون بنده آقایش تویی

پیش از تو و طفلان تو ، از آب، دست عاری کند

 

آن کیست که بی چشم و دست، با آن عمود بر فرق سر

در فکر این است تا چه شکل حالا تو را یاری کند

 

آن کیست جز عباس تو ، در قلب پر احساس تو

داغش کمر را خم کند ، اشک تو را جاری کند

 

  

 

 

 

 

                                        ghaemealemohammad.mihanblog.com/

از علی اصغر خجالت می کشم

گاه ابر و گاه باران می شوم

گاه از یک چشمه جوشان می شوم

گاه از یک کوه می آیم فرود

آبشار پر غرورم گاه رود

ادامه مطلب ...

اعتراف دشمن به وفاى عباس

هنگامى که وسایل غارت شده کربلا را به شام نزد یزید بردند، در میان آنها پرچم بزرگى بود . یزید و حاضران در مجلس دیدند همه پرچم سوراخ و صدمه دیده، ولى دستگیره آن سالم است . یزید پرسید: «این پرچم را چه کسى حمل مى‏کرد؟» گفته شد: «عباس بن على‏» . یزید از روى تعجب و تجلیل از آن پرچم سه بار برخاست و نشست و گفت:
«انظروا الى هذا العلم فانه لم یسلم من الطعن والضرب الا مقبض الید التى تحمله; به این پرچم بنگرید، [که بر اثر صدمات] نیزه و زدن [شمشیر] جایى از آن سالم نمانده جز دستگیره آن که [پرچمدار] آن را با دست‏حمل مى‏کرده است .»
سالم ماندن دستگیره پرچم، نشان از آن دارد که پرچمدار تمام ضربات نیزه و شمشیر را که بر دستش وارد مى‏شده تحمل مى‏کرده ولى پرچم را رها نساخته است .
آنگاه یزید گفت: «ابیت اللعن یا عباس، هکذا یکون وفاء الاخ لاخیه; لعن [و ناسزا] را از خودت دور ساختى اى عباس! [و ناسزا زیبنده تو نیست ]. این چنین است [رسم و معناى] وفادارى برادر نسبت‏به برادرش .»
آرى، وفاى حضرت عباس آن قدر فراوان و در حد اعلاست که پلیدترین دشمنان او هم نمى‏توانند آن را انکار کنند .


پنج امامى که ترا دیده‏اند   ***  دست علم گیر تو بوسیده‏اند
چشم خداوند چو دست تو دید  ***  بوسه زد و اشک زچشمش چکید


http://www.sibtayn.com

جمله کوتاه



حضرت عباس(ع) جهانیست اما  جهان حضرت عباسی نیست




http://rbc.najva.ir

نجوا با اباالفضل(ع)


السلام علیک یابن رسول الله وابن امیرالمؤمنین(ع)

به دیار خاک نشینان خسته دل خوش آمدی!

امیرمؤمنان علیه علیه السلام منتظر قدومت بود تا بر دستان زیبای تو گل بوسه بنشاند.

حسن مجتبی(ع) مشتاق دیدارت بود و حسین(ع) مسرور از تماشای قامت رعنای توست.

یا سیدنا و مولینا یا عباس بن علی!

می دانی که ما در این هنگامه میلادت چه سان شادمانیم و سینة تنگمان تاب تپش های قلب بی قرار از ولادت فضیلت را ندارد.

نام تو که بر زبان جاری می شود دل به ناگاه از افق سرخ فرات بر می آید و طعم عطش به کام عاشقان می ریزد.

بر ما ببخش: اشک بی اراده بر گونه هایمان می تراود. چه کنیم؟ عرصه دل در این روز خجسته، آوردگاه دنیای شادی و یک غم دیر آشناست.

حکایت چشم و مشک و تیر بر لوح فطرت ما از زمان بی آغاز ازل، نقش بسته و نیک می دانی که نازدودنی است.

عمو جان! نام تو درمان تمام دردهای ناپیدای ماست. نام زیبای «عباس» از اسماء حسنای الهی است که «آدم» آموخت و با زورق توسل از دریای غم به کرانه کرامت حق نائل شد.

از ساحت ادب دور است که در هنگامة هلهلة قدسیان و خروش اهل خاک، زبان به گلایه بگشاییم و از ناخودیهای عصر خویش ابراز دلتنگی کنیم.

جمعی از ما از تو نیاموختیم مسلک ادب و مرام وفا را:

از تو نیاموختیم حمایت از حقیقت و اطاعت از ولایت را:

تو دل را به دوست سپردی و دست و دیده وقف مولای خویش کردی و جان، بذل یار.

برخی از ما به غیر بسته و دیده به دست بیگانه دوخته ایم و وفای به ولایت را نه فقط از عرصة قلب و اندیشه، حتی از صحن زبان نیز به کناری نهاده ایم!

تو در تقابل با خصم و هنگامة رجز نیز کلام خویش به ناروا نیالودی و ما در مباحثمان هم زبان به ناسزا می آلاییم.

تو را در شب عاشورا و بحبوحة خون و خطر، مخاصمان به سوی خود خواندند و تو با رادمردی و غیرت علوی، فریفتة لبخند زهرآگینشان نشدی و پشت به فضیلت و فتوت نکردی و وصی حقتعالی را تنها نگذاشتی:

و برخی از ما نیشخند بیگانه هم مدهوشمان می کند و نخوانده بارة باور به سویشان می رانیم و بر سلطه جویی سلطنت پروران و ترفند توطئه گران به دیدة اغماض و سمحه می نگریم و قلب خودیهای از خود گذشته ، می آزاریم.

یا ابوفاضل، ای سالار ایثار و فخر جهاد و زینت شهادت!

تو آب روان را نیز برای خود نخواستی و قلب زیبا و عرش آسایت برای عطش تشنه کامان می تپد و در راه سقایت نیکان، جان به جانان چنان آفرین تقدیم نمودی:

و کسانی از ما: دگر باورانی هستیم که همه چیز را برای خود می خواهیم و نالة اهل نیاز می شنویم و آن را فریاد اشتیاق می پنداریم و کومه ها می بینیم و برج های توجیه می افرازیم و تکاثر می اندوزیم و بر مرکب های رنگارنگ نسیان می نشینیم و برای تکثر گرایی و قائلین آن کف می زنیم و مطرودین ولایت را در دیده می گذاریم و برای اهل حقیقت و عدالت، وااسفا می گوییم و ندای وحدت و صحابی صداقت به سخره می گیریم!

ای یگانه علمدار معرکة عشق و اسقامت و جهد، عباس.





http://rbc.najva.ir

علمدار عشق

عباس سرچشمه احساس است. نام او تمام خوبیها را در ذهن تداعی می کند. نام عباس که می آید علی با شجاعتش ، حسن با مظلومیتش ، حسین با عزتش، زینب با بردباریش و طفلان تشنه لب حسین با همه، عطشانی و معصومیشان یک جا به ذهن متبادر می شود. او چنان با اهل بیت آمیخته و چنان با کربلا و عاشورا جوش خورده است که در روز تولدش هم نمی توان حماسه جانسوز و باشکوه کربلا را به یاد بیاورد. اصلاً عباس زاده کربلاست و تولد حقیقی او در کربلا بوده است. با اتصال به اقیانوس سرخ است که او نیز بیکرانه می شود و ساحل عظمتش ناپیدا می نماید.

سرو ناوری که در سال 26 هجری از سرای سبز علی قد می کند، رشد می کند و حماسه اش بر اقصای زمان و مکان سایه می افکند. او پنجمین پور علی است. ماهی که از خورشید علی نور می گیرد و آئینه وار خصلت های جوانمردانه اوست. ابوالفضل عضو تازه وارد خانه علی است. وجودش مایه شادی همه اهل خانه است و پس از مدت ها که به خاطر فقدان جایگاه زهرا سنگینی حزن و اندوه فضای خانه را بر کرده بود، او تحولی شادی بخش در این روند ایجاد کرده است.


همه او را دوست دارند اما رابطة او با حسین(ع) طور دیگری است.

رشنه ای نامرئی، از جنس لطیف عشق و محبت آن دو را به هم مربوط می سازد. برادر بزرگ تر هر جا که می رود چون سایه دنبال اوست. این ارتباط زمانی عمیقتر می شود که پدر دست برادر را در دست او می گذارد و می گوید: عباس! حسین را به تو می سپارم. همیشه با او باش و هیج وقت تنهایش مگذار. از آن به بعد او حسین را چون جان شیرین در بر می گیرد و تا آخر با او می ماند. حسین پاسدار اسلام است و عباس، پاسدار حسین. نوجوان که بود حدود سی نفر از جوانان قوی و برومند بنی هاشم را انتخاب کرد و آموزششان داد تا از حسین محافظت کنند.

عباس برای حسین(ع) مثل هارون است برای موسی و علی برای محمد(ع). نقشی که علی علیه السلام در شکل گیری آیین پیامبر داشت، عباس نیز در نهضت احیاگر عاشورا ایفا کرد. حضرت ابوالفضل العباس علیه السلام در کربلا متولد می شود و با کربلا جاودانه می گردد ایثار و جانبازی او در آن روز باشکوه، تا امروز بلکه تا ابد منشأ بروز و تجلی این شیوه انقلابی خواهد بود. نام و یاد عباس و یادآوری آزادگی و جوانمردی او سستی و خمودی را از چهره جامعه و فرهنگ آن می زداید. سلوک مردانه عباس، خود به تنهایی فرهنگی پویا و ماندگار است. اگر نهضت عاشورا باعث تجدید حیات و رونق دوباره اسلام شد، به خاطر حضور عناصری ناب چون علمدار کربلا بود. هنوز فریاد بلند و رسای او که می گفت: «به خدا اگر دست راستم قطع شد، دست از حمایت دینم بر نمی دارم» از اعماق تاریخ به گوش می رسد. همان پیامی که امروزه الهام بخش ایثارگران و جانبازان راه حق و اسلام ناب محمدی است. آب حیاتی که از مشک او بر زمین ریخت، هنوز جاری است و کام همه تشنگاه آزادگی و رادمردی را سیراب می کند. آری! در روایات آمده است که حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها در روز قیامت دست های بریده او را برای شفاعت کافی می شمارد . به امید آن روز.





http://rbc.najva.ir

روضه ابولفضل (ع)

السلام علیک یا ابا عبدالله الحسین علیه السلام




اینجا کنار علقمه است، نهر بزرگی که از فرات جدا می شود ، روی خاک داغ و تب دار کربلا می خرامد و به سوی نخلستان های نی نوا می رود ، چند روزی است که سکوت صحرا در هم شکسته سال 61 ه ق است نهم محرم الحرام ... پاسی از شب گذشته است ، علقمه بی تاب است ، ریگ ها و بوته ها هم نگاه ستاره ها به نقطه ای از کرانه علقمه گره خورده ، دیگر چشمک نم زنند ، از اغاز خلقت در انتظار این واقعه بوده اند ، واقعه ای که امشب در کنار علقمه اتفاق می افتد .

عباس (ع) به علقمه رسیده است . لب های خشک عباس دل آب را کباب کرده است . آب سال هاست که تشنه عباس است ... عباس کنار علقمه به زانو می نشیند ، آب سرمست از زیارت عباس ، دلنشین ترین نغمه ای را که آموخته است زمزمه می کند، عباس اما ، غمزده است ، دلشوره دارد.

آن سو تر از علقمه ، اردوگاه حسین (ع) است. آن جا همه تشنه اند . بزرگتر ها که تاب بیشتری دارند ، هر گاه لب های خشک را به آب دهان تر می کنند ، بچه ها اما توان از کف نهاده اند ، سکینه ،رقیه و ... اصغر شش ماهه کریه می کنند . عباس برای بردن آب به کنار علقمه آمده است.

زمزمه آب دل از تشنگان می ربایند اما این تشنه هوش از سر آب ربوده است. علقمه به عباس التماس می کند و او همچنان غمزده است . زمین ، نفس در سینه حبس کرده است و زمان از حرکت ایستاده است همه عباس را تماشا می کنند و عباس چشم از اردوگاه حسین بر نمی دارد.

عقل نهیب می زند که ، عباس مگر تشنه نیستی ؟ این هم آب، می دانم که دلشوره تشنگان در اردوگاه حسین را به دل داری ؟ ولی مشک ها را که برای آنها پر کرده ای، دیگر معطل چه هستی ؟ چرا نمی آشامی؟ ... شاید ایثار رزمندگان صدر اسلام را به خاطر آورده ای که هر یک ، جام آب را برای دیگری می فرستاد و ... اما داستان تو با آن ها متفاوت است ، آن ها اگر می نوشیدند دیگران از نوشیدن آب محروم می شدند ولی تواز سهم دیگران نمی کاهد....

عباس دست ها را در آب فرو می برد ، احساس خنکی می کند . علقمه از شادی در پوست خود نمی گنجد ، آب ترانه می خواند ، ریگ ها به رقص می آیند ، ستاره ها لبخند می زنند و عقل از این که نصیحت خیر خواهانه اش در دل عباس اثر کرده است زبان به تحسین می گشاید. آفرین عباس ! بنوش ، گوارای وجود... عباس مشتهای پر شده از آب را به لب های خشک و تاول زده اش نزدیک می کند اما هنوز تردید دارد....

عباس ! چه می کنی ؟ چرا آب را به علقمه بر گرداندی؟ ... امان از دست تو عباس! علقمه به این چند قطر آب نیازی دارد؟ چرا پشیمان شدی؟ ... کاش لب های خشکیده ات را خیس می کردی ، عباس ! چه کردی؟...

حق با عقل بود، در اقلیم عقل آن چه عباس می کند پذیرفتنی نیست. اما عباس از اقلیم عقل عبور کرده و به وادی عشق آمده بود. راهیان این وادی را از آن روی که به هشدار عقل گوش نمی دهند مجنون می نامند ، نه آن مجنون که از نعمت عقل محروم است . عیاس پله های حکمت را تا نقطه اوج آن پیموده است . از آن پس پلکان حکمت به وادی عشق می رسد که عباس راهی آن است ، باز هم حکیمانه، اما عقل را توان ورود به این اقلیم نیست...

در واقعه آن شب علقمه، آب بهانه بود و عباس می دانست مولایش حسین بیشتر از آن که تشنه آب باشد تشنه لبیک است و عباس ندای (هل من ناصر) حسین را عاشقانه لبیک گفته بود.

کسانی که به محاسبه عقل حسابگر آمده بودند در محاسبات بعدی دلیلی برای ماندن ندیدند و در تاریکی آن شب آهسته پا پس کشیدند.



http://rbc.najva.ir


خطبه حضرت عباس در ستایش امام حسین

حضرت ابوالفضل العباس(ع) هشتم ذیحجه سال 60 هجری قمری و زمانی که قافله امام حسین (ع) قصد ترک مکه و عزیمت به کربلا را داشت، بر بام کعبه خطبه‌ای در ستایش از سیدالشهداء ایراد فرمود.





بسم الله الرّحمن الرّحیم

اَلحَمدُ لِلّهِ الَّذی شَرَّفَ هذا (اشاره به بیت الله‌الحَرام) بِقُدُومِ اَبیهِ، مَن کانَ بِالاَمسِ بیتاً اَصبَح قِبلَةً.

أَیهَا الکَفَرةُ الفَجَرة اَتَصُدُّونَ طَریقَ البَیتِ لِاِمامِ البَرَرَة؟ مَن هُوَ اَحَقُّ بِه مِن سائِرِ البَریه؟ وَ مَن هُوَ اَدنی بِه؟ وَ لَولا حِکمَ اللهِ الجَلیه وَ اَسرارُهُ العِلّیه وَاختِبارُهُ البَریه لِطارِ البَیتِ اِلیه قَبلَ اَن یمشی لَدَیه قَدِ استَلَمَ النّاسُ الحَجَر وَ الحَجَرُ یستَلِمُ یدَیه وَ لَو لَم تَکُن مَشیةُ مَولای مَجبُولَةً مِن مَشیهِ الرَّحمن، لَوَقَعتُ عَلَیکُم کَالسَّقرِ الغَضبانِ عَلی عَصافِیرِ الطَّیران.

اَتُخَوِِّنَ قَوماً یلعَبُ بِالمَوتِ فِی الطُّفُولیة فَکَیفَ کانَ فِی الرُّجُولیهِ؟ وَلَفَدَیتُ بِالحامّاتِ لِسَید البَریاتِ دونَ الحَیوانات.

هَیهات فَانظُرُوا ثُمَّ انظُرُوا مِمَّن شارِبُ الخَمر وَ مِمَّن صاحِبُ الحَوضِ وَ الکَوثَر وَ مِمَّن فی بَیتِهِ الوَحی وَ القُرآن وَ مِمَّن فی بَیتِه اللَّهَواتِ وَالدَّنَساتُ وَ مِمَّن فی بَیتِهِ التَّطهیرُ وَ الآیات.

وَ أَنتُم وَقَعتُم فِی الغَلطَةِ الَّتی قَد وَقَعَت فیهَا القُرَیشُ لِأنَّهُمُ اردُوا قَتلَ رَسولِ الله صلَّی اللهُ عَلَیهِ وَ آلِه وَ أنتُم تُریدُونَ قَتلَ ابنِ بِنتِ نَبیکُم وَ لا یمکِن لَهُم مادامَ اَمیرُالمُؤمِنینَ (ع) حَیاً وَ کَیفَ یمکِنُ لَکُم قَتلَ اَبی عَبدِاللِه الحُسَین (ع) مادُمتُ حَیاً سَلیلاً؟

تَعالوا اُخبِرُکُم بِسَبیلِه بادِروُا قَتلی وَاضرِبُوا عُنُقی لِیحصُلَ مُرادُکُم لابَلَغَ الله مِدارَکُم وَ بَدَّدَا عمارَکُم وَ اَولادَکُم وَ لَعَنَ الله عَلَیکُم وَ عَلی اَجدادکُم.

بنام خداوند بخشنده مهربان

سپاس خدای را که بیت الله را با قدوم پدرش(منظور امام حسین (ع) است) مشرف کرد؛ کسی که دیروز بیت بو


آیا قومی را که مرگ را در کودکی به بازی می گرفتند می ترسانید، در حالیکه الان در مردانگی قرار دارند. همه جانم فدای آقا و مولای همه موجودات که برتر از حیوانات [هستند].

هیهات بنگرید سزاوار است از چه کسی پیروی کنید، به کسی که شراب می نوشد [مراد یزید ملعون است] یا کسی که صاحب حوض و کوثر است؛ کسی که در خانه وحی و قرآن است [مراد امام حسین(ع)است] یا کسی که در بیتش اسباب لهو و نجاست است [مراد یزید ملعون است]؛ و یا کسی که در خانه اش نزول آیات [نشانه ها] و [آیه] تطهیر است.

شما در غلطی واقع شدید که قریش واقع شدند. چرا که اراده قتل پیامبر(ص) را کردند و شما اراده قتل پسر دختر پیامبرتان را و [این حیله] برای ایشان تا وقتی امیرالمؤمنین(ع) زنده بود ممکن نشد. پس چگونه ممکن است کشتن ابا عبدالله الحسین(ع) تا وقتی که من زنده ام؟

بیایید تا به راهش [راه کشتن امام حسین(ع)] آگاهتان کنم؛ پس مبادرت به کشتن من کنید، و گردنم را بزنید تا به مقصودتان برسید. خدا شما را به مقصودتان نرساند و عمرتان و فرزندانتان را کوتاه کند و لعنت خدا بر شما و پدرانتان [که قصد کشتن پیامبر (ص)را داشتند ] باد.




http://rbc.najva.ir

اسب حضرت عباس، سلطان همه اسباس !


اگر دستگاه با برکت امام حسین(ع) را به یک دانشگاه تشبیه کنیم، می توانیم بگوییم دانشگاه حسینی، کلاسهای مختلفی دارد که همه ی آنها خوب است؛ مثلاً که در مجالس عزاداری و روضه خوانی، یکی منبر می رود، دیگری روضه می خواند، یکی عزاداری می کند، دیگری چای می ریزد، آن یکی کفش جفت می کند و... همه¬ی اینها هم اگر همراه با اخلاص باشد، هیچ فرقی نمیکند و اهل معرفت هم به این نکته اذعان دارند که چون ارباب، خود بزرگوار است، از همه به اندازه ی اخلاصشان قبول می کند. اما بعضی کارها در این دانشگاه بی کلاسی است یا بهتر بگویم کج سلیقگی می باشد.
مثلاً اینکه در ماجرای کربلا این همه شفیع و مولا وجود دارد، که هر یک به اقتضای اخبار رسیده از حالاتشان و نیز تجربه ی متوسلان به آنان متناسب با حال و هوای هر کسی، دست هیچ کس را از دامان خود کوتاه نمیکنند، واقعاً حیف است که ما این بزگواران و سوگواری و اشک بر مصائب آنها را رها کنیم و یک ساعت شور بگیریم که «اسب حضرت عباس، سلطان همه اسب هایت!»این واقعاً بی کلاسی محض است؛ آیا اینطور نیست؟!»



http://rbc.najva.ir/index.php?topic=154.0

تشنگی به درازا کشید

گاهی در روایات«آب» به وجود امام تأویل می شود، یعنی همچنانکه آب مایه حیات هیه جیز است امام و حجت خدا نیز مایه حیات به شمار می آید. به عنوان مثال در برخی روایات در تأویل این آیه که می فرماید:
قل إن اصبح ما‍ؤکم غوراً فمن یأتیکم بماء معین !
بگو اگر آبتان در زمین فرو رود، چه کسی شما را آب روان خواهد داد.
آمده است:
إذا فقدتم إمامکم فلم تروه فماذا تصنعون.
هر گاه امامتان را نیابید و او را نبینید چکار خواهید کرد؟
اگر سال 260 هجری یک روز صبح بلند شدید و سراغ امام زمانتان را گرفتید گفتند غایب شدند، چه کسی می تواند مجدداً امامتان را ظاهر کند؟
در مصباح الشریعه روایتی از امام صادق(ع) آمده که ویژگیهای آب را بیان می کند. حال با این نگاه می خواهیم ببینیم نسبتهای آب و امام چیست و چگونه می توان این ویژگیها را به امام تأویل کرد و چه ثمره های عملی می توانیم از این بحث ببریم.
ویژگی اول آب به بیان امام ششم (ع)، مقدمه بودن آن برای ورود به بساط الهی است. به عبارت دیگر هر که می خواهد نماز بخواند، قرآن تلاوت کند، طواف نماید و یا هر عمل عبادی دیگری انجام دهد، حتماً باید وضو داشته باشد و برای وضو نیازمند آب است. ولایت معصومین (ع) هم همین طور است، یعنی ورود به باطن و حقیقت همه عبادات بدون ولایت چهارده معصوم (ع) ممکن نیست.
اصلاً می توان گفت که حقیقت نماز و دیگر اعمال عبادی چیزی جز شخص «ولی» نیست و از همین رویت که امیر المؤمنین (ع) می فرمایند:
انا صلوه المؤمنین(ع) وصیامهم.
من نماز و روزه مؤمنان هستم.
و لذا بی معرفت ولی مطلق حق نمی توان مهمان سفره و بساط رحمت خاص خداوند متعال شد.
خصوصیت دوم آب ، تطهیر نجاستها به وسیله آن است . یعنی نجاستهای ظاهری بدن را با آب می توان بر طرف کرد.
ولایت هم برای نجاستهای دل چنین نقشی ایفا میکند.
در زیارت جامعه خطاب به ائمه (ع) می گوییم:
و جعل صلوتنا علیکم و خصّنا به من ولایتکم طیباً لخلقنا و طهاره لا نفسنا و کفاره لذنوبنا.
خداوند سلام و صلوات ما را بر شما و آنچه از نعمت ولایت شما بر ما منت عطا کرد.
برای پاکی طینت و طهارت نفسها و کفاره گناهان ما قرار داد. یعنی با ولایت ایشان است که تمام ناپاکیها در تمام مراحل زندگی از ابتدا تا انتها از ما زدوده می شود. در قرآن کریم آمده وقتی قوم حضرت موسی(ع) می خواستند به شهر« اریحا » وارد شوند، وحی می شود که با تعظیم و احترام از دروازه شهر عبور کنید:
و إذا قلنا ادخلوا هذه القریه فکلوا منها حیث شئتم رغداً و ادخلوا الباب سجّدا و فولوا حطّه نغفر لکم خطاباکم
و به یاد آرید آن زمان را که به شما گفتیم: به این قریه درآیید و از نعمتهای آن هر چه و هر جا که خواسته باشید به فراوانی بخورید ولی سجده کنان از دروازه داخل شوید و بگویید: بارگناه از ما فرو نه ، تا خطاهای شما را بیامرزیم... .



http://rbc.najva.ir/index.php?topic=154.0

شعر در وصف حضرت عباس علیه السلام

 تصاویر زیباسازی وبلاگ،قالب وبلاگ،خدمات وبلاگ نویسان،آپلودعکس، کد موسیقی، روزگذر دات کام http://www.roozgozar.com

کیستی ، ای داغ عرفان بر جبین

در تحرک اولین کوه زمین

 

طاق ابروی تو کاشی برنداشت

شرح حال تو حواشی برنداشت

 

ادامه مطلب ...

عمویم کجاست ؟ برای چه عباس دیر کرد ؟



 مْنِ البین یاحْسینْ مِن زُغری وْ شابِ الراسْ

وای از دست جدا ( وای از دوری)؛ ای حسین ! از اندوهت در کودکی موی سرم سفید شد.


تانیتْ نادیتْ لیِشْ تْــأخَّــرْ عبّاس؟

انتظار کشیدم ؛ فریاد برآوردم ؛ چرا عباس دیر کرد؟


رَیتِه یـَمّی .. یـِجْلی هَمّی .. وَینِــه عَمّی ؟

کاش پیشم می ماند و اندوه مرا برطرف می ساخت؛ عمویم کجاست؟


لیِشْ تْــأخَّــرْ عبّاس؟

چرا عباس دیر کرد؟


أنا یاحْسینِ العِزیزة ... سِکْنة یا صیوانْ داری .

ای حسین عزیزم ،  من سکینه، دردانه تو هستم.


اَعتَذِر مِنَّکْ یا بویه  وَ ادْری مَقبولْ اعتِذاری.

ای پدر! از تو پوزش می خواهم و می دانم پوزش من پذیرفته می شود.


بْسَبَب لن حَشَّمِت عمّی .مْنِ العَطَش و بْقَــلبی ناری . 

چرا که من بودم که از تشنگی از عمویم آب درخواست کردم و آتش در دلم است.


و راحْ عَمّی وَ انْـتَظرتِــهْ ... حتّی مَلَّیتْ انتظاری.

و  عمویم رفت و من چشم به راه  او ماندم و آن قدر منتظر شدم که از انتظار خسته شدم.


مَلّیتْ . ظَلَّیت . اَنطُر وَ احْسِب لَحْظاتْ.

خسته شدم پیوسته  لحظه ها رو شمردم.


و تْــنوح .. هالروح .. تِقدَر تِـصبِرْ ؟ هیهاتْ .

و این جان به لب رسیده فریاد می کند .آیا می تواند شکیبایی کند ؟ نه هرگز .


دَمعی یِـهمی . جِفْنی مَدمی . وَیْــنِه عَــمّی ؟

اشکم روان است؛ چشمانم خونین است. عمویم کجاست ؟


لیِش تْــأخَّــرْ عباس ؟

چرا عباس دیر کرد؟


مْــنِ البین یاحْسین من زُغری وْ شابِ الراسْ .

ای از دست جدا ( وای از دوری)؛ ای حسین! از اندوهت در کودکی موی سرم سفید شد.


تانیتْ نادیتْ لیـش تأخَّــرْ عباس ؟

انتظار کشیدم؛ فریاد برآوردم؛ چرا عباس دیر کرد؟


رَیْــتِه یـَمّی. یـِجْلی هَمّی . وَیْــنِه عَمّی ؟

کاش پیشم می ماند و اندوه مرا برطرف می ساخت؛ عمویم کجاست؟


لیش تأخَّــرْ عباس؟

چرا عباس دیر کرد؟


اَنْــتَظِــرْ و القَلب یـخفُقْ . مِثِلْ جِنْـــحانِ الیَمامه .

انتظار می کشم در حالی که قلبم مانند بال پرندگان در حال پرپر زدن است.


قِلِت لیش طْــلَبت مِنّه  ْالمایْ و اخَذتْنی النَدامه.

به خودم گفتم چرا از عمویم آب طلب کردم. خود را سرزنش کردم و به شدت پشیمان شدم.


هَمْ صِدِق یرجَــعْ لی عَمّی  بْــرایتِــه وْ جودَه و حسامَــه ؟


آیا این هم راست است که عمویم با پرچم و مشک آب و شمشیرش برمی گردد  ؟


ریتْ لا یِروی دلیلی . بَــس یِــرِدْ لی بِــالسلامه.

کاش مرا سیراب نکند ؛ فقط  به سلامتی پیش من برگردد.


یا رَیْــتْ . لا جیتْ .لا مِنّه طْلَبتِ المایْ ! 

کاش  نمی آمدم؛ کاش از او آب درخواست نمی کردم !


وَنّـیت .. اتـْمَـنَیتْ . لا تبرَد نار حْشایْ .

حسرتنمد شدم . آرزومند شدم .هرگز آتش دلم سرد نمی شود.


هذا هَضمی . مَــوتی حَتْمی . وَینــه عَمّی ؟

این بلای بزرگی است .مرگم حتمی است. عمویم کجاست؟


لیش تأخَّــرْ عباس ؟
چرا عباس دیر کرد؟


مْنِ البینْ یاحْسین مِن زُغْــری وْ شابِ الراس .

وای از دست جدا( وای از دوری ! )؛ ای حسین! از اندوه تو در کودکی موی سرم سفید شد.


تانیتْ نادیتْ لیِـش تأخّـرْ عبّاسْ؟

درنگ کردم ؛ فریاد برآوردم ؛ چرا عباس دیر کرد؟


ریته یَـمّی ! .یـِـجْلی هَمّی . وینِـه عَمّی ؟

کاش پیش من می ماند و اندوه مرا برطرف می ساخت؛ عمویم کجاست؟


لیش تأخَّر عباس؟

چرا عباس دیر کرد؟


هاکِ خِذْ مِرسالْ مِنّــی . و للقُـمَر روح و تـعنه


ای پدر! این پیغام را از من بگیر و پیش ماه شب چهارده (قمر بنی هاشم) برو.


انشد علیه الشریعه . بَـلکی تِسمَــع خُبَــر عَنّـه .


از جوی علقمه درباره او بپرس تا شاید خبری از او بگیری.


ولو ان یا بویِه لِقیته ... عَن لِسانی اعتِـذِرْ مِــنّه


و اگر ای پدر او را یافتی، از زبان من از او عذرخواهی کن.


قِـْل لِه یا عباس ارجَــعْ . ما تِریدِ المایْ سِکْنه .


به او بگو ای عباس! برگرد. سکینه دیگر از تو آب نمی خواهد.


تْرجَّیتْ . و ادعیت . یارَیتَک حَیّ تِلْــقاه !


آرزو کردم و دعا کردم  که او را زنده بیابی.


موجود . و رْدودْ . تِرجَع للخَیمه وْیـاهْ .


زنده و سرحال  باشی و با او به خیمه گاه برگردی.


هوّه حِلْمی . هوّه  عَــزمی . وینه عَمّی ؟

او رویای من است؛ او امید من است؛ عمویم کجاست؟


لیش تأخّر عباس؟

چرا عباس دیر کرد؟


مْنِ البینْ یاحْسینْ مِن زُغْــری وْ شابِ الراسْ . 

وای از دست جدا( وای از دوری )؛ ای حسین! از غمت در کودکی موی سرم سفید شد.


تانیِتْ نادیِـتْ لیش تأخَّر عباس؟

انتظار کشیدم؛ فریاد برآوردم؛ چرا عباس دیر کرد؟


ریته یـَمّی . یـِجلی همّی . وینه عمّی  ؟

کاش پیش من می ماند و غم مرا برطرف می ساخت؛ عمویم کجاست؟


لیش تأخّر عباس؟

چرا عباس دیر کرد؟

 نِـذِر راحْ اَنذِرْ یا بویة لَو یِــرِد عباس اِلَیَّ !


پدرجان می خواهم نذر کنم اگر که عباس پیشم  برگردد !
اَنذِر عْیونی و دِلیلی فوق رَمْــلِ الغاضریّــة .

چشمانم و نازنینم را بر فراز تپه غاضریه نذر می کنم .

و ثانی رَجوة لَــو شِفِتکُم للخِیَم جیتو سَـویة ،

و اگر دیدم که با همدیگر به خیمه ها برمی گردید ،
اَفّــرَحْ و اشهَقْ مَسَــرَّة و اصْعَـدْ لهامِ الثُـرَیّــة .

شاد می شوم و فریاد شادمانی بر می آورم و بر سر ستاره پروین می روم .

لَــو عادْ یِـنعادْ عُمری و کِل هَمّی یْروحْ

اگر برگردد همه عمرم بر می گردد و همه اندوهم  از بین می رود.

لو مات هیهات من بعده تعیش الروح

اگر بمیرد . هرگز مبادا که پس از او روانم زنده بماند .
یبقَى سَهمی قلبی مَرمی .

تیرم می ماند به  قلبم تیر زده می شود

وینه عمی ؟ لیش تأخر عباس ؟

عمویم کجاست ؟ برای چه عباس دیر کرد ؟




http://hecatompylos.blogfa.com/

تا تو بودی ...

تا تو بودى خیمه ‏ها آرام بود   ***  دشمنم در کربلا ناکام بود
تا تو بودى من پناهى داشتم   ***  با وجود تو سپاهى داشتم
تا تو بودى خیمه‏ها غارت نشد  ***  بعد تو کس حافظ یارت نشد
تا تو بودى چهره نیلى نبود   ***  دستها آماده سیلى نبود
تا تو بودى دست زینب باز بود  ***  بودنت‏بهر حرم اعجاز بود
تا که مشکت پاره و بى‏آب شد   ***  دشمن پر کینه‏ات شاداب شد



http://www.sibtayn.com