اینجا ایران قرن 21 است!!!

اینجا ایران قرن21است

اینجا بر دیوارهای شهر روی عکس شهید پوستر تبلیغاتی میچسبانند!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!

اینجا نام شهید را برای اینکه بچه ها خشونت طلب و جنگ طلب بار نیایند از کوچه ها برداشته و نام نگین و جاوید میگذارند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!

اینجا ستارگان درخشان هالیوود انقدر زیاد شده اند که دیگر کسی ستارگان برفروغ کربلای ایران را نمیبینند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!

اینجا دیگر شهيدان زنده نیستند و در پیچ و خم های عصر ارتباطات به خاک سپرده شده اند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!

اینجا دیگر کسی نمیخواهد گمنام بماند همه به دنبال کسب نام هستند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!

اینجا جانبازان موجی را از اجتماع دور نگه میدارند تا اسیبی به افکار عمومی نرسانند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!

اینجا خرمشهر دیگر خونین شهر نیست خرمشهر دیگر 36 میلیون جمعیت ندارد!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!

اینجا کسی نمیداند مهدی باکری در وصیت نامه خود از خدا خواسته بود جسدش برنگردد و تکه ای از زمین را اشغال نکند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!

اینجا دشمن در خانه های ماست و دیگر کسی حاضر به نبرد با دشمن نیست!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!

اینجا کسی نمیخواهد با صدای الله اکبر لرزه بر تن دشمن بیاندازد!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!

اینجا در پناه میز هستیم دیگر کسی بشت خاکریز پناه نمیگیرد!!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!

اینجا کسی نمی داند شب عملیات خیبر حاج مهدی باکری برادرش حمید باکری را جا گذاشت و رفت!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!

اینجا کسی نمیداند مهدی زین الدین رتبه ی 4 کنکور سراسری را داشت!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!

اینجا کسی نمیداند تکه های پیکر محمد نوبخت را درون گونی برای خانواده اش فرستاده بودند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!

اینجا روسری ها هر روز کوچکتر و مانتوها هر روز کوتاه تر و تنگ تر!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!!

اینجا دخترها پسر شده اند و پسر ها دختر شده اند مردان بی غیرت شده اند و زنان بی حجاب شده اند!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!

اینجا دعای عهد را فراموش کرده ایم زمان ندبه و سمات را گم کرده ایم!!!!

اینجا ایران قرن 21 است!!!!

سپاسگزارپروردگارت باش


همیشه دير می‌فهميم!
وقتی چیزی در حال تمام شدن باشد:
يک لحظه آفتاب در هوای سرد غنيمت می‌شود.
خدا در مواقع سختي‌ها تنها پناه می‌شود.
يک قطره نور در دريای تاريکی همه‌ی دنيا می‌شود.
يک عزيز وقتی که از دست رفت همه کس می‌شود.
پاييز وقتی که تمام شد
٬ به نظر قشنگ و قشنگ‌تر می‌شود
امروز به همه چیز خوب بنگر،
قدر داشته‌هایت را بدان و سپاسگزار پروردگارت باش


جوهرخونين

جوهرخونين

باخودبه كجامي بري اي باد تنم را

بگذاردرآغوش بگيرم وطنم را

 

هرقطره ي خونم شده گلبرگ شقايق

چون معجزه ازخاك ببين سرزدنم را

 

خورشيد اگربردل من نوربپاشيد

مي خواني از اين جوهرخونين سخنم را

 

هرگوشه ازاين خاك مزين شده باعشق

اي عشق ببين شيوه ي دل باختنم را

 

اي بادبه بانوي من آرام بگو گفت

ازيادببر موسيقي درزدنم را

 

سلول به سلول مرا خاك ربوده

حتي نطلب دكمه اي از پيرهنم را

 

مصررمن وكنعان من اي خاك شكيباست

يعني كه فراموش كندآمدنم را

 

اين خاك نهان كرده مرادرخودوبايد

خالي بسپارد به مزارم كفنم را

شهيدگمنام

امشب كه مزارشهدا گلگون است

من هيچ دل مادرم امشب خون است

 

امشب شب جمعه است ومعلوم نشد

باباي عزيزمن كجامدفون است

 

بااينكه گرفتم ازمعلم يك بيست

چشمان سياه من به ياد توگريست

 

ازدفترنقاشي من بي خبري...

امضاي تودردفتر املايم نيست

 

باباي عزيزمن شب جمعه رسيد

چون اربربهارچشمانم باريد

 

دنبال تو تاكجابيايم خوب است؟

من آمده ام به جبهه باباي شهييد

 

روزي كه به آسمان كبوتردادند

باعشق به مردان خدا پردادند

 

باعشق حسيني همه باسر رفتند

درراه خداي مهربان سردادند

 

 

ماييم كه از عشق خدا لبريزيم

خون است كه از ديده ي دل ميريزيم

امروز اگريزيدي از راه رسيد

باعشق حسيني همه برمي خيزيم



شهيدچمران

شهيد چمران:
آنان كه به من بدي كردند مرا هوشيار كردند،
آنان كه از من انتقاد كردند به من راه ورسم زندگى آموختند،
آنان كه به من بي اعتنائي كردند به من صبروتحمل آموختند،
آنان كه به من خوبي كردند به من مهرو‎ ‎وفا‎ ‎و‎ ‎دوستي آموختند.
پس خدايا؛ به همه اينان كه باعث تعالي دنيوي و ‎‎اخروي من شدند، خيرونيكي دنياوآخرت عطا‎ ‎بفرما.

خدا



صداے خنده ے خــُِـــــدا را مي شـــنـَوي؟ 


دعايت را شنيده 

و به آنچـه محـآل مے پنداري

مـے خندد...

قلب تپنده ی شهر

 

 

 

امام خمینی(ره):مساجدسنگراست.

مسجدجامع خرمشهر قلب شهربود.مادری بود که فرزندانش را زیربال وپرگرفته بودودربی پناهی پناه داده بودوتابودمظهرماندن واستقامت بودوآنگاه نیز که خرمشهربه اشغال متجاوزان درآمد،ومدافعان ناگزیرشدندکه به سوی شط خرمشهر کوچ کنند،بازهم مسجدجامع،مظهرهمه ی آرزویی بود که جزدربازپس گیری شهربرآمده نمی شد.

مسجدجامع همه ی خرمشهر بود.همه ایران،مسجدجامع باتمام جراحتش ایستادتا اسطوره مقاومت مردم باشدتاروزی بار دیگرنوای نمازوصدای مناجات فرزندانش رابشنود.

وچه زیباست نمازخواندن درمسجدی که سنگراست آن هم سنگری که سنگرتمام سنگرهاست.

 

سالــــــــروز آزادســـازی خرمشهـــرمبارکــــ

التماس دعا

 

چنداصطلاح جبهه ای

بوی بهشت دادن

كسی كه حضور قلب بیشتری نسبت به سایرین داشت و به جهت اخلاص سعی در فراهم كردن مقدمات شهادت خود داشت به او می‌گفتند: «طرف بوی بهشت می‌دهد.» یا اینكه «دیگر نوربالا حركت می‌كند.»

بی‌ترمز

بسیجی یكبار مصرف، عاشق خاكریز اول كه اهل جهاد و هجرت بود و هیچ حدی نمی‌شناخت و برای رسیدن به هدفش از هیچ تلاشی روی‌گردان نبود.

برادر عبدالله

رزمنده مورد خطابی كه نامش را نمی‌دانستند به جای اینكه بگویند: هی! ببین! چیزه! الو! و ... هنگامیكه ‌اسم فردی را نمی‌دانستند یا فراموش كرده بودند او را بنده خدا یا عبدالله صدا می‌زدند.

به مخلص‌ها یكی اضافه شدن

به نماز شب خوانها یكی اضافه شد! وقتی كسی شبی ‌بیدار می‌شد و می‌خواست نماز بخواند، اما آب خوردن را بهانه می‌كرد، افرادی كه تصادفاً او را دیده بودند، صبح فردا به‌او اشاره كرده، می‌گفتند: «یكی به مخلص‌ها اضافه شد.»

بالا چه خبر؟

معراج چه خبر، كسی كه ‌اهل حال بود وقتی از عبادت فارغ می‌شد بچه‌ها كه تا آن لحظه مراقب احوال او بودند.
می‌گفتند: «بالا ...»

بسم الله ریا

بفرما نمك میل كن با غذا. بیا با نمك شروع كن به خوردن طعام. كنایه‌ از احتمال ریا شدن یا ریا كردن است. با این عمل مستحب در آداب غذا خوردن و در حقیقت نوعی تاكید غیر مستقیم بر انجام امور مستحب و ممدوح بود و روشی در امر به معروف.

 

طنز های دفاع مقدس

کی با حسین کار داشت

یک قناسه چی ایرانی که به زبان عربی مسلط بود اشک عراقی ها را درآورده بود . با سلاح دوربین دار مخصوصش چند ده متری خط عراقیها کمین کرده بود و شده بود عذاب عراقیها . چه می کرد ؟

بار اول بلند شد و فریاد زد :« ماجد کیه؟ » یکی از عراقیها که اسمش ماجد بود سرش را از پس خاکریز آورد بالا و گفت : « منم! »

ترق !

ماجد کله پا شد و قل خورد آمدپای خاکریز و قبض جناب عزرائیل را امضا کرد ! دفعه بعد قناسه چی فریاد زد : « یاسر کجایی؟» و یاسر هم به دست بوسی مالک دوزخ شتافت! چند بار این کار را کرد ، تا اینکه به رگ غیرت یکی از عراقیها به نام جاسم برخورد . فکری کرد و بعد با خوشحالی سلاح دوربین داری پیدا کرد و پرید رو خاکریز و فریاد زد :

« حسین اسم کیه ؟» و نشانه رفت . اما چند لحظه ای صبر کرد و خبری نشد . با دلخوری از خاکریز سر خورد پایین . یک هو صدایی از سوی قناسه چی ایرانی بلند شـد : « کی با حسین کار داشت ؟ » جاسم با خوشحالی و هول ولا کنان رفت بالای خاکریز و گفت : « من ! »

ترق !

جاسم با یک خال هندی بین دو ابرو خودش را در آن دنیا دید!

آگاه از شهادت

آگاه از شهادت

صداي دلنشين اذان ظهر در تپه هاي ميمك مي پيچيد و روحيه برادران را تازه تر و دلشان را به پشتيباني خداوند متعال گرمتر و شوقشان را به لقاءالله بيشتر مي كرد. آفتاب گرما و روشني اش را بي دريغ بر كوه وبيابان نثار مينمود. مدتي بود در يكي از تپه هاي ميمك، در خط مقدم مستقر و با یک بسیجی دیگر همرزم بوديم. او هم مثل برادان ديگر وضو گرفت تا درنماز جماعت شركت كند. بعد از وضو كه با هم روبرو شديم صميميتي بيشتر از روزهاي ديگر در او ديدم انگار چهره اش نوراني تر از روزهاي قبل بود.

مي دانستم كه نبايد تعريف كسي را به خودش كرد چرا كه انسان مغرور است و تعريف ، غرور انسان را تحريك كرده در نتيجه هم جلوي رشد و تكامل او گرفته مي شود،هم زمينه نفوذ شيطان در وجود انسان بيشتر مي شود و هم اخلاص آدمي در معرض خطر بيشتري واقع مي شودچرا كه اگر قبلاًكارهايش فقط براي خدا بود كم كم باشنيدن تعريف و توصيف هاي ديگران از اين اخلاص كاسته مي شود، توجه انسان به خدا كمتر و به اظهار نظرهاي ديگران بيشتر مي شود و بفهمي نفهمي بعضي كارها را نه فقط براي رضاي خدا بلكه براي تعريف و توصيف ها و رضاي ديگران انجام مي دهد، مگر اينكه خيلي آدم خود ساخته اي باشد و تعريف و توصيف ديگران هم اهميتي برايش نداشته باشد كه البته چنين آدمهايي نادرند و از تعريف خوششان نميايد حتي خود امام هم با اينكه در خودسازي قهرماني بي نظير است اما اگر كسي در حضورش تعريفش را بكند بشدت بدش مي آيد .

در اسلام هم تعريف روبرو بشدت نهي شده و پيامبر اكرم (ص) مي فرمايد: (احصوالتراب في وحوه المداحين. خاك بپاشيد به روي كساني كه شما را مدح و تعريف كنند.) البته تعريف پشت سر و در غياب شخص مورد تعريف، مستحب هم هست و آنچه نهي شده تعريف رو بروست.منهم معمولاً به خودم اجازه نمي دادم از كسي روبرو تعريف كنم و او را بطرف شيطان بكشانم اما نمي دانم چرا بي اختيار گفتم .((قدرت الله چهره ات نوراني شده)). بي تأمل جواب كوتاهي داد: (علامت شهادت است).

آنروز گذشت. فرداي آن روز ساعت 5 صبح برادران پاتك را شروع كردند. من در سنگر نگهباني ناظر برادراني بودم كه منظم و ساكت به طرف دشمن حركت مي كردند. به راحتي هيكل قدرت الله را درميان برادران تشخيص ميدادم . اندك مدتي بعد آتش آرپي جي برادران از فاصله دور ديده شد و مطمئناً اين آرپي جي ها طبق معمول سنگرهاي دشمن را درهم پيچيده بود. مدتي گذشت... عمليات پاتك با موفقيت به پايان رسيده و برادران گروه گروه برگشتند. چشم براه قدرت الله بودم يك گروه از برادران به پايگاه رسيدند. آتش دشمن خاموش شد. مدتي بعد گروه دوم عازم پايگاه خودمان شد. آتش دشمن قطع شده بود اما ناگهان تك خمپاره اي به زمين خورد و تكه تكه شد و تركشهايش فضاي اطراف را شكافتند. گويي خمپاره خود را بخاطر عملي كه توسط او انحام مي شد گناهكار ميدانست و با ريزريز شدنش از خود انتقام مي كشيد.

قدرت الله به زمين افتاد . خمپاره بدجوري زخمي اش كرده بود.سرش به زمين خم شد و در حالت سجده بي حركت باقي ماند. برادران همراه كه او را از پايين شيار آوردند گفتند خيلي سريع و درحال سجده شهيد شد. گرد و خاك غليظي صورت قدرت الله را پوشانده بود و من خاموش به صورتش خيره بودم. چهره نوراني اش جلو چشمم مجسم بود وصدايش درگوشم زنگ مي زد:  " علامت شهادت است... "