<!---start - http://shiatools.mihanblog.com/--><center><br><object type="application/x-shockwave-flash" data="http://zibasazweb.persiangig.com/player.swf" width="180" height="20" id="dewplayer" name="dewplayer"><param name="wmode" value="transparent" /><param name="movie" value="http://zibasazweb.persiangig.com/player.swf" /><param name="flashvars" value="mp3=http://shiatools.persiangig.com/au/13871126_2042_40k.mp3&autostart=1&autoreplay=1&nopointer=1&volume=80" /></object><br><a href="http://shiatools.mihanblog.com/post/38" target="_blank" title=""><div style="text-align: center;"><img src="http://s1.picofile.com/shiat/giv.gif" alt="" align="baseline" border="0" vspace="0" hspace="0"></div></a></center><br> <!------ http://shab880.blogfa.com/-------> |
فونت زیبای عــاشــــورا را برای استفاده شما عزیزان آماده دانلود کردیم
برای دانلود روی تصویر زیر کلیک کنید
جستجوی کربلا
بوی گل ها از فضا، می رسد با دود و خون
یاد روزی کین زمین، غرق آتش بود و خون
هر طرف نخلی ز پا افتاده بود
پا و دست و سر جدا افتاده بود
عمه جان زینب(2)
بر مشامم می رسد عمّه بوی کربلا
می کنم با خون دل، جستجوی کربلا
من به صحرا، اشک من بر رخ دوید
در تکاپوی عزیزان شهید
عمه جان زینب(2)
دست گلچین بشکند، کین جنایت آفرید
لاله ها را پر شکست، باغبان را سر برید
غنچه خونین من اصغر کجاست؟
لاله سرخم علی اکبر کجاست؟
عمه جان زینب(2)
http://www.emam8.com
صدای کوبیده شدن در مرا از جا پراند. به در خیره شدم. در آستانه پدر بزرگ را دیدم که با قامتی
رعنا ایستاده بود. نگاهش در نگاهم گره خورد و گفتم : سلام
پدر بزرگ کلاهش رابر چوبه رخت گذاشت، خیلی دوستش دارم، یک مرد بزرگ است .آن سمت
اطاق مادر بزرگ بود که سر بر سجاده با خدای خود راز ونیاز می کرد.سجاده ای سرخ رنگ که
همیشه بوی یاس می داد . پدر بزرگ نیم نگاهی به من کرد و گفت خوبی؟ جواب دادم: سلامت
باشید آقا جون.
پدر بزرگ در حالیکه آستین هایش را بالا می زد می خواند: تو حسین منی،نورعین منی، همه جا
کربلا، همه جا نینوا، باز هم احمد دلجو و آن نوای دلنشین ! دلم گرفت .با پاهای خسته کنار
سجاده سرخ رنگ مادر بزرگ ایستادم .سرش را بلند کرد .فوج اشک در چشمان روشنش می
رقصید. تربت را بوسید بر چشمان نهاد وبر سینه گذاشت .بوی تربت در فضای اطاق پخش بود بوی
خوشش را به درون کشیدم بوی تربت بوی کاروان عشق بوی کربلا چشمانم را بستم ؛نسیم از
میان نیلوفر می گذشت و به درو پنجره چوبی اطاق می کوبید .آهسته و آرام به درون خیز بر می
داشت آهسته بر صورتم سیلی می زد مادر بزرگ چهره خسته و پر رنجش را بی تاب بر دیدگان
من دواند
ادامه مطلب ...طعامِ جان
محرم
که می رسد سیاهی و رنگ ماتم جای هر رنگی را می گیرد، کوچه پر می شود از
طنین سنج و نوای نوحه و ضربه های تند دست ها برسینه، حالا دیگر اسفند هم
روی آتش بوی غم می دهد.
محرم فقط اشک و سوز نیست؛ بینش وشعور، معرفت و حضور هم هست و دویدن خون تازه در رگ های فرسوده ی ایمان، جمع کردن نسل جوان و به مکتب آوردن طفلان گریزپا در زیر لوای سوگ سالار شهیدان، زدودن
زنگار غفلت از باورها، دمیدن روح حرکت در پیکر پژمرده ی انسانیت و درس آموختن از رشادت و صلابت کربلائیان و تجدید نمودن میثاق ولایت با یگانه وارث و صاحب عزای آن، مهدی صاحب زمان(عج) نیز! همه ی اینها از ثمرات عاشوراست و برکات عزاداری برای سید شهیدان.
کاش می شد این دجله ی معرفت حسینی را سدی ساخت و زلال جان بخش آن را تا کویر تفتیده غفلت و سردرگمی نسل ها کاریز زد!
کاش می شد این شور و جنبش و تکاپوی خالصانه دینداری را همیشه و همه روزه گشوده نگاه داشت و جمعیت پراکنده شیعه را در سایه مکتب پر بارش سامان داد و حفظ نمود.
خوان گسترده
محرم که می رسد خیل عظیم مشتاقان و آرزومندان، هدایا و نذورات خو را خالصانه به نیت گرفتن حاجت و تقرب به آستان مقدس حسینی تقدیم می نمایند و به این ترتیب سوگواران در کنار سفره ی گسترده ی اهل بیت علیهم السلام میهمان می شوند، خوانی که این روزها –در گوشه و کنار شهرها- چنان پرنعمت و فراوان است که حتی پرندگان آسمان و سایر جانداران و موجودات نیز از آن بی نصیب نمی مانند.