امام حسین عزیزترینم

امام حسین عزیزترینم

تقدیم به مولای عزیزم امام حسین
امام حسین عزیزترینم

امام حسین عزیزترینم

تقدیم به مولای عزیزم امام حسین

حدیث (1) امام حسین علیه السلام فرمودند:




لاتـَرفع حــاجَتَک إلاّ إلـى أحـَدٍ ثَلاثة: إلـى ذِى دیـنٍ، اَو مُــرُوّة اَو


حَسَب




جز به یکى از سه نفر حاجت مبر: به دیندار، یا صاحب مروت، یا


کسى که اصالت خانوادگى داشته باشد.




سایت شهید آوینی

عزاداری چیست؟



عزاداری از مقوله یاد و ذکر است. یاد کسی که به مصیبتی دچار شده است و یاد کسی که به علل طبیعی و غیر طبیعی از قبیل قتل، حادثه و امثال اینها از دنیا رفته است.

شکی نیست که انسان موجودی است که طبیعتاً فراموشکار است و نسبت به چیزهایی که توجه به آنها برایش مفید است، دچار غفلت می شود. در این مواقع یادآوری و تذکّر آن چیز انسان را از ابتلا به حوادثی برایش مضرّ است نجات می دهد و از آثار خوب توجه به آن چیز مفید، بهره مند می سازذ.

یکی از قوانین مهم خلقت این است که هر چیزی که برای سعادت دنیا و آخرت انسان مفید، لازم و ضروری باشد،غفلت از آن انسان را دچار خسران دنیوی و یا اخروی می کند و به همین دلیل لازم است به هر وسیله ممکن او را متوجه آن چیز مهم کرد و غفلت او را بر طرف ساخت.

غمگین شدن، نارضایتی، تباکی، گریستن، جامه عزا بر تن کردن و ...همگی درجات و یا به بیان دیگر مراتبی از عزاداری اند؛ وسیله ای براى ذکر کسی که به گونه ای از دست داده ایم ، راهی براى شناخت و سازندگی .

                                   ارزش و نقش عزاداری                                    

 موضوع زیارت قبور مطهر و مقدّس معصومین (علیهم السلام) و اولیای دین و نیز توسل به ایشان و سوگواری در ایّام شهادت، همچنین بزرگداشت ایّام میلادشان و یا ایّامی که به نحوی به آن انوار طیبه مربوط است، به خصوص در مورد سیّد الشهدا(ع) ، از مهمترین موضوعاتی است که در فرهنگ اسلام و البته در عقاید شیعی، جایگاه بسیار رفیعی دارد.

هیچ عملی به اندازهء برپایی عزاداری برای امام حسین(ع) در حفظ دین از انحرافات و از هجوم بی امان دشمنان اسلام برای نابودی دین و همچنین توسعه فرهنگ دینی مؤثر نبوده و نیست. می توان چنین مجالسی را مهمترین "وسیله" برای صیانت از کیان دین و جامعه اسلامی و نیز بسط روح دین و دینداری دانست. چه زیبا فرمود رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی (ره) :

امام حسین (ع) نجات داد اسلام را، ما برای یک آدمی که نجات داده اسلام را و رفته و کشته شده، هر روز باید گریه کنیم، ما هر روز باید منبر برویم برای حفظ این مکتب. محرم و صفر است که اسلام را زنده نگه داشته است. فداکاری سیّدالشهدا (ع) است که اسلام را برای ما زنده نگه داشته است. 

(صحیفه نور، ج 8، ص 69)

متأسفانه عزاداری ها با همهء اهمیّت و جایگاه مهمی که دارند، در طول زمان دچار آفات، خطرات و انحرافاتی شده است که این "وسیله" مهم را تا حدودی کمرنگ کرده است.

هیچ دینی و هیچ ملّتی در جهان، چنین "وسیله" قدرتمندی را برای پیشرفت و سعادت در دست ندارد.

با وجود بیان فلسفه عزاداری و نیز شرح زیارت عاشورا در مجالس عزاداری، به نظر می رسد هنوز نتوانسته ایم از این "وسیله" با عظمت استفاده کافی و لازم را برای پیشبرد اهداف مقدّس دین و مبارزه با دشمنان خونین آن بنماییم، باشد که با درک صحیح از این موضوع گامهایی سازنده در جهت پیشرفت اهداف فرهنگ شیعی برداریم و به این فرمایش نورانی امیرالمؤمنین (علیه السلام) عمل کرده باشیم که:

اِذا لَمْ یَکُنْ ما تُریدُ فَاردْ ما یَکونُ:

هر گاه آنچه را می خواهی نیست پس آنچه را که هست بخواه

(غررالحکم، ج3، ص135)



http://www.emamhossein.com/

علت ترغیب ائمه به اقامه عزای حسین (ع)



 هیچیک از تکالیف شرعی بدون حکمت نیست و منظور از عزاداری هم این نبوده که همدردی با حضرت زهرا(س) و پیامبر(ص) کنیم. هر اندازه گریه و زاری کنیم تسلّی خاطر آنها نیست، چرا که آرزوی همگی آنها شهادت بوده و اینطور نیست که آنها هم هنوز در اندوه و ماتم باشند، البته منتظر قیام حضرت ولی(عج) می باشند تا انتقام ظلم را بگیرند. لذا اگر به آن نیت بگوئیم آنها و عقاید اسلام را کوچک شمرده ایم بلکه مقصود این است که کربلا به صورت یک مکتب تعلیمی و ترتیبی زنده بماند و تا این روحیه شهادت طلبی زنده است، اسلام و انسانیت زنده خواهد ماند.


http://www.emamhossein.com

زینب (س) و صبر

صبر

خداوند برای خصوصیات و ویژگی های اخلاقی ، الگوهایی در عالم تعبیه فرموده که هر کس ، در هر کجا با نظر به اُفق بلند الگو ، بتواند خود را در مسیر جاذبیت آن قرار دهد و به طور مداوم و به عشق رسیدن به سرحدّات الگو از تکاپو و تلاش باز نایستد.

 

صبر در متون دینی دارای سه شعبه می باشد:

صبر در مصیبت ، صبر در طاعت و صبر بر معصیت.

 

جهان آدمیزادگان بدون درد و رنج متصور نیست. پیمانه­ی هر کسی تا بدان­جا که گنجایش و وسع داشته باشد، با گرفتاری­ها در هم آمیخته است؛ )لقد خلقنا الانسان فی کبد) (1)

مصیبت ها کیمیا صفت، مس وجود آدمیان را به طلا مبدل می کنند، ولی اگر مقیاس کربلا نبود و اگر زینب(س) نبود چه بسیار مردان و زنانی که در نیمهء راه باز می ماندند. کربلا تا قیامت مقیاس همگان است تا گرفتاری ها و مشقات خود را با آن توزین کرده و از فشار روحی بر خود بکاهند.

اما صبر چیست؟ صبر در چنان موضعی نشستن حالتی در آدمی است که در اولین مواجهه اش با گرفتاری بتواند تعادل روحی خود را بازیابد و آن گاه واکنش مناسب و به جا اتخاذ نماید.

بسیاری از مردم در دو حالت ، فرصت های گرانبها را از کف داده اند ؛ یکی در هیجانات شادی آور مفرط و دیگری در اوج غم های جان فزا. صبر بهترین وسیله برای رسیدن به موازنهء روانی و استفاده از فرصت ها در این دو حالت است ولی زینب(س) به بهترین شکل از فرصت ها بهره جست. برای بیان این منظور کلام خود را با استمداد از تاریخ توسعه می دهیم:

ادامه مطلب ...

حضور زنان در عاشورا و پیام رسانی



درباره حضور این زنان در حادثه عاشورا بیشتر به محور  "پیام رسانى" باید اشاره کرد . البته جهات دیگرى نیز وجود داشت که فهرست وار به آنها اشاره مى ‏شود که هر کدام مى ‏تواند به عنوان " درس عبرت" مورد توجه باشد:
ـ مشارکت زنان در جهاد: شرکت در جبهه پیکار و همدلى و همراهى با نهضت مردانه امام حسین(ع) و مشارکت در ابعاد مختلف آن از جلوه‏هاى این حضور است. چه همکارى طوعه در کوفه با نهضت مسلم، چه همراهى همسران برخى از شهداى کربلا، چه حتّى اعتراض و انتقاد برخى همسران سپاه کوفه به جنایت هاى شوهران شان مثل زن خولى.
- آموزش صبر: روحیه مقاومت و تحمل زنان به شهادت ها در کربلا درس دیگر نهضت بود. اوج این صبورى و پایدارى در رفتار و روحیات زینب کبرى(ع) جلوه ‏گر بود.
ـ پیام رسانى: افشاگری هاى زنان و دختران کاروان کربلا چه در سفر اسارت و چه پس از بازگشت به مدینه پاسدارى از خون شهدا بود. سخنان بانوان، هم به صورت خطبه جلوه داشت، هم گفتگوهاى پراکنده به تناسب زمان و مکان.


ـ روحیه بخش: در بسیارى از جنگ ها حضور تشویق آمیز زنان در جبهه، به رزمندگان روحیه مى ‏بخشید. در کربلا نیز مادران و همسران بعضى از شهدا این نقش را داشتند.
ـ پرستارى: رسیدگى به بیماران و مداواى مجروحان از نقش هاى دیگر زنان در جبهه‏ ها، از جمله در عاشوراست. نقش پرستارى و مراقبت حضرت زینب(س) از امام سجاد(ع) یکى از این نمونه ‏هاست. (1)
ـ مدیریت: بروز صحنه ‏هاى دشوار و بحرانى، استعدادهاى افراد را شکوفا مى‏سازد.
نقش حضرت زینب(ع) در نهضت عاشورا و سرپرستى کاروان اسرا، درس«مدیریت در شرایط بحران»را می ‏آموزد. وى مجموعه بازمانده را در راستاى اهداف نهضت، هدایت کرد و با هر اقدام خنثى کننده نتایج عاشورا از سوى دشمن، مقابله نمود و نقشه‏ هاى دشمن را خنثى ساخت.


ـ حفظ ارزش ها: درس دیگر زنان قهرمان در کربلا، حفظ ارزش هاى دینى و اعتراض به هتک حرمت خاندان نبوت و رعایت عفاف و حجاب در برابر چشم هاى آلوده است. زنان اهل بیت، با آن که اسیر بودند و لباس ها و خیمه‏های شان غارت شده بود و با وضع نامطلوب در معرض دید تماشاچیان بودند، اما اعتراض کنان، بر حفظ عفاف تأکید مى ‏ورزیدند. امّ کلثوم در کوفه فریاد کشید که آیا شرم نمى ‏کنید براى تماشاى اهل بیت پیامبر جمع شده ‏اید؟
وقتى هم در کوفه در خانه‏ اى بازداشت بودند، زینب اجازه نداد جز کنیزان وارد آن خانه شوند. در سخنرانى خود در کاخ یزید نیز بر این گونه گرداندن بانوان شهر به شهر، اعتراض کرد: «امن العدل یابن الطلقاء تخدیرک حرائرک و امائک و سوقک بنات رسول الله سبایا قد هتکت ستورهن و ابدیت وجوههن یحدو بهن الأعداء من بلد الى بلد و یستشرفهن اهل المناهل و المعاقل و یتصفح وجوههن القریب و البعید و الغائب و الشهید...» (2) و نمونه‏ هاى دیگرى از سخنان و کارها که همه درس ‏آموز عفت و دفاع از ارزش هاست.
ـ تغییر ماهیت اسارت: اسارت را به آزادى بخشى تبدیل کردند و در قالب اسارت، به اسیران واقعى درس حریت و آزادگى دادند.
ـ عمق بخشیدن به بعد عاطفى و تراژدیک کربلا: گریه ‏ها، شیون ها، عزادارى بر شهدا و تحریک عواطف مردم، به ماجراى کربلا عمق بخشید و بر احساسات نیز تأثیر گذاشت و از این رهگذر، ماندگارتر شد.

 





زنانی که در کربلا حضور داشتند

پیرامون زنان در حادثه کربلا در دو محور سخن میتوان گفت: یکى آن که آنان چند نفر و چه کسانى بودند، دیگر آن که چه نقشى داشتند.


    زنانى که در کربلا حضور داشتند، برخى از اولاد على(ع) بودند و برخى جز آنان، چه از بنى هاشم یا دیگران. زینب، ام کلثوم، فاطمه، صفیه، رقیه و ام هانى، از اولاد(ع) بودند، فاطمه و سکینه، دختران سید الشهدا (ع) بودند، رباب، عاتکه، مادر محسن بن حسن، دختر مسلم بن عقیل، فضه نوبیه، کنیز خاص امام حسین(ع) و مادر وهب بن عبد الله نیز از زنان حاضر در کربلا بودند (1)

 

    پنج زن که از خیام حسینى به طرف دشمن بیرون آمدند، عبارت بودند از: کنیز مسلم بن عوسجه، ام وهب زن عبد الله کلبى، مادر عبد الله کلبى، مادر عمر بن جناده، زینب کبرى(س). زنى که در عاشورا شهید شد، مادر وهب بود، بانوى نمیریه قاسطیه، زن عبد الله بن عمیر کلبى که بر بالین شوهر آمد و از خدا آرزوى شهادت کرد و همان جا با عمود غلام شمر(ل) که بر سرش فرود آورد، کشته شد

.

    در عاشورا دو زن از فرط عصبیت و احساس، به حمایت از امام برخاستند و جنگیدند:
یکى مادر عبد الله بن عمر که پس از شهادت فرزند، با عمود خیمه به طرف دشمن روى کرد و امام او را برگرداند. دیگرى مادر عمرو بن جناده که پس از شهادت پسرش، سر او را گرفت و مردى را به وسیله آن کشت، سپس شمشیرى گرفت و با رجزخوانى به میدان رفت، که امام حسین(ع) او را به خیمه ‏ها برگرداند(2)


دختر عمر (همسر زهیر بن قین) نیز در راه کربلا به اتفاق شوهرش به کاروان حسینى پیوست. زهیر بیشتر تحت تأثیر سخنان همسرش حسینى شد و به امام پیوست .رباب، دختر امرء القیس کلبى، همسر امام حسین(ع) نیز در کربلا حضور داشت، مادر سکینه و عبد الله.

زنى از قبیله بکر بن وائل نیز حضور داشت، که ابتدا با شوهرش در سپاه ابن سعد بود، ولى هنگام حمله سپاهیان کوفه به خیمه‏ هاى اهل بیت، شمشیرى برداشت و رو به خیمه ‏ها آمد و آل بکر بن وائل را به یارى طلبید

.

    زینب کبرى و امّ کلثوم (س)، دختران امیر المؤمنین(ع)، همچنین فاطمه دختر امام حسین (ع) نیز جزو اسیران بودند و در کوفه و... سخنرانی هاى افشاگرانه داشتند. مجموعه این بانوان، همراه کودکان خردسال، کاروان اسراى اهل بیت را تشکیل مى‏ دادند که پس از شهادت امام و حمله سپاه کوفه به خیمه ‏ها، ابتدا در صحرا متفرق شدند، سپس به صورت گروهى و اسیر به کوفه و از آنجا به شام فرستاده شدند.





زنان و عاشورا




در عالم خواب امام زمان حضرت ولی عصر (عج) را دیدم، بسیار غمگین و آشفته حال بود، به محضرش رفتم و سلام کردم: "چرا این گونه ناراحت و گریان هستی؟" فرمود: "امروز وفات عمّه ام حضرت زینب(س) است. از آن روزی که عمّه ام وفات یافته، تاکنون، هر سال در روز وفات او، فرشتگان در آسمانها مجلس عزا به پا می کنند، آن چنان می گریند که من باید بروم و آنها را ساکت کنم، آنها خطبهء حضرت زینب(س) را که در بازار کوفه خواند، می خوانند و می گریند، من هم اکنون از آن مجلس فرشتگان مراجعت نموده ام."




http://www.emamhossein.com

روایت شیخ صدوق

شیخ صدوق از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که امام حسین علیه السلام روزی بر امام حسن علیه السلام وارد شد چون چشم وی بر برادر افتاد گریست و فرمود ای ابا عبدالله چه تو را بگریه درآورد؟ گفت گریه من به جهت بلائی است که به تو می‌رسد، امام حسن علیه السلام فرمود آنچه به من می‌رسد سمی است که به من می‌دهند ولکن لا یَوْم کَیَوْمِک روزی چون روز تو نیست سی هزار نفر به سوی تو آیند همه مدعی آن باشند که از امت جد تو راند و منتحل دین اسلامند و اجتماع بر قتل و ریختن خون و انتهاک حرمت و سَبْی نساء و ذُراری و غارت مال و متاع تو می‌کنند و در این هنگام لعنت بر بنی امیه فرود می‌آید و آسمان خون می‌بارد و هر چیز بر تو می گرید حتی وحوش در بیابانها و ماهیها در دریاها. مؤلف گوید: که الحق اگر متامل بصیری ملاحظه کند مصیبتی اعظم از این مصیبت نخواهد دید که از اول دنیا تاکنون بعد از مراجعه به تواریخ و سیر واقعه‌ای به این بزرگی ندیدیم که پیغمبرزاده خودشان را با اصحاب و اهل بیت او یک روز بکشند و رحل و متاع او را غارت کنند و خیام او را بسوزانند و سر او را و  اصحاب و اولاد او را با عیال و اطفال شهر به شهر ببرند و یکسره پشت پای به ملت و دینی که اظهار انتساب به او می‌کنند بزنند و سلطنت و قوت ایشان استناد به همان دین باشد نه دین دیگر و ملت دیگر!!!



http://www.emamhossein.com

روایات

شیخ مفید و طبرسی و ابن قولویه و ابن بابویه رضوان الله علیهم به سندهای معتبره از اصبغ بن نباته و غیره روایت کرده‌اند که روزی حضرت امیرالمومنین علیه السلام بر منبر کوفه خطبه می‌خواند و می‌فرمود که از من بپرسید آنچه خواهید پیش از آنکه مرا نیابید پس به خدا سوگند که هر چه سوال کنید از خبرهای گذشته و آینده البته به آن شما را خبر می‌دهم، پس سعدبن  ابن وقاص  برخاست و گفت یا امیرالمومنین خبر ده مرا که در سر و ریش من چند مو هست حضرت فرمود که خلیل من رسول خدا صلی الله علیه و آله خبر دارد که تو این سوال از من خواهی کرد و خبر داد مرا که چند مو در سر و ریش تو هست وخبر داد که در بن هر موئی از تو شیطانی هست که ترا گمراه می‌کند و در خانه تو فرزندی هست که فرزند من حسین را شهید خواهد کرد،‌ و اگر خبر دهم عدد موهای ترا تصدیق من نخواهی کرد ولیکن به آن خبری که گفتم حقیقت گفتار من ظاهر خواهد شد و در آن وقت عمر بن سعد کودکی بود و تازه به رفتار آمده بود لعنه الله علیه (در روایت ارشاد و احتجاج اسم سعد برده نشده بلکه دارد مردی برخسات و این سوال را نمود و حضرت همان جواب را فرمود و در آخر فرمود اگر نه آن بود که آنچه پرسیدی برهانش مشکل است به تو خبر می‌دادم عدد موهای ترا لکن نشانة آن همان بچة تو است الخ).

حمیری در قرب الاسناد از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که حضرت امیر المومنین علیه السلام با دو کس از اصحاب خود به زمین کربلا رسید چون داخل آن صحرا شد آب از دیده‌های مبارکش ریخت فرمود که این محل خوابیدن شتر ایشان است و این محل فرود آوردن بارهای ایشان است و در اینجا ریخته می‌شود و خونهای ایشان خوشا به حال تو ای تربت که خونهای دوستان خدا بر تو ریخته می‌شود.




http://www.emamhossein.com

روایتی از امام صادق






از حضرت صادق علیه السلام روایت کرده است که فرمود روزی حضرت امام حسین علیه السلام در دامن حضرت رسول صلی الله علیه و آله نشسته بود حضرت با او بازی می‌کرد و او را می‌خندانید پس عایشه گفت یا رسول الله چه بسیار خوش داری این طفل را حضرت فرمود که وای بر تو چگونه دوست ندارم آنرا خوش نیاید مرا از او و حال آنکه این فرزند میوه دل من است و نور دیده من است و به درستی که امت من او را خواهند کشت پس هر که بعد از شهادت او، او را زیارت کند حق تعالی برای او یک حج از حجهای من بنویسد، عایشه تعجب کرد از روی تعجب گفت که یک حج از حجهای تو؟ حضرت فرمود بلکه دو حج از حجهای من، باز او تعجب کرد، حضرت فرمود بلکه چهار حج و پیوسته او تعجب می‌کرد و حضرت زیاده می‌کرد و تا آنکه فرمود نود حج از حجهای من که با هر حجی عمره بوده باشد.



http://www.emamhossein.com

اخبار شهادت حضرت امام حسین (ع)

حضرت امام محمد باقر علیه السلام روایت کرده است که چون حضرت امام حسین علیه السلام در کودکی به نزد حضرت رسول صلی الله علیه و آله می‌آمد، آن حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را می‌فرمود که یا علی او را برای من نگاه دار پس او را می‌گرفت و زیر گلوی او را می‌بوسید و می‌گریست روزی آن امام مظلوم گفت ای پدر چرا گریه می‌کنی حضرت فرمود ای فرزند گرامی چون نگریم که موضع شمشیر دشمنان را می‌بوسم حضرت امام حسین علیه السلام گفت که ای پدر من کشته خواهم شد؟ فرمود بلی والله تو و برادر تو و پدر تو همه کشته خواهید شد، امام حسین علیه السلام گفت پس قبرهای ما از یکدیگر دور خواهد بود حضرت فرمود بلی ای فرزند، امام حسین علیه السلام گفت پس که زیارت ما خواهد کرد از امت تو؟ پس حضرت فرمود زیارت نمی‌کنند مرا و پدر ترا مگر صدیقان از امت من.




http://www.emamhossein.com


در بیان شهادت حضرت علی اکبر(ع)


مادر آنجناب لیلی بنت ابی مره بن عروه بن مسعود ثقفی است، و عروه بن مسعود یکی از سادات اربعه در اسلام و از عظمای معروفین است و او را مثل صاحب یس و شبیه‌ترین مردم به عیسی بن مریم گفته‌اند. و علی اکبر علیه السلام جوانی خوش صورت و زیبا در طلاقت لسان و صباحت رخسار و سیرت و خلقت اشبه مردم بود به حضرت رسالت صلی الله علیه و آله شجاعت از علی مرتضی علیه السلام داشت، و به جمیع محامد و محاسن معروف بود چنانکه ابوالفرج از مغیره روایت کرده که یک روز معاویه در ایام خلافت خویش گفت سزاوارتر مردم به امر خلافت کیست؟ گفتند جز تو کسی را سزاوارتر ندانیم، معاویه گفت نه چنین است بلکه سزاوارتر برای خلافت علی بن الحسین علیه السلام است و جدش رسول خدا صلی الله علیه و آله است، و جامع است شجاعت بنی هاشم و سخاوت بنی امیه و حسن منظر و فخر و فخامت ثقیف را.

بالجمله آن نازنین جوان عازم میدان گردید، و از پدر بزرگوار خود رخصت جهاد طلبید، حضرت او را اذن کارزار داد. علی علیه السلام چون به جانب میدان روان گشت آن پدر مهربان نگاه مأیوسانه به آن جوان کرد و بگریست و محاسن شریفش را به جانب آسمان بلند کرد و گفت:

ای پروردگار من گواه باش بر این قوم هنگامی که به مبارزت ایشان می‌رود جوانی که شبیه‌ترین مردم است در خلقت و خلق و گفتار با پیغمبر تو، و ما هر وقت مشتاق می‌شدیم به دیدار پیغمبر تو نظر به صورت این جوان می‌کردیم، خداوندا بازدار از ایشان برکات زمین را و ایشان را متفرق و پراکنده ساز و در طرق متفرقه بیفکن ایشان را و والیان را از ایشان هرگز راضی مگردان چه این جماعت ما را خواندند که نصرت ما کنند چون اجابت کردیم آغاز عداوت نمودند و شمشیر مقاتلت بر روی ما کشیدند.

ادامه مطلب ...

افسوس




http://mazhabi-hosein.blogfa.com/