امام حسین عزیزترینم

امام حسین عزیزترینم

تقدیم به مولای عزیزم امام حسین
امام حسین عزیزترینم

امام حسین عزیزترینم

تقدیم به مولای عزیزم امام حسین

بهار بود و محرم

بهار بود و محرم

و من به دنبال او

که دل بهاری اش، همیشه محرمی بود

و محرم کوی عشق

و در بهار محرمی امسال

او را در کنار

درختی با برگ های زرد و پاییزی دیدم

فصل گل بود و سبزه

اما، درختی خشک

و گیاهی که بر ساقه هایش، روییده بود

علت را پرسیدم،

پاسخ داد:

گیاهی که در دست من است، نامش

«عشقه »است

به دور درختی که بپیچد

رنگ سبزش را زرد می کند

آب نهفته و اندوخته اش را می خشکاند

و برگ هایش را بر زمین می نشاند

و بدان که ریشه عشق در لغت برگرفته از «عشقه » است.

و چون عشق در آدمی، به کمال خود رسد

"قوا" را ساقط می کند

«حواس » را از کار می اندازد

و «طبع » را از غذا باز می دارد

و میان «عاشق » و «معشوق » ملال افکند

و از هم صحبتی با غیر، ملول شود و بیمار یا دیوانه یا به مرز هلاکت قدم می گذارد.

من در دام اشتیاق

فرو رفته بودم تا پاکی آیینه ها را بهتر درک کنم

می فرمود:

«عشق » آتشی است که در قلب واقع می شود

پرسیدم: چه کسی عشق را درک می کند؟!

گفت: «انسان کامل »

آن کس، که مراتب ترقی و تکامل را

بپیموده باشد.

و او هرچه بیش تر از عشق برایم می گفت

شیوه ای نو در ذهن و اندیشه ام

به وجود می آمد و دلم می خواست شیوه ای دگر در نگاهم به عشق پدید آید

و معنای عشق را بهتر، بیش تر و کامل تر بدانم

عشق آمد و شد چو خونم

اندر رگ و پوست

تا کرد مرا تهی و

پر ساخت ز دوست

اجزای وجود من

همه دوست گرفت

نامیست زمن بر من

و باقی هم اوست

در مهمانی حضور او پرسیدم:

عشق را با دل چه کار؟!

گفت: عشق آتش است

که در عاشق می افتد

و جایگاه و موضع این آتش

«دل » است

او نیز از من سؤال نمود:

اگر مهمانی عزیز برایت آمد، چه می کنی؟!

پاسخ دادم:

پذیرایی اش برایم واجب است

و او را به بهترین روش می پذیرم

و از جان و دل خدمتش خواهم کرد

فرمود:

«عشق » عزیز مسافری است که به مهمانی هر کس آید

عزیزش می دارد و عزیز داشتن این مسافر

آن باشد که خانه دل را برای این مسافر خالی گرداند

بدان اگر عاشق دل را خالی نسازد

او خود خالی اش می کند

هنوز در وادی جست وجو بودم

تا معنای عشق را

بهتر بفهمم

عشق در لغت را دانسته بودم

اما، عشق در معنا برایم بی جواب بود و از مراتب عشق

چیزی نمی دانستم

کلامش، مرا اشارت می داد که

«عشق »

در نظر بلند و روح دریایی اش

معنایی به غیر از

«عشق های ظاهری »

یا بهتر بگویم «عشق های مجازی » دارد

به اصرار بسیارم از مراتب عشق سخن گفت:

«عاشق » را در مرحله

«کمال عشق »

حالتی دست دهد که از خود بیگانه و ناآگاه می شود

و از زمان و مکان

فارغ می شود

و از فراق محبوب

می سوزد و می سازد

و آن هنگام که مست عشق شود

میان خود و

معشوق

واسطه ای نمی بیند

و این حالت همان عشق حقیقی است

آن گاه که منیت از میان برداشته شود و «من » بی معنا شود

و اما عشق مجازی را نیز مراتبی است

که برایت خواهم گفت...

ادامه دارد...

پدیدآورنده: مهدی توکلیان


http://www.hawzah.net

نظرات 1 + ارسال نظر
عباس 5 بهمن 1389 ساعت 01:21 ق.ظ http://zohuredajal.blogsky.com/

سلام.وبلاگ خوبی داری.
اگه دوست داشتی به منم سر بزن.
در ضمن اگه موافق به تبادل لینک هستی منو با اسم
ظهور دجال لینک کن و خبرم کن تا لینکت رو درج کنم.
منتظرتم.عزیزم.

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد