امام حسین عزیزترینم

امام حسین عزیزترینم

تقدیم به مولای عزیزم امام حسین
امام حسین عزیزترینم

امام حسین عزیزترینم

تقدیم به مولای عزیزم امام حسین

کاروان امام حسین


کاروان امام پس از دور شدن از قصر بنى مقاتل ، همچنان پیش رفت تا سرانجام وارد دشت کربلا شد. کربلا براى امام نامى آشنا بود. امام با شنیدن نام کربلا ، طبعا به یاد سخن پدرش ‍ على (ع) افتاد که به هنگام عزیمت از کوفه به سوى صفین ، چون وارد صحراى کربلا شده بود ، گفته بود که : (( این سرزمین جاى پیاده شدن و استقرار کسانى است که خونشان را در همین جا خواهند ریخت و آنان وارد بهشت خواهند شد. ))
حتى با فرض آنکه امام در آن زمان که پدرش سخنان بالا را بر زبان مى راند ، مصداق آن پیشگویى را کاروان حسینى نمى دانست ، اما اکنون که قواى حر را در اطراف خویش و سپاه عمربن سعد را در راه مى یافت ، دیگر هیچ تردیدى نداشت که سخنان على (ع) درباره او و همراهانش درست بوده و اینک خطاب به همراهانش گفت :
اندوه و بلا ، چون پدرم در هنگام عزیمت به سوى صفین در حالى که من هم در کنارش بودم بر این سرزمین گذشت ، ایستاد و نام آنجا را پرسید. نام این سرزمین را به او گفتند ، پس ‍ گفت : اینجا جاى فرود آمدن آنان و محل ریختن خون ایشان است...
هنوز امام گامى فراتر نگذاشته بود که پیک عبیدالله از کوفه رسید و در پاسخ کسب تکلیف حر به او دستور داد که امام حسین (ع) را در زمینى بى آب و علف متوقف سازد و تحت نظر بگیرد. کربلا درست همان ویژگیهایى را داشت که عبیدالله نوشته بود؛ بنابراین حر نیز بى درنگ از امام و یارانش خواست تا راه خویش را ادامه نداده و در همان سرزمین توقف کنند.





امام حسین (ع) چون از دستور تازه اى که به حر رسیده بود آگاه شد ، از وى کشتار ایشان خواهند زد. پس زهیر بن قین پیشنهاد کرد تا پیش از رسیدن قواى ابن سعد ، با همین نیروى موجود ، علیه حر و قوایش وارد نبرد شوند تا شاید راهى براى خروج از محاصره و امکانى براى نجات از چنگال سپاه کثیرى که در راه بود ، پیدا کنند.
درست است که قواى حر چندین برابر نیروهاى امام بود و غلبه بر آنان نیز دشوار بود ، اما این اندیشه زهیر نیز نادرست نبود که مى گفت اگر نتوانیم راهى براى نجات خویش از محاصره قواى حر پیدا کنیم ، قطعا در مقابل سپاه عمر بن سعد ناتوان تر خواهیم بود.
امام بى درنگ با پیشنهاد زهیر مخالفت کرد و پاسخ داد که من بر آن نیستم تا آغاز کننده نبرد باشم. این پاسخ طبعا تمام نیت آن حضرت را در مخالفت با پیشنهاد زهیر منعکس ‍ نمى کند. واقعیت این بود که زهیر نیز معتقد نبود که در صورت اقدام علیه نیروهاى حر ، قواى امام حسین (ع) به پیروزى خواهند رسید ، بلکه او این راه را تنها چاره بازمانده در پیش ‍ روى کاروان حسینى مى یافت. پس امام نیز در حالى که اصل سخن زهیر را در امکان پیروزى بر سپاه ، فقط به عنوان امرى ممکن و نه قطعى مى یافت ، راه صواب را در آن نمى یافت که با فرو رفتن در جنگى که به دلیل کثرت قواى دشمن ، احتمال پیروزى خود و یارانش در آن بسیار اندک است ، بهانه اى بسیار ارزشمند به دست عبیدالله بن زیاد و یزید دهد تا آنان بتوانند پس از قتل عام قواى امام توسط سپاه کثیر حر ، با خاطرى آسوده مدعى شوند که حسین در نبرد با ما سبقت جست و پیشقراولان کوفه ناگزیر و ناخواسته براى دفاع از خویش ‍ به جنگ با فرزند پیامبر مبادرت ورزیدند.
به عبارت دیگر ، سبقت در نبرد با قواى حر ، علاوه بر آنکه به ظن غالب ، قتل عام کاروان حسینى را به همراه داشت و امام حسین (ع) را در اندیشه مردم نیز در موضع تهاجمى و نه تدافعى قرار مى داد ، با فراهم ساختن بهانه لازم براى یزید و عبیدالله ، چهره آنان و نقش مستقیم ایشان در قتل عام امام و همراهانش را هم خدشه دار مى کرد. در یک کلام ، با اقدام امام علیه حر شکست سپاه امام ، حادثه خونین کربلا نه به نام یزید که به نام حربن یزید ریاحى ثبت مى شد و خواهیم گفت. که یزید پس از شهادت امام حسین (ع) ، کوشید تا ننگ فاجعه کربلا را از دامن خویش بزداید و آن را به قساوت ابن زیاد نسبت دهد. بى گمان اگر آن فاجعه به دست حر بن یزید ریاحى شکل مى گرفت ، یزید توفیق چشمگیرى مى یافت تا خویشتن را از دخالت در آن فاجعه تبرئه کند.




http://www.nooreaseman.com

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد