
دانلود در ادامه مطلب (2mb)
زمان:4دقیقه
... کسی مثل حسین بن علی علیه السلام ـ که خودش تجسّم ارزش هاست ـ قیام می کند برای این که جلو انحطاط را بگیرد؛ چون این انحطاط، داشت می رفت تا به آن جا برسد که هیچ چیز باقی نماند... یک تنه در مقابل این سرعت سراشیب سقوط قرار می گیرد. البتّه در این زمینه جان خودش، جان عزیزانش و... را فدا می کند اما نتیجه می گیرد. «واَنَا مِنْ حُسین» یعنی این پیامبر زنده شده حسین بن علی علیه السلام است. آن روی قضیه این بود، این روی سکه، حادثه عظیم و حماسه پرشور و ماجرای عاشقانه عاشوراست که واقعا جز با منطق عشق و با چشم عاشقانه نمی شود قضایای کربلا را فهمید.
|
تنها فریادرس منخدای من، مهربان من، معبود من، دست سرشار از نیازم را تنها تو از اجابت پر می کنی. پرده اندوه و غربتم را فقط تو برمی دری. ندایم را تو پاسخ می گویی. فریادرس دردهای من تویی. نزدیک ترینی به من؛ نزدیک تر از من به من. جایگاهت بلند است و مقامت والا. ای بخشاینده ترین، ای مهربان. یگانه تواناالهی، بر آنچه از دریچه چشم ها بگذرد و در صندوقچه سینه ها نهان گردد تو آگاهی. کوچک ترین ذره ای از عمل تو پوشیده نمانَد و بسیاری نیازها و خواهش ها تو را به اشتباه نمی افکند. اصرار نیازمندان ملولت نمی سازد. آنچه را از دست رفته باشد و آنچه را به پراکندگی در افتاده باشد تو گردآوری. پس ای بزرگ، نیازمان را برآور که تو یگانه توانایی. روشنای مهربانیای زلال اجابت در عطشناک حاجات، ای روشنای مهربانی در کدورت غم و اندوه، جام نیاز بندگان به لطف تو پر شود. چشم اشتیاق خلق به سوی تو دوخته گردد و کفایت مهمّات خلق بر دوش توست. شکوه و زاری ام تنها به درگاه توست. یاری و مدد تنها از سوی توست. پس تو را می خوانم. ای خدای من، ای معبود من، ای پروردگار من، تو را می خوانم که بر محمد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش درود فرستی و از غم و اندوه و از رنج و پریشانی رهایم سازی، آن گونه که غم و اندوه پیامبرت را از میان بردی. خدایا، آن گونه که رسولت را از اندوه رها کردی، گره از کارش گشودی و هراس و اندوهش را زدودی مرا نیز از اندوه رها کن و گره از کارم بگشا و اندوهم را بزدای. زندگی و مرگ برترای تنها امید من، ای خدای سراسر لطف من، خاطر پریشانم را آرام دار. امورم را در دست گیر. نیازم را برآور و حاجات دنیا و آخرتم را روا ساز. خدایا، زنده بودنم را چون زندگانی محّمد و خاندان او قرار ده و مرگم را نیز. الهی، مرا در سلک آنان بخواه. در میان آنان برانگیز و میان من و امت رسولت لحظه ای، نه در دنیا و نه در آخرت، فاصله مینداز. ای مهربان ترین مهربانان. رحیما، آن که بَدم خواهد بد خواهی اش را به خودش وانه و آن که بر من حیله سازد حیله اش را از من باز گردان. خدایا گذران امورم را خود بر عهده گیر که تنها تو امورم را به کمال می رسانی و کفایت می کنی. خسران و بی پناهیالهی، گشایش و رهایی تنها در دست توست که جز تو فریادرسی نیست و جز تو پناهی نیست. چه محروم و خسران زده است آن که جز تو پناهی جوید و فریادرسی طلبد و به درگاه غیر تو اشک ریزد و دری جز در خانه تو کوبد و به ریسمان نجاتی جز تو امید بندد. پس من تنها به تو امید می بندم تنها بر تو تکیه می کنم، به تو پناه می آورم و به ریسمان نجات تو چنگ می زنم، از تو یاری می خواهم و به لطف تو امید رستگاری دارم. الهی، به واسطه محّمد صلی الله علیه و آله وسلم و خاندانش به تو رو می کنم و از دریچه پربرکت آنان به تو چشم امید می دوزم و تنها و تنها تو را می خوانم. تنها یاری رسان منخدای من، مهربان من، سپاس و ستایشم تنها از آنِ توست. شکرگزارم که همه خلق را کفایت کنی، که جز تو کس را توانی نیست. شفاعت خوبانالهی، تو را می خوانم به حق آخرین پیامبرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم و امیرمؤمنان علی علیه السلام و دختر پیامبرت فاطمه علیه السلام و به حق حسن علیه السلام و حسین علیه السلام ، که سلام و درود تو بر آنان باد. به وساطت این نکویان به درگاهت رو می کنم. به ریسمان وجود پرجودشان می آویزم و چنگ به دامن شفاعتشان می زنم و تو را به نام آنان می خوانم. سوگند به بلندای مقامشان نزد تو و سوگند به برتری شان بر خلق، که بر آنان درود فرستی و مرا از هر اندوهی رهایی بخشی و مرا در حمایت خودگیری. در آنچه برعهده من است توفیق ادا کردن دهی و از نداری و بیچارگی دورم داری. در امان از بدی هاحکیما، از هر اندوهی که به هراسم اندازد و از هر سختی و تنگنایی که رنجورم دارد و هر شر و بدی که به ترسم افکند و از مکر بدخواهان که هراسانم می کند، در امانم دار. |
اگر عاشورا و فداکاری خاندان پیامبر نبود، بعثت و زحمات جان فرسای نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را طاغوتیان آن زمان به نابودی کشانده بودند. ابوسفیانیان می خواستند قلم سرخ بر کتاب وحی بکشند و یزید، یادگار عصر تاریک بت پرستی، به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحی امید داشت اساس اسلام را برچیند و با شعار صریح «لا خبرٌ جاء ولا وحیٌ نَزَلَ» بنیاد حکومت الهی را برکند. اگر عاشورا نبود، نمی دانستیم به سر قرآن کریم و اسلام عزیز چه می آمد، لکن اراده خداوند متعال بر آن بوده و هست که اسلام رهایی بخش و قرآنِ هدایت را جاوید نگه دارد و حسین بن علی علیه السلام ، این عصاره نبوّت و یادگار ولایت، را برانگیزد تا جان خود و عزیزانش را فدای عقیدت خویش و امّت عظیم پیامبر اکرم نماید تا در امتداد تاریخ، خون پاک او بجوشد و دین خدا را آبیاری فرماید و از وحی و ره آوردهای آن پاسداری نماید.
سیدالشهداء علیه السلام از همان روز اوّل که قیام کردند برای این امر، انگیزه شان اقامه عدل بود، فرمودند که: می بینید که معروف عمل بهش نمی شود و منکر بهش عمل می شود. انگیزه این است که معروف را اقامه و منکر را از بین ببرد. انحرافات همه از منکرات است. جز خط مستقیم توحید هرچه هست منکرات است. اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سیدالشهدا هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت. قیامش، انگیزه اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود مِن جمله قضیه حکومت جور. حکومت جور باید از بین برود.
حضرت سیدالشهدا علیه السلام از کار خودش به ما تعلیم کرد که در میدان، وضع باید چه جور باشد و در خارج میدان وضع چه جور باشد و باید آنهایی که اهل مبارزه مسلحانه هستند چه جور مبارزه بکنند و باید آنهایی که در پشت جبهه هستند چطور تبلیغ بکنند ـ کیفیت مبارزه را کیفیت این که مبارزه بین یک جمعیّت کم یا جمعیت زیاد باید چطور باشد، کیفیت این که قیام در مقابل یک حکومت قلدری که همه جا را در دست دارد با یک عده معدود باید چطور باشد ـ اینها چیزهایی است که حضرت سیدالشهدا به ملّت آموخته است و اهل بیتِ بزرگوار او و فرزند عالی مقدار او هم فهماند که بعد از این که آن مصیبت واقع شد باید چه کرد.
ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد؛ ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد؛ ماهی که قدرت حق باطل را تا ابد محکوم و داغ باطل بر جبهه ستم کاران و حکومت های شیطانی زد؛ ماهی که به نسل ها در طول تاریخ راه پیروزی بر سر نیزه را آموخت؛ ماهی که شکست ابرقدرت ها را در مقابل کلمه حق به ثبت رساند؛ ماهی که امام مسلمین راه مبارزه با ستم کاران تاریخ را به ما آموخت؛ ماهی که باید مشت گره کرده آزادی خواهان و استقلال طلبان و حقّ گویان بر تانک و مسلسل ها و جنود ابلیس غلبه کند و کلمه حق، باطل را محو نماید.
سید الشهدا علیه السلام کشته شد؛ شکست نخورد؛ لکن بنی امیّه را چنان شکست [داد] که تا آخر نتوانستند دیگر کاری بکنند. چنان این خون آن شمشیرها را عقب زد که تا الآن هم که
ملاحظه می کنید باز پیروزی با سیّدالشهداست و شکست با یزید و اتباع اوست.
راه زنده ماندن اسلام
کربلا را زنده نگه دارید و نام مبارک حضرت سیدالشهدا را زنده نگه دارید که با زنده بودن او اسلام زنده نگه داشته می شود.
شهادت سیدِ مظلومان و هواخواهانِ قرآن در عاشورا، سرآغاز زندگی جاوید اسلام و حیات ابدی قرآن کریم بود. آن شهادت مظلومانه و اسارت آل اللّه تخت و تاج یزیدیان را که با اسم اسلام اساس وحی را به خیالِ خامِ خود می خواستند محو کنند برای همیشه به باد فنا سپرد و آن جریان، سفیانیان را از صحنه تاریخ به کنار زد.
این خون سیدالشهداست که خون های همه ملت های اسلامی را به جوش می آورد و این دستجات عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان می آورد و برای اسلام و برای حفظ مقاصد اسلامی مهیا می کند. در این امر سستی نباید کرد.
سیدالشهداء همه جا هست. «کلُّ اَرْضٍ کربلا؛ همه جا محضر سیدالشهدا است... همه محراب ها از سیدالشهدا است... امام حسین نجات داد اسلام را.
حضرت سیّدالشهدا به همه آموخت که در مقابل ظلم و در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد. با این که از اوّل می دانست که در این راه که می رود راهی است که باید همه اصحاب خودش و خانواده خودش را فدا کند و این عزیزان اسلام را برای اسلام قربانی کند، لکن عاقبتش را هم می دانست. اگر نبود این نهضت، نهضت حسینی، یزید و اتباع یزید اسلام را وارونه نشان می دادند.
http://www.hawzah.net
|
نظرات شهید مطهری در مورد امام حسین
امام حسین(ع) و نهضت پرشور عاشورا در اندیشه استاد شهید مرتضی مطهری، از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است.
دغدغه استاد در معرفی این نهضت به حدی بوده که بارها موضوعات سخنرانی مهم و با ارزش ایشان را این موضوع به خود اختصاص میداد.
نهضت
عاشورایی امام حسین (ع)، با انگیزه امر به معروف و نهی از منکر و با هدف
برقرای عدل و عدالت و در نهایت برای نجات اسلام و مبارزه با طغیان بود.
آن همه گریه بر سیدالشهدا و عزاداری برای سید مظلومان نیز، برای زنده نگهداشتن این مکتب جهاد و شهادت و حفظ ارزشها بوده است.
متاسفانه
درطول تاریخ، تحریفهایی چه در انگیزهها و اهداف، چه در چهرههای
حماسهساز و چه در برنامههای مربوط به عاشورا انجام شد که این تحریفها
برخی به محتوا، برخی به شکل و برخی به افراد برمیگردد.
کتابهایی
که به عنوان مقتل نوشته شد و روضههایی که برای عاشورا گفته و خوانده شد،
گاهی چون با انگیزه گریاندن مستمعان بود، آمیخته به مطالب ضعیف، غیر مستند
و احیانا دروغ شد.
علاقهای که به چهرههای عاشورایی وجود داشت،
سبب شد در حوادث آن حماسه، غلوها و مبالغههایی نقل شود که غیر عقلی و
باور نکردنی است.
آمار و ارقام کشتهها و برخی حوادثی که به ظاهر غمانگیز و سوزناک بود، بر اصل واقعه افزوده شد.
انگیزه
آن حماسه، گاهی تا حد کشته شدن برای شفاعت! تنزل یافت، نوع برخوردهای امام
حسین(ع)، زینب و امام سجاد(ع) و کودکان و اهل بیت، گاهی به صورت عجز و
لابه و ذلت و حقارت در برابر فاسقانی چون یزید و عمر سعد و ابن زیاد و شمر
در آمد و خواسته بزرگ امام در این میدان حماسه، که رد بیعت با حکومت
جوربود، به درخواست جرعهای آب برای لب عطشان خویش یا گلوی خشک علیاصغر
در آمد.
استاد شهید مرتضی مطهری از جمله اندیشمندانی است که این
تحریفات را ریشه یابی کرده و به علل و عوامل آن از زوایای مختلف پرداخته
است.
استاد مطهری در خصوص این تحریفات معتقد است: "برای مصیبت
امام حسین (ع) و اهل بیتش (س) به خاطر آن همه زجرهای روحی و جسمی و ضربات
شمشیرها نباید گریست، بلکه باید به خاطر مظلومیت و دروغ پردازیهایی گریست
که مقام حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را متنزل میکند."
وی در ادامه
میگوید: در برخی از این تحریفات اشاره شده که لیلا مادر علی اکبر(ع) نذر
کرده که اگر فرزندم سالم بماند از کربلا تا مدینه ریحان خواهم کاشت، بعدها
علما با سند این مطلب را رد کردند. اولا حضرت در کربلا حضور نداشته، ثانیا
منطقه فیمابین کربلا و مدینه برای کشت ریحان بلا امکان است، ثالثا مسافت
بین آن دو شهر سیصد فرسنگ است.
در جای دیگر نیز گفتهاند،امام
حسین(ع) در کربلا سیصد هزار نفر را کشته است، اگر فرض شود هرثانیه یک نفر
را بکشد برای این تعداد هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت لازم است. بعد
دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هم
هفتاد ساعت بوده است!
همین طور درباره حضرت ابوالفضل (ع) گفتهاند که
بیست و پنج هزار نفر را کشت! که حساب کردم اگردر هر ثانیه یک نفر کشته
شود، شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت میخواهد.
* عوامل تحریف
استاد
مطهری در این رابطه عوامل تحریف را به طور مبسوط مورد بررسی قرار داده و
میگوید: "به طور کلی عواملی وجود دارد که همواره تاریخ را دچار تحریف
کرده است و این تحریفات تنها اختصاص به حادثه عاشورا ندارد." مثلا همیشه
اغراض دشمنان، خود، عاملی است برای اینکه حادثهای را دچار تحریف کنند.
دشمن برای اینکه به هدف و غرض خود برسد، تغییر و تبدیلهایی در متن تاریخ
ایجاد و یا توجیه و تفسیرهای ناروایی از تاریخ میکند و این نمونههای
زیادی دارد که در تحریف واقعه کربلا هم این عامل دخالت داشته است.
عامل
دوم، تمایل بشر به اسطورهسازی و افسانهسازی است و این در تمام تواریخ
دنیا وجود دارد، افرادی که شخصیت آنها، شخصیت پیشوایی است، قول آنها، عمل
آنها، قیام آنها، نهضت آنهاست و حجت است، نباید در سخنانشان، در شخصیتشان،
در تاریخچه شان تحریفی واقع شود.
عامل سوم یک عامل خصوصی است، دو
عامل پیشین در تمام تواریخ دنیا هست، ولی در خصوص حادثه کربلا یک جریان و
عامل بخصوصی هست که سبب شده است در این داستان، جعل واقع شود.
پیشوایان
دین از زمان پیغمبر اکرم و ائمهاطهار دستور اکید دادهاند که باید نام
حسین بن علی (ع) زنده بماند، باید مصیبت حسین بن علی (ع) هر سال تجدید
شود، چرا این چه دستوری است در اسلام، چرا ائمه دین این همه به این موضوع
اهتمام داشتند، و چرا برای زیارت حسین بن علی (ع) این همه ترغیب و تشویق
است؟"
از دیدگاه مطهری حسین (ع) مکتب عملی اسلام را تاسیس کرد. حسین
(ع) نمونه عملی قیامهای اسلامی است. خواستند مکتبش زنده بماند، خواستند
سالی یکبار امام (ع) با آن انگیزهاش ظهور کند و برای همیشه زنده بماند.
"هر
چه ما در این راه کوشش کنیم به شرط آنکه هدف آن را تشخیص دهیم بجاست. اما
متاسفانه عدهای این را نشناختند، خیال کردند بدون اینکه مردم را با فلسفه
قیام حسینی و مکتبش آشنا کنند و مردم را عارف به مقامات حسینی کنند، همین
قدر که آمدند و نشستند و نفهمیده و ندانسته گریهای کردند، کفاره گناهان
است.
بعضی میگویند هدف وسیله را مباح میکند. هدف که خوب باشد،
وسیله هر چه باشد، شد! اینها هم گفتند ما یک هدف مقدس داریم وآن گریستن
برامام حسین(ع) است که کار خوبی است و باید گریست، به چه وسیله بگریانیم؟
گفتند، اشک جاری میشود یا نه؟همین قدر که اشک جاری شود اشکال ندارد،
شیپوربزنیم، طبل بزنیم، به بدن مرد لباس زن بپوشانیم، عروسی قاسم بگیریم،
جعل کنیم، تحریف کنیم، در دستگاه امام حسین(ع) این حرفها مانعی ندارد، در
نتیجه افرادی دست به جعل و تحریف این واقعه بزرگ زدند."
تاریخچه با
عظمت کربلا که به دست ما افتاده، هم دچار تحریف لفظی و هم دچارتحریف معنوی
شده است. یعنی ما از خودمان ساز و برگهایی بر پیکره این تاریخ ساختهایم
که چهره با عظمت و نورانی آن را تاریک و ظلمانی و قیافه زیبای آن را زشت
کردهایم.
استاد مطهری معتقد است: هرگز نمونهای از یک مکتب عملی
در دنیا پیدا نمیشود که نظیر مکتب حسین بن علی (ع) باشد. اگر شما نمونه
حسین بن علی را پیدا کردید، آن وقت بگویید چرا ما هر سال باید یاد حسین بن
علی را تجدید کنیم.
نظیر آنچه که حسین بن علی در حادثه عاشورا،
از ایمان کامل به جهان دیگر، از رضا و تسلیم، از صبر، از مردانگی، از
طمانینه نفس از ثبات و استقامت، از عزت و کرامت نفس، از آزادیخواهی و
آزادی طلبی، از این که در فکر انسان باشد، از این که در خدمت انسان باشد،
اگر در دنیا نمونهای پیدا کردید، آن وقت بگویید چرا ما نام حسین بن علی
را زنده کنیم."
دیدم
امام دستمال را از روی پیشانی خود برداشت و در حدود یک دقیقه که سخن از
فرزند دلبند وی بود به آرامی نشست، آنگاه که خطیب منبر روضه علی اکبر (ع)
را از سر گرفت، باز دستمال را بر پیشانی نهاد و گریه کرد.
![]() |
یکی از نقاط برجسته زندگانی امام خمینی عشق و ولای او نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، بویژه ساحت مطهر حضرت سید الشهدا(ع) بود. http://andishe-imam.blogfa.com |
در خبر است که عیسی(ع) را با حواریون گذر به اراضی کربلا افتاد، ناگاه شیری را نگریستند که طریق را بر روندگان مسدود ساخته بود. شیر به سوی عیسی(ع) پیش آمد و فرمود:
انی لم ادع لکم الطریق حتی تلعنوا یزید قاتل الحسین (ع) .
نمی گذارم شما درگذرید الا آن که یزید را که کشنده حسین(ع) است لعن کنید.
عیسی فرمود: حسین کیست؟
قال: سبط محمد النبی الامی و ابن علی الولی ؛
سبط پیامبر و فرزند علی ولی الله است .
عیسی (ع) پرسید: قاتل او کیست؟
گفت قاتل او یزید ملعون است که وحوش بیابانها و درندگان صحراها خاصه روزهای عاشورا
او را لعن کنند .
پس عیسی دست برداشت و لعن کرد بر یزید و نفرین فرستاد بر او. در این وقت شیر از
طریق کناری رفت و حواریون ایمن شدند و به جانب مقصود عبور کردند .
http://www.ashoora.ir
در گوشه ای مردی که هر دو پایش از ران و هر دو دستش از بازو قطع شده بود و در عین حال خیلی چاق مانند توپی روی زمین افتاده و گدایی می کرد. مردم هم به حال او رقّت می کردند و روی دستمالی که پهن کرده بود پول زیادی می ریختند. من در کناری ایستاده و منتظر شدم سرش خلوت شود تا چند دقیقه احوالش را بپرسم او متوجه من شد و با زبان عربی مرا صدا زد گفت : می دانم بچه فکر می کنی ، مایلی شرح حال مرا بدانی و من بدون استثناء هر که باشد اگر اصرار هم کند شرح حالم را برایش نمی گویم ، نمی دانم چرا دلم خواست برای شما قصه ام را نقل کنم . در این بین یک نفر متوجه حرف زدن ما شد و طبعاً فهمید ما راجع به علت قطع شدن دست و پای آن مرد گدا حرف می زنیم او هم نزدیک آمد می خواست گوش بدهد که آن مرد گدا به من گفت اینجا نمی شود با هم حرف بزنیم چون مردم جمع می شوند بیا باهم به منزل برویم تا من جریان را برای شما نقل کنم ، من به دو علت از این پیشنهاد استقبال کردم .
ادامه مطلب ...دانلود انیمیشن صحرای کربلا از سایت تبیان
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=77644&categoryid=6431
حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام)، در روز چهارم ماه شعبان به دنیا آمدند.
در روزهاى کودکى حضرت عباس(علیه السلام)، پدر گرانقدرش چون آیینه معرفت، ایمان، دانایى و کمال در مقابل او قرار داشت و گفتار الهى و رفتار آسمانىاش بر وى تاثیر مىنهاد. او از دانش و بینش حضرت على(علیه السلام) بهره مىبرد. حضرت در باره تکامل و پویایى فرزندش، فرمود: همانا فرزندم عباس در کودکى علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر، که از مادرش آب و غذا مىگیرد، از من معارف فرا گرفت.
گاه که حضرت علی (علیه السلام) با نگاه بصیرت آمیز خود آینده حضرت عباس(علیه السلام) را نظاره مىکرد، با لبخندى رضایت آمیز، سرشک غم از دیدگان جارى مىکرد و چون همسر مهربانش از علت گریه مىپرسید، مىفرمود: دستان عباس در راه یارى حسین قطع خواهد شد.
در آغازین روزهایى که الفاظ بر زبان وى جارى شد،حضرت علی(علیه السلام( به فرزندش فرمود: بگو یک.
حضرت عباس(علیه السلام( گفت: یک.
حضرت ادامه داد: بگو دو.
حضرت عباس(علیه السلام( خوددارى کرد و گفت: شرم مىکنم با زبانى که خدا را به یگانگى خوانده ام، دو بگویم.
پرورش در آغوش امامت و دامان عصمت، شالوده اى پاک و مبارک براى ایام نوجوانى و جوانى حضرت عباس(علیه السلام( فراهم کرد تا در آینده نخل بلند قامت استقامت و سنگربان حماسه و مردانگى باشد. گاه که حضرت علی (علیه السلام( با نگاه بصیرت آمیز خود آینده حضرت عباس(علیه السلام( را نظاره مىکرد، با لبخندى رضایت آمیز، سرشک غم از دیدگان جارى مىکرد و چون همسر مهربانش از علت گریه مىپرسید، مىفرمود: دستان عباس در راه یارى حسین قطع خواهد شد.
حضرت در باره تکامل و پویایى فرزندش، فرمود: همانا فرزندم عباس در کودکى علم آموخت و به سان نوزاد کبوتر، که از مادرش آب و غذا مىگیرد، از من معارف فرا گرفت.
آنگاه از مقام و عظمت فرزند دلبندش نزد خداوند چنین خبر مىداد: پروردگار متعال دو بال به او خواهد داد تا به سان عمویش جعفر بن ابىطالب در بهشت پرواز کند.
محبت پدرى گاه حضرت على(علیه السلام( را بر آن مىداشت تا پاره تنش را ببوسد ، ببوید و با آداب و اخلاق اسلامى آشنا سازد. از اینرو لحظهاى حضرت عباس(علیه السلام( را از خود دور نمىساخت. فرزند پاکدل حضرت على(علیه السلام( در مدت 14 سال و چهل و هفت روز، که با پدر زیست، همیشه در کنار او حضور داشت.
در ایام دشوار خلافت، لحظه اى از وى جدا نشد و آنگاه که در سال37 هجرى قمرى جنگ صفین پیش آمد، با آن که حدود دوازده سال داشت، حماسهاى جاوید آفرید
برگرفته از: سایت حضرت ابوالفضل (ع)، با تصرف
http://www.tebyan.net
یا ابا عبدالله انی سلم لمن سالمکم و حرب لمن حاربکم الی یوم القیمة؛ یا ابا عبدالله، من با هر کس که با شما صلح و دوستی کرد، مسالمت میکنم و با هر کس که با شما به جنگجویی و پیکار پرداخت، پیکار می نمایم تا روز قیامت .
در ادامه شرح زیارت عاشورا به مبحث دوستی و دشمنی با اهل بیت(علیهم السلام) رسیدیم که مبحثی سرنوشت ساز در زندگی ما می باشد.
"سلم"؛ به معنای مسالمت و صلح آمده است.
"حرب" به معنای "جنگ کردن" در کتب لغت آمده است و چون گاهی از اوقات از مصدر به عنوان صیغه مبالغه استفاده می شود مانند "زید عدل" یعنی زید بسیار دادگر است حرب نیز در اینجا به معنای صیغه مبالغه آمده است یعنی بسیار دشمن و حارب فعل ماضی از حرب، به معنای "جنگ کننده" میباشد.
مقصود این جمله از زیارت، اینست که من از جهت اظهار کمال بندگی و متابعت، به حدی رسیدهام که گویی سازش(سلم) من، با سازگاران شما است و مصداق حقیقی جنگ(حرب) و پیکار من با محاربین شما است.
منظور از قیامت، روز آخرت است و علت آن که روز قیامت گفتند، این است که همه مردم برای حساب و کتاب از جای خود برمیخیزند و در محضر عدل الهی حاضر میشوند. و "الی یوم القیمه" کنایه از ابدی کردن این برائت و بیزاری است.
پس از آن که بیزاری خود را از دشمنان و قاتلین اهل بیت(علیهمالسلام) اعلام داشتیم، مجددا سیدالشهدا را مخاطب قرار داده و هماهنگی کامل خود را در تمام چهرهها بیان میداریم؛ یعنی پیروی ما از آن بزرگواران در حدی است که در مقابل دوستان آنان، حقیقت "صلح" و در برابر دشمنان آنان حقیقت "جنگ و محاربه" را داریم و در حقیقت یعنی این که ما در تمام شداید و سختیها و گرفتاریها و همچنین در تمام شادیها و آرامشها با شما، بلکه عین شما هستیم.
مگر ممکن است پیرو حقیقی، در صلح و آرامش با اهل بیت(علیهمالسلام) بوده و در جنگ و محاربه، بی تفاوت و یا رو در روی آنها باشد و مگر ممکن است شیعه راستین، در جنگ با آن بزرگواران بوده و در صلح با مخالفت به آنان برخیزد؟!
هرگز این چنین نیست؛ زیرا معنای حقیقی شیعه، پیروی در تمام چهرهها است و پیرو واقعی، روحش با امام خود، یکی میشود، لذا صلح امام؛ صلح او، و جنگ امام؛ جنگ او میشود، چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) پس از آن که خامس آل عبا را تحت کساء جمع نمود، فرمود:
اللهم ان هولاء اهل بیتی و خاصتی و حامتی، لحمهم لحمی و دمهم دمی، یولمنی ما یولمهم و یحرجنی ما یحرجهم، انا حرب لمن حاربهم و سلم لمن سالمهم و عدو لمن عاداهم و محب لمن احبهم، انهم منی و انا منهم ... . آن زمانی که تمامی آنان(پنج تن) گرد آمدند، رسول خدا طرفین عبا را گرفتند و با دست راست خود به سوی آسمان اشاره فرمودند: پروردگارا اینان اهل بیت و خاصان و یاوران من هستند، گوشت آنان، گوشت من و خون آنان، خون من است. آنچه که ایشان را بیازارد، مرا آزرده است و آنچه که آنان را به زحمت افکند، مرا به زحمت افکنده، هر کس با آنان بجنگد، با من جنگیده و هر کس با آنان در سلم و صلح باشد با من در سلم و صلح است و هر کس که با آنان دشمنی ورزد با من دشمنی ورزیده و هر کس که آنان را دوست بدارد مرا دوست داشته است. من از آنان و آنان از من هستند. پس پروردگارا صلوات و برکات و رحمت و آمرزش خود را بر من و آنان قرار بده و پلیدی را از آنان زدوده، و پاکشان گردان. (1)
پس از خواندن فرمایشات رسول گرامی اسلام می توان پرسید که امت پیامبر اکرم با گوشت و خون ایشان چه کردند؟! تنها دخترش فاطمه زهرا را آنگونه به شهادت رساندند و نسبت به علی آن حرمت شکنی ها و غصب خلافت، حسن را با جام زهر، و بالاخره حسین را آنگونه، با بی رحمانه ترین وضع به شهادت رساندند. و وضعیت دیگر امامان نیز مشخص است!
این بود رسم امانتداری و توجه به توصیه های پیامبر عزیز اسلام؟!
راستی ما با امام زمانمان، آخرین یادگار رسول خدا؛ چگونه رفتار می کنیم؟! این سوالی است تامل برانگیز، که هر کس باید بیاندیشد و صادقانه به خود پاسخ دهد. جمله "انی سلم لمن سالمکم، و حرب لمن حاربکم" در مورد امام زمان(عج) نیز صدق پیدا می کند.
الهی ما را از محبان و دوستداران واقعی اهل بیت(علیهم السلام) قرار بده !
پینوشت:
1- فاطمه زهرا(علیهاالسلام)، سیدمحمدکاظم قزوینی، ص 92، به نقل از عوالم الکبیر .
با استفاده از کتاب شرح زیارت عاشورا، علی اصغر عزیزی تهرانی.
گروه دین و اندیشه تبیان
مهری هدهدی
«حر» پسر «یزید» فرزند «ناجیه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمی»(1) پسر «ریاح بن یربوع» است.(2)
«شیخ ابن نما» گزارش کرد: هنگامی که حر از قصر ابن زیاد در کوفه خارج شد تا به استقبال امام بیاید، ندایی را شنید که از پشت سر میگوید: ای حر! تو را به بهشت بشارت باد. او به پشت سر نگریست و کسی را ندید. با خود گفت: به خدا قسم، این بشارت نیست در حالی که من اسیر به جنگ با حسین هستم. او پیوسته این خاطره را در ذهن داشت تا هنگامی که خدمت امام رسید و آن داستان را بازگو کرد. امام به او فرمودند: تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافتهای.
امام در یکی از خطابههای کوتاه خود اینگونه حر را آگاه کرد: آیا آزادمردی نیست که واگذارد این ریزه غذای داخل دهان را (ته مانده منافع دنیا را که شبیه به ریزه غذای داخل دهان است) برای اهل آن؟(3) شاید این سخن امام حسین علیه السلام بود که انقلاب و طوفان ظلمت براندازی را در افکار و اندیشه حر به پا ساخت.
ابومخنف از «عبدالله بن سلیم» و «مرزی بن مشمعل» نقل کرده که گفتند: ما همراه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام راه (حجاز تا عراق) را طی میکردیم که امام در منزل اشراف فرود آمد و جوانان خود را امر فرمود که هر چه میتوانند آب بردارند. صبحگاهان (کاروان) حرکت کرد، حدود نیمروز شده بود که مردی از آن گروه تکبیر گفت. حضرت حسین علیه السلام فرمود: الله اکبر؛ ولی چرا تکبیر گفتی؟ گفت: نخلی را دیدم. آن دو نفر گفتند: ما در این مکان هرگز درخت خرمایی ندیدهایم. امام فرمود: من اینگونه نظر ندارم. گفتیم: ما گرد و غبار اسبان را میبینیم. پس آن حضرت فرمودند: به خدا قسم من نیز آن را میبینم. سپس امام حسین علیه السلام فرمود: آیا پناهگاهی نیست که آن را پشت سر خود قرار دهیم و با این قوم از یک جهت رو به رو شویم؟ گفتیم: چرا، آن ذوحسم است که به طرف چپ شما متمایل است. پس اگر این گروه (بر ما) سبقت گیرند هر اتفاقی ممکن است بیفتد. پس امام به طرف چپ، مسیر را تغییر داد. اسبان با شتاب به ما نزدیک شدند. آنها هم به سوی چپ متمایل شدند. ما زودتر از آنها به ذوحسم رسیده بودیم و خیمهگاه امام برافراشته شده بود. آن گروه سر رسیدند؛ او حر بود. با هزار سپاه که در گرمای آن روز رو به روی حسین علیه السلام قرار میگرفت. امام و یارانش همگی شمشیرهای آویخته داشتند. امام حسین علیه السلام به جوانان خود فرمودند: قوم را سیراب کنید و اسبها را آب دهید. مردان سیراب و اسبها خنک شدند.(4)
وقت نماز فرا رسید، امام به «حجاج بن مسروق جعفی» که او را همراهی میکرد فرمود: اذان بگو. او اذان گفت و نماز بپا شد. امام در حالی که پیراهن و ردائی به تن و نعلینی به پا داشتند از خیمه خارج شدند. پس از آن حمد ثنای الهی گفتند و فرمودند: ای مردم، این گفتار عذری در برابر خدای تعالی نسبت به شماست، من به سوی شما نیامدهام تا این که نامههایتان را دریافت کردم. سپس حضرت خطبه را به پایان رسانید، در حالی که مردم سکوت کرده بودند. سپس به موذن فرمود: اقامه بگو. و او اقامه گفت. امام حسین علیه السلام به حر فرمود: آیا میخواهی که با اصحابت نماز بخوانی؟ گفت: نه، بلکه به نماز شما (اقتدا خواهم کرد). پس همه به امام حسین علیه السلام اقتدا کردند. بعد از نماز، آن حضرت وارد خیمه خود شد و یاران در اطراف امام جمع شدند. حر نیز وارد خیمهای که برایش نصب کرده بودند شد و یارانش گرداگرد او را گرفتند. سپس به میدان بازگشتند و هر کس دهنه اسبش را گرفت و در زیر سایه آن به زمین نشست. هنگام عصر شده بود که امام حسین علیه السلام فرمان آماده باش برای کوچ از این محل را صادر فرمود و نماز عصر را با آن قوم بپا داشت. این بار پس از نماز به مردم روی گردانیده پس از حمد خداوند و مدح او فرمود: ایها الناس! انکم ان تتقّوا ... حر گفت: به خدا قسم، ما نمیدانیم این نامههایی که از آن یاد کردید کدام است. امام فرمودند: ای عقبه بن سمعان! آن خورجین نامههایی را که به من نوشتهاند بیرون آور. (5) عقبه آن دو خورجین را که پر از نامه بود بیرون آورد و در برابر آنها پخش کرد. حر گفت: البته ما از این کسانی که نامه به سوی شما نوشتهاند نیستیم و به ما امر شده که وقتی شما را ملاقات کردیم از شما جدا نشویم تا این که شما را نزد عبیدالله ببریم. امام حسین علیه السلام فرمود: مرگ به تو، از آن نزدیکتر است.(6)
سپس به یارانش فرمود: سوار شوید. پس همه سوار شدند و منتظر ماندند تا زنها سوار شوند. پس فرمود: بگذرید. وقتی راه افتادند که از آنجا بگذرند، آن گروه جلوی (یاران امام) را گرفتند. امام حسین علیهالسلام به حر فرمود: مادرت به عزایت بنشیند چه قصدی داری؟ حر گفت: آگاه باشید که به خدا قسم اگر غیر شما از عرب به من آن عبارت را میگفت - در حالی که وضعیت او چون شما باشد همین عبارت را به او باز میگفتم.(7) اما به خدا قسم برای من این (حق) نیست که یاد مادر شما کنم مگر به نیکوترین وجهی که میتوانم.(8)
هنگامی که حر فریاد غریبانه امام حسین علیه السلام را که طلب یاری میکرد شنید، نزد عمرسعد رفت و پرسید: آیا تو با این مرد خواهی جنگید؟ عمر گفت: آری به خدا قسم، با او جنگی خواهیم داشت که دست کم، سرها قطع گردد و دستها جدا گردد.
حر گفت: شما چه خواهید کرد؟ آیا پیشنهاد او مورد پسند شما نیست؟ ابن سعد گفت: اگر کار دست من بود (هر آینه از جنگ با او) دست میکشیدم. اما امیر تو (ابن زیاد) از این کار سر باز میزند. حر او را ترک کرد و با دیگران در انتظار ایستاد، در حالی که در کنار او قره پسر قیس قرار داشت.
حر به قره گفت: آیا اسب خود را امروز آب دادهای؟ قره گفت: نه. حر گفت: آیا میخواهی آن را سیراب کنی؟ قره گمان کرد که حر قصد کنارهگیری از سپاه ابن سعد را دارد، در حالی که حر چندان تمایلی نداشت که قره جدا شدن او را مشاهده کند. پس او را ترک کرد و رفت. اینجا بود که حر به امام حسین علیه السلام قدری نزدیک شد. مهاجر پسر اوس به حر گفت: آیا تو میخواهی که حمله کنی؟ در پاسخ این سوال حر ساکت شد و بر خود میلرزید، پس در حالی که مهاجر از این حال حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: اگر از من درباره شجاعترین مرد کوفه سوال میشد، تو را معرفی میکردم، این چه حالتی است که در تو میبینم؟ حر گفت: همانا خود را بین بهشت و دوزخ متحیر میبینم، به خدا سوگند اگر مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگری را انتخاب نخواهم کرد. پس از آن با شلاق به اسب خود نواخت و به سوی امام حسین علیه السلام رهسپار شد.
او به سبب آن چه پیش از آن به آل رسول روا داشته بود و آنها را در مکانی بی آب و گیاه وانهاده بود، سر از خجالت به پایین انداخته بود و به سوی آنها پیش میرفت.
«پروردگارا! من به سوی تو باز میگردم، پس توبهام را پذیرا باش. من دل اولیا و فرزندان پیامبرت را به وحشت انداختهام. ای اباعبدالله! من بازگشتهام و تائب هستم، آیا برای من راهی به توبه هست؟ امام در پاسخ حر فرمود: آری، خداوند به تو روی خواهد کرد. (9)
این گفتار امام حسین علیه السلام حر را شادمان کرده بود. او به یقین دریافت که به زندگانی بی پایان و نعمتهای همیشگی راه یافته است. حر داستان ندای هاتفی را هنگامی که او از کوفه خارج میشد به امام حسین علیه السلام اینگونه بازگو میکرد: من با گوش جان شنیدم، کسی اینگونه هشدارم میداد که ای حر! تو را بشارت به بهشت. گفتم وای بر حر ، آیا تو او را به بهشت مژده میدهی، در حالی که او برای جنگ با پسر دخت پیامبر به حرکت در آمده است؟ امام فرمود: تو به خیر و پاداش (نیکو) دست یافتهای. (10)
پس از حبیب بن مظاهر، حر در حالی که زهیر بن قین از پشت سر او را حمایت میکرد به میدان آمد. هرگاه که دشمن بر یکی از آن دو یار امام حسین علیه السلام سخت میگرفت، دیگری برای نجات دوست خود میشتافت. ساعتی درگیری «حر» با سپاه «ابن سعد» به طول انجامید(11) تا این که اسب حر مضروب شد و از گوشهایش خون میچکید. «حصین» به «یزید بن سفیان» گفت: این حرّی است که تو آرزوی قتل او را داشتی. یزید در پاسخ گفت: آری و از سپاه «ابن سعد» برای مبارزه بیرون آمد. همین که به میدان رسید، توسط «ایوب بن مشرح الخیوانی» تیری به سوی اسب حرّ پرتاب کرد که به پای اسب خورد و اسب به زمین خورد. حر قبل از آن که به زمین بخورد با چالاکی تمام از اسب پایین پرید.(12) او در حالی که شمشیر در دست داشت، در برابر دشمن ایستاد و دلاورانه مبارزه کرد تا این که حدود چهل نفر را به قتل رسانید.(13) در همین هنگام بود که پیاده نظام بر او حملهور شد و جسم بیهوش او به زمین افتاد.(14) یاران امام او را در برابر خیمه شهدایی که در راه حسین علیه السلام شهید میشدند قرار دادند. امام فرمود: شهادت او چون شهادت انبیا و خاندان انبیاست.(15) سپس امام نظری به جانب حر افکند، او هنوز جان در بدن داشت. امام خون از صورت او برگرفت و فرمود: تو آزادهای! همان طور که مادرت تو را نامیده است و تو در دنیا و آخرت آزادهای (16) پس از آن مردی از یاران حسین در رثا و غم حرّ اشعاری را سرود که گفته شد او علی بن الحسین علیه السلام بود(17) و برخی گفتهاند که خود اباعبدالله الحسین علیهالسلام برای او اشعاری را سروده که اینگونه است:
چه آزادهای است حرّ پسر ریاح؛ او در هنگام فرورفتگی تیرها بسیار شکیباست. آری آزاده خوبی است هنگامی که حسین فریاد و ندایش بلند شد، او از جانش در صبحگاهان گذشت.(18)
در زیارت ناحیه مقدسه به حرّ سلام داده شده است.(19)
درسی که میتوان گرفت: امام صادق علیه السلام فرمود: آزاده آزاده است در همه حالاتش، حتی اگر مصیبتی سخت بر او وارد شود. حتی اگر مصیبتها بر او محکم کوبیده شود او شکیبایی میکند. آری او شکسته نمیشود، هر چند اسیر و مقهور شود.(20) از امام علی علیه السلام نقل شده: بنده غیر خود مباش، چرا که خدای تعالی تو را آزاد آفریده است. (21)
در کربلا هم حضرت امام حسین علیه السلام لشکر ابن سعد را اینگونه مورد خطاب قرار دادند: ای پیروان خاندان ابیسفیان، اگر دین ندارید و از روز رستاخیز نمیترسید، پس لااقل در دنیای خود آزادمرد باشید.(22)
پینوشتها:
1- جمهرة انساب العرب، ص227 .
2- مقتل الحسین مقرم، ص 227- 229 .
3- تحت العقول، ص 292/ الانوار البهیة، ص 101. ترجمه از کتاب المنجد، ترجمه محمد بندرریگ، ج2، ص 1712 .
4- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص400/ مقتل الحسین مقرم، ص214 .
5- ابصارالیعین، ص205.
6- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 402- 401/ رکک کتاب الفتوح، ج5، ص78- 76/ ابصارالعین، ص205 .
7- کتاب الفتوح، ج5، ص78/ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص232 .
8- مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص232 .
9- اللهوف، ص45/ امالی الصدوق، مجلس30، ص141 .
10- مثیرالاحزان، ص60/ مقتل الحسین مقرم، ص290 .
11- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص441- 440 .
12- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص437 .
13- مناقب آل ابی طالب، ایران، ج4، ص100 .
14- مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص11 .
15- بحارالانوار، ج10، ص117.
16- مقتل الحسین مقرم، ص303 .
17- مقتل العوالم، ص 85 .
18- امالی الصدوق، ص414، مجلس 30/ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص11 .
19- اقبال الاعمال، ج3، ص 78 و 344 .
20- اصول کافی، ج2، ص89، کتاب ایمان و کفر، باب صبر، ح6 .
21- نهج البلاغه، نامه 31 .
22- ابصارالعین، ص216 .
منبع:
یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی .
http://www.tebyan.net
نماز ظهر امام رو به پایان بود که ابن سعد به فرمانده تیراندازان خود «عمرو بن سعید» اشاره کرد تا اصحاب امام را تیرباران کنند و همه اسبهای آنها را پی کنند.(1) در این درگیری، سواری جز «ضحاک ابن عبدالله مشرقی» در یاران امام باقی نمانده بود. او میگوید: چون دیدم همه یاران حسین مرکبهای خود را از دست دادهاند، اسب خود را داخل خیمه اصحاب نهادم و جنگ سختی کردم.(2) در این هنگام، هر یک از اصحاب که برای نبرد خارج میشد با امام اینگونه وداع میکرد: «السلام علیک یابن رسول الله» و آن حضرت پاسخ میفرمود: «و علیک السلام و نحن خلفک ... »؛ سلام بر تو، ما هم به شما ملحق خواهیم شد، برخی از آنها از دنیا رفتند و برخی هم در انتظارند و هیچ تغییری در قضای الهی نخواهد بود.(3)
«عمرو» پسر «عبدالله بن کعب صائد» پسر «شرجیل» و کنیه او «ابوثمامة» بوده است.(4) او از اهالی کوفه و شخصی با نفوذ و محترم در آن شهر بوده است. «ابوثمامة» از تابعین (یاران امام امیرالمومنین علیهالسلام) بوده و در جنگهای بسیاری امام علی علیه السلام را یاری کرده بود. او پس از آن در یاری امام حسن مجتبی علیه السلام کوشید و از اصحاب آن حضرت نیز بود. «ابوثمامة» در کوفه با سفیر امام حسین علیه السلام بیعت کرد.(5) او از شیعیان سلحشور و از یاران شجاع و بیدار «مسلم بن عقیل» در مبارزات کوفه بود، چنان که «مسلم بن عقیل» او را مسئول امور مالی خود کرده بود تا که سلاح برای رویارویی با ابن زیاد فراهم کند. (6) ابن زیاد پس از ورود به کوفه، بر شیعیان سخت گرفت و در نهایت کار به شهادت «مسلم» انجامید. پس از آن بود که «ابوثمامة» از دیدهها پنهان شد؛ اما عبیدالله بن زیاد سخت به دنبال او بود تا این که او از کوفه متواری شد و به سمت امام حسین علیه السلام حرکت کرد. «نافع بن هلال جملی» نیز او را همراهی میکرد. نافع در بین راه با او برخورد کرده بود.(7) سرانجام، هر دو به سلامت خود را به کاروان امام حسین علیه السلام رساندند و با خون سرخ خود، به حمایت از امام خویش پرداختند. (8)
عمربن سعد هنگامی که همراه چهار هزار نفر وارد کربلا شد، میپنداشت که خواهد توانست امام را به صلح وادارد و در ضمن به ملک ری که شدیداً به آن اشتیاق داشت - بدون درگیری با امام - دست یابد. از این رهگذر هم دنیای خود را آباد و هم آخرت خود را تامین کند.
وی باور نداشت که امام زیر بار ظلم نخواهد رفت و او یا باید از ریاست بگذرد یا این که با امام پیکار کند. او از «عَزرَةُ بن قَیس» خواست که برود و با امام مذاکره کند. «عزره» از قبول این کار سر باز زد، زیرا خود از کسانی بود که حضرت را به کوفه دعوت کرده بود. دیگران هم اصرار کردند، اما او حیا میکرد. «کثیرُ بن عبداللهِ شَعبی» که شخصی گستاخ بود از جای برخاست و گفت: من این کار را خواهم کرد و اگر شما بخواهید حاضرم که او را ترور کنم. ابن سعد گفت: نه، اما از او بپرس که چه چیز باعث شده به اینجا بیاید. کثیر به سمت حسین علیه السلام آمد. همین که قدری نزدیک شد، ابوثمامه به خدمت امام آمد و گفت: ای اباعبدالله! خداوند امور شما را اصلاح فرماید، بدترین و گستاخترین شخص اهل زمین به سمت شما میآید. او اهل ترور است! سپس ابوثمامه خود در برابر کثیر ایستاد و گفت: شمشیرت را به زمین بگذار. کثیر گفت: نه به خدا، که این بزرگواری نیست. من فقط پیامآورم، پس اگر به من گوش بدهید، من آن پیامی را که آوردهام به شما خواهم رسانید و اگر سر باز زنید من برمیگردم. ابوثمامه گفت: البته من دسته شمشیرت را خواهم گرفت، پس بگو آن چه میخواهی. کثیر گفت: نه به خدا قسم، نباید دست به شمشیرم بگذاری. ابوثمامه گفت: بگو بدانم برای چه آمدهای؟ تا من به جای تو به او (امام حسین علیهالسلام) برسانم. من نمیگذارم که تو به (آن حضرت) نزدیک شوی، تو فاجر هستی. پس از مشاجره لفظی، کثیر به سوی عمر بن سعد بازگشت و او را از آن چه گذشته بود با خبر کرد، عمرسعد «قرة بن قیس تمیمی حنظلی» را فرستاد و او با امام حسین علیه السلام گفت و گو کرد. حضرت در پاسخ او فرمودند: مردم شهرتان به من نامه نوشتند که به سوی ما بیا، پس اگر آمدنم را ناخوش دارید باز میگردم.(9)
درسی که میتوان گرفت:
در روایت آمده است: مومن زیرک است. چگونگی برخورد ابوثمامه شایسته قدردانی است؛ او با هوش سرشارش، جان امام را از خطر نجات داد. اهل ایمان نباید با تسامح و تساهل با مسائل رو به رو شوند. چنان که در قرآن آمده است: کفار دوست دارند که روغن مالی (مسامحه) کنید و آنها نیز چنین کنند.(10) غفلت زیبنده مومن نیست.
از ابومخنف نقل شده: روز عاشورا و نزدیک زوال ظهر بود، «ابوثمامه» متوجه خورشید شد که از وسط آسمان در حال گذر است، ولی آتش جنگ برافروخته است، به امام حسین علیه السلام گفت: ای اباعبدالله! جانم فدای جان شما، من این گروه را میبینم که به شما نزدیک شدهاند. به خدا قسم، شما شهید نخواهید شد، تا این که من پیش از شما شهید شوم - ان شاءالله - من علاقهمندم در حالی که این نمازم را که وقت آن فرا رسیده است با شما به جای آورم و خدای را ملاقات کنم. آنگاه امام سر به آسمان بلند کرد و فرمود: شما نماز را یادآوری کردی، خداوند تو را از نمازگزاران و اهل ذکر قرار دهد. آری اکنون اول وقت برای نماز است. پس از آن امام فرمود: از آنها بخواهید که از (جنگ) با ما دست بردارند تا نماز را به جای آوریم.(11) در پاسخ «حصین بن تمیم» گفت: البته آن نماز از شما قبول نخواهد شد.(12)
درسی که میتوان گرفت:
وقت شناسی در انجام دادن نماز آثار و برکات بسیاری را به دنبال دارد؛ از جمله:
1. انسان مورد دعای امام خود قرار میگیرد تا خدا او را از نمازگزاران قرار دهد؛
2. از ذاکرین که خدا را هماره یاد میکنند به شمار آید.
ابومخنف گزارش کرده: نماز تمام شده بود و ابوثمامه با امام نماز گزارده بود. او که به امام حسین علیهالسلام عرض کرد: ای اباعبدالله! من عجله دارم تا که به دوستانم ملحق شوم. برایم ناخوشایند است که بمانم و شما را تنها ببینم در حالی که یاران شما کشته شده باشند. امام حسین علیه السلام به او فرمود: پیش رو که ما به زودی به شما ملحق خواهیم شد. ابوثمامه وارد میدان نبرد شد و نبرد سختی کرد تا آن که مجروح شد، پسرعموی او «قیس بن عبدالله صاعدی» در سپاه ابن سعد حضور داشت. او با ابوثمامه دشمنی دیرینه داشت. و «قیس» با ابوثمامه درگیر شد و او را به شهادت رساند.(13)
ابوثمامه صاعدی در زیارت ناحیه مقدسه و رجبیه مورد سلام قرار گرفته است. او در ظهر روز عاشورا نیز مورد دعای امام حسین علیه السلام قرار گرفته بود.
درسی که میتوان گرفت:
عاقبت دو پسرعمو به گونهای بود که یکی در اعلی علیین و دیگری در اسفل السافلین جای گرفت و این شایان تامل است.
به نقل از تبیان
اسامى شهداى کربلا از یاران حسین (ع) طبق روایاتى که نگارنده از لابلاى کتب تاریخ به دست آورده ام از بنى هاشم و غیر بنى هاشم بدین شرح ذکر شده است:
1ـ ابو بکر بن علی (که شهادت وى با شک و تردید ذکر شده است.)
2ـ عمر بن على
3ـ محمد الاصغر بن على
4ـ عبد الله بن على
5ـ عباس بن على
6ـ محمد بن العباس بن على
7ـ عبد الله بن العباس بن على
8ـ عبد الله الاصغر
9ـ جعفر بن على
10ـ عثمان بن على
11ـ قاسم بن حسن
12ـ ابو بکر بن حسن
13ـ عبد الله بن حسن
14ـ بشر بن حسن
15ـ على بن الحسین الاکبر
16ـ عبد الله الرضیع
17ـ ابراهیم بن الحسین (این نام را ابن شهر آشوب در کتاب خود آورده و تعداد دیگرى
نیز بدان اضافه کرده است.)
18ـ محمد بن عبد الله بن جعفر
19ـ عون بن عبد الله بن جعفر
20ـ عبید الله بن عبد الله بن جعفر
21ـ مسلم بن عقیل
22ـ جعفر بن عقیل
23ـ جعفر بن محمد بن عقیل (نام وى را نیز ابن شهر آشوب ذکر کرده است.)
24ـ عبد الرحمن بن عقیل
25ـ عبد الله الاکبر بن عقیل
26ـ عبد الله بن مسلم بن عقیل
27ـ عون بن مسلم بن عقیل
28ـ محمد بن مسلم بن عقیل
29ـ محمد بن ابی سعید بن عقیل
30ـ احمد بن محمد الهاشمى (هر چند که در میان کتب تاریخى نامى از این شخص برده
نشده و نه جزء فرزندان عباس و نه غیر او ذکرى به میان نیامده اما وى را نیز ابن
شهر آشوب آورده است.)
1ـ ابراهیم بن الحصین الاسدى
2ـ ابو الحتوف بن الحارث الانصارى
3ـ ابو عامر النهشلی
4ـ ادهم بن امیه العبدى
5ـ اسلم الترکى (آزاد شده حسین ع)
6ـ امیة بن سعد الطایى
7ـ أنس بن الحارث الکاهلی
8ـ أنیس بن معقل الاصبحى
9ـ بریر بن خضیر الهمدانى
10ـ بشر بن عبد الله الحضرمى
11ـ بکر بن حی التیمى
12ـ جابر بن الحجاج التیمى
13ـ جبلة بن علی الشیبانی
14ـ جنادة بن الحارث السلمانى
15ـ جنادة بن کعب الانصارى
16ـ جندب بن حجیر الخولانى
17ـ جون (آزاد شده ابى ذر)
18ـ جوین بن مالک التمیمى
19ـ الحارث بن امرئ القیس الکندى
20ـ الحارث بن نبهان (آزاد شده حمزه)
21ـ الحباب بن الحارث
22ـ الحباب بن عامر الشعبى
23ـ حبشى بن قاسم النهمى
24ـ حبیب بن مظهر الاسدى
25ـ الحجاج بن بدر السعدى
26ـ الحجاج بن مسروق الجعفى
27ـ الحر بن یزید الریاحى
28ـ الحلاس بن عمرو الراسبى
29ـ حنظلة بن اسعد اشبامى
30ـ حنظلة بن عمرو الشیبانى
31ـ رافع (آزاد شده مسلم الازدى)
32ـ زاهر بن عمرو الکندى (آزاد شده عمرو بن حمق)
33ـ زهیر بن لبشر الخثعمى
34ـ زهیر بن سلیم الازدى
35ـ زهیر بن القین البجلى
36ـ زیاد بن عریب الصائدى
37ـ سالم (آزاد شده بنى المدینه الکلبى)
38ـ سالم (آزاد شده عامر عبدى)
39ـ سعد بن الحارث الانصارى
40ـ سعد (آزاد شده على بن ابى طالب ع)
41ـ سعد (آزاد شده عمرو بن خالد صیداوى)
42ـ سعید بن عبد الله الحنفى
43ـ سلمان بن مضارب البجلى
44ـ سلیمان (آزاد شده حسین ع)
45ـ سوار بن منعم النهمى
46ـ سوید بن عمرو بن ابى المطاع
47ـ سیف بن الحارث بن سریع الجابرى
48ـ سیف بن مالک العبدى
49ـ شبیب (آزاد شده حارث جابرى)
50ـ شوذب (آزاد شده بنى شاکر)
51ـ الضرغامة بن مالک
52ـ عائذ بن مجمع العائذى
53ـ عالبس بن ابى شبیب الشاکرى
54ـ عامر بن حسان بن شریح بن سعد بن حارثه بن لام بن عمرو بن طریف بن عمرو بن بشامة
بن ذهل بن جدعان بن سعد بن قطرة بن طی
55ـ عامر بن مسلم العبدى
56ـ عباد بن المهاجر الجهنى
57ـ عبد الأعلى بن یزید الکلبى
58ـ عبد الرحمن الارحبی
59ـ عبد الرحمن بن عبد ربه الانصارى
60ـ عبد الرحمن بن عروة الغفارى
61ـ عبد الرحمن بن مسعود التیمى
62ـ عبد الله بن ابى بکر (چنان که جاحظ در کتاب الحیوان آورده وى از کسانى است
که در واقعه کربلا به شهادت رسیده است.)
63ـ عهد الله بن بشر الخثعمى
64ـ عبد الله بن عروة الغفارى
65ـ عبد الله بن عمیر بن جناب الکلبى
66ـ عبد الله بن یزید العبدى
67ـ عبید الله بن یزید العبدى
68ـ عقبة بن سمعان
69ـ عقبة بن الصلت الجهنى
70ـ عمارة بن صلخب الازدى
71ـ عمران بن کعب بن حارثة الاشجعى
72ـ عمار بن حسان الطائى
73ـ عمار بن سلامة الدالانى
74ـ عمرو بن عبد الله الجندعى
75ـ عمرو بن خالد الازدى
76ـ عمرو بن خالد الصیداوى
77ـ عمرو بن قرظة الانصارى
78ـ عمرو بن مطاع الجعفى
79ـ عمرو بن جنادة الانصارى
80ـ عمرو بن ضبیعة الضبعى
81ـ عمرو بن کعب ابو ثمامة الصائدى
82ـ قارب (آزاد شده حسین ع)
83ـ قاسط بن زهیر التغلبى
84ـ القاسم بن حبیب الازدى
85ـ کردوس التغلبى
86ـ کنانة بن عتیق التغلبى
87ـ مالک بن ذودان
88ـ مالک بن عبد الله بن سریع الجابرى
89ـ مجمع الجهنى
90ـ مجمع بن عبید الله العائذى
91ـ محمد بن بشیر الحضرمى
92ـ مسعود بن الحجاج التیمى
93ـ مسلم بن عوسجه الاسدى
94ـ مسلم بن کثیر الازدى
95ـ مقسط بن زهیر التغلبى
96ـ منجح (آزاد شده امام حسن ع)
97ـ الموقع بن ثمامة الاسدى
98ـ نافع بن هلال الجملى
99ـ نصر (آزاد شده على ع)
100ـ النعمان بن عمرو الراسبى
101ـ نعیم بن عجلان الانصارى
102ـ واضح الرومى (آزاد شده حارث سلمانى)
103ـ وهب بن حباب الکلبى
104ـ یزید بن ثبیط العبدى
105ـ یزید بن زیاد بن مهاصر الکندى
106ـ یزید بن مغفل الجعفى
چنانچه سى تن از بنى هاشم را به این تعداد که ذکر شد اضافه کنیم.تعداد شهداى کربلا به 136 نفر مى رسد و چون قیس بن مسهر صیداوى و عبد الله بن بقطر و هانى بن عروة را نیز جزء آنها قرار دهیم تعداد آنها به 139 نفر خواهد رسید.
http://essay.monajat.org
حریت و آزادی به معنای واقعی کلمه اصلی است از اصول و رکنی است از ارکانِ بقای هر نظامی . آزادی یکی از بزرگترین اهداف پیامبران بود. آنان آمدند تا بشریت را ازخفقان نجات دهند و جوامع بشری را از چنگال اهریمنان و زورگویان رها سازند. واژهی مقدس آزادی را جز استکبار جهانی همهی انسانها طالبند. آزادی را حتی حیوانات و موجودات زنده دوست دارند.
امام حسین(ع) نگاه عمیقانهای به جهان اسلام میکند و میبیند با روی کار آمدن بنی امیه و بازی کردن با دین اسلام و مقدّسات عالم، دیگر چیزی از اسلام نمانده و احکام و قوانین آسمانی از مسیر خود منحرف گشته. شیعیان که طرفداران راستین اسلام بودند ازحقوق خود محرومند.
بدین سان فرزند بزرگ و رشید علی(ع) دیگر به خود اجازه نمیدهد که بنشیند و این منظره را تماشا کند. او فرزند علی(ع) است باید مقدمات قیام را فراهم کند و به طاغوت و طاغوتیان اعلام خطر نماید.
بارها میفرمود: «اِذَا بَلَیتُ الاُمَّةُ عَلَی مِثلِ یَزیدِ بنِ مُعاوِیََةِ فَعَلَی الاسلامِ السَلام» یعنی هر زمانی که امت اسلامی گرفتار حکومتی مانند حکومت فرزند هند جگر خوار شد، دیگر فاتحهی اسلام خوانده شده و دین نابود خواهد شد.امام حسین(ع) برای آزادی مردم محروم قیام و انقلاب مقدس را به وجود آورد.
http://navideshahed.com
شاعری، مرام نامه و اساس زندگی انسان را در چند بیت شعر تبیین کرده و خواستههای امام حسین(ع) را و این که در منطق آن حضرت زندگی انسانی چیست را روشن مینماید:
اندر آنجا که باطل امیر است اندر آنجا که حق سر به زیر است
اندر آنجا که دین و مروّت پایمال و زبون و اسیر است
راستی زندگی ناگوار است مرگ بالاترین افتخار است
اندر آن جا که از دست بیداد میکشد قلب مظلوم فریاد
اندر آن جا که ظالم بمستی بر سر خلق میتازد آزاد
مُهر بر لب نهادن گناه است خامشی بدترین اشتباه است
این اساس مرام حسین است روح رمز قیام حسین است
یا که آزادگی یا شهادت حاصلی از کلام حسین است
شیعه او همین سان غیور است تا ابد از زبونی بدور است
شیعه و تن به بیداد دادن شیعه و مُهر بر لب نهادن
شیعه و چون زنان آرمیدن شیعه و در مذلّت فتادن
شیوه شیعه هرگز نه این است شیعه نبود هر آن کس چنین است
چون یزید از هوس کامور شد دولت غاصبش مستقر شد
کار اسلام از او شد پریشان آدمیّت دچار خطر شد
سیل طغیان او دین ز جا برد تا لب پرتگاه فنا برد
دید فرزند زهرا که این جا نیست جای سکوت و تماشا
نهضتی کرد خونین و پر شور آتشین محشری کرد برپا
کربلا را ز نهضت تکان داد باز از نو به اسلام جان داد
گرچه دشمن تنش غرق خون کرد ظلمها بر وی از حد برون کرد
لیک خونش بجوشد و زو موج کاخ بیداد را سرنگون کرد
تا ابد نیز آن خون بجوشد بر زوال ستمها بکوشد
زان شهید سر از تن فتاده زان فداکار در خون فتاده
جاودان آید این بانگ پرشور "لا اری الموت الا سعادة"
آری آزاد مردان بکوشند بر ستمگر چو طوفان بجوشند
http://navideshahed.com
![]() حسین بن علی امامان شیعه |
|
---|---|
نقش | سومین امام شیعیان |
نام | حسین بن علی |
کنیه | اباعبدالله |
تولّد | ۳ یا ۵ شعبان سال چهارم پس از هجرت |
زادگاه | مدینه |
مدفن | حرم امام حسین، کربلا |
طول عمر |
پیش از امامت ۴۶ سال (سال ۵۰ تا ۶۱ پس از هجرت) |
القاب |
سیدالشهدا |
همسر | شهربانو ام الرباب ام لیلا ام اسحاق بن طلحه |
پدر | علی |
مادر | فاطمه زهرا |
فرزندان | علی بن حسین، علیاکبر، علیاصغر، رقیه، فاطمه صغری |
سجاد · محمد باقر · جعفر صادق |