کربلا، صحنه ظهور چهره هایی با نگرش ها، عملکردها و فرجام های گوناگون است، «زیانکاران » و در مقابل آن «ره یافتگان » ، دو طیف نمادین جامعه آن عصر بودند که با وجود نقطه های مشترک، رفتار مختلفی را در آن حادثه از خود نشان دادند .
ره یافتگان، با پیشینه ای نه چندان مثبت و گاه منفی، ضمن شکستن زنجیرهای شیفتگی دنیا، دعوت امام زمان را لبیک گفته و در رکاب آن سالار نیک بختان، زندگی خویش را با میمنت و مبارکی پیوند دادند . زهیر بن قین، حر بن یزید، حارث بن امرءالقیس، نعمان و حلاس بن عمرو، بکر بن حی، عمرو بن ضبیعه و . . . در زمره این گروه اند که در برزخ ماندن و رفتن، رفتن به سمت عشق را پذیرا شدند .
از دیگر سو، زیانکاران قرار داشتند; همانان که همای سعادت بر بام زندگی شان نشست تا مرکب عروج ایشان به سوی رضوان باشد، اما مستی رفاه طلبی، دنیاپرستی، مرگ گریزی، قدرت خواهی و عوام زدگی، عقل و تفکر را از آنان ربود و هر یک با بهره گیری از موقعیت خاص خود، دست رد به بخت زرین خویش زده و دعوت امام را اجابت نکردند .
آری! دنیا، گاه سکوی پرش سبک بالان به سوی ملکوت و گاه مرتعی زیبا و دلفریب برای دنیا طلبان ظاهر بین است: «زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین والقناطیر المقنطرة من الذهب والفضة و الخیل المسومة والانعام والحرث ذلک متاع الحیوة الدنیا والله عنده حسن الماب » . (1)
محبت امور مادی، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب های ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است; (تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند; ولی) اینها (در صورتی که هدف نهایی آدمی را تشکیل دهند،) سرمایه زندگی پست (مادی) است; و سرانجام نیک (و زندگی والا و جاویدان)، نزد خداست .
دقت در زندگی هر یک از زیانکاران در جریان حماسه کربلا، ما را به نقطه های آغازین سقوط حیات ایشان رهنمون و فرجام سوء ردکنندگان دعوت امام را مبرهن می سازد . حیات این گروه را مرور می کنیم:
عبدالله فرزند عمر بن خطاب و از صحابی رسول گرامی اسلام (ص) است . (2) عمر او را در اداره حکومت پس از خود ناتوان ابن عمر بعد از عثمان از بیعت با علی (ع) سرپیچی کرد، (4) یاری نکردن حق و خار نکردن باطل دو ویژگی منفی او در نگاه امیرمؤمنان بود . (5) او خلافت معاویه را به رسمیت شمرد و با وی بیعت کرد، (6) آن هنگام که معاویه برای یزید بیعت می ستاند، ابن عمر به گروه مخالفان پیوست، اما معاویه از او بیمناک نبود و به وفاداری او در آینده ایمان داشت (7) و در این باره به فرزندش چنین گفت: «عبدالله بن عمر گرچه از بیعت امتناع ورزید، ولی او با توست، قدرش را بدان و او را از خود مران .» (8)
در آغاز خلافت یزید و پس از ورود امام حسین (ع) به مکه «ابن عمر» برای ترغیب آن حضرت به بیعت با یزید نزد ایشان رفت و گفت: از دشمنی دیرین این خاندان با شما آگاهی داری، مردم به او (یزید) روی آورده اند و درهم و دینار در دست اوست، در صورت مخالفت با او کشته می شوی و گروهی از مسلمانان نیز قربانی می گردند . من از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود:
«حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری او بردارند به خواری و ذلت ابدی مبتلا خواهند شد .» پیشنهاد من این است که مانند همه مردم راه صلح پیش گیری! (9)
امام در پاسخ پیشنهاد عبدالله بن عمر چنین فرمود:
ابوعبد الرحمان! آیا نمی دانی پستی دنیا به اندازه ای است که سر یحیی بن زکریا به زناکاری از زناکاران بنی اسرائیل هدیه داده می شود . مگر نمی دانی که بنی اسرائیل بین طلوع فجر تا طلوع سپیده خورشید هفتاد پیامبر را به قتل رسانده و سپس در محل کار خویش می نشستند و به خرید و فروش می پرداختند . گویا که هیچ جنایتی را مرتکب نشده اند، پروردگار تعجیل نفرمود و مدتی به آنان مهلت داد و سپس دست انتقام الهی با شدیدترین وجه گریبان آنان را گرفت و به سزای اعمالشان رساند .
«اتق الله یا ابا عبدالرحمن و لاتدعن نصرتی; اباعبدالرحمن! از خدا بترس و از یاریم دست برندار . . .» (10)
ابن عمر دعوت حجت خدا را رد کرد و راهی مدینه شد و پس از شهادت امام، نامه ای به یزید نگاشت و ضمن پذیرش خلافتش با وی بیعت کرد . (11)
در جریان شورش مردم مدینه، او ضمن نکوهش پیمان شکنی مردم، خطاب به خاندان خویش گفت: «اگر بدانم هر یک از شما دست از بیعت با یزید برداشته و از مخالفان او حمایت کرده اید رابطه من با او قطع خواهد گردید .» (12)
در زمان خلافت عبدالملک مروان و پس از ورود حجاج بن یوسف به مدینه، عبدالله بن عمر شبانه نزد حجاج رفت تا به وسیله او با عبدالملک بیعت نماید، او در توجیه شتاب خود این سخن رسول خدا (ص) را یادآور شد «هر کس بمیرد و پیشوایی نداشته باشد به مرگ مردان جاهلی مرده است .» و گفت: می ترسم شب را بدون امام به صبح برسانم! گویند که حجاج برای تحقیر «ابن عمر» پای خود را از فراش بیرون کرد و گفت: برای بیعت دست خود را بر روی پایم بگذار! (13)
این ماجرا اوج ذلت شخصیتی است که با وجود کهنسالی و نقل روایات فراوان از پیامبر اکرم (ص)، توان تمییز صف صالحان از ستمگران را نداشت و همواره برای حفظ «آقایی » خویش در جبهه پیشوایان ظالم قرار می گرفت، اما سرانجام فرجام دنیوی کردار خود را نیز دید .
عبدالله بن عمر آخرین صحابی، در اواخر حیات خود بینایی اش را از دست داد و در مکه از دنیا رفت . (14)
عبیدالله، از اشراف، شجاعان و شعرای معروف کوفه بود و در گروه پیروان عثمان قرار داشت . پس از قتل عثمان کوفه را به قصد شام ترک گفت و در کنار معاویه جای گرفت و با سپاه او در جنگ صفین شرکت جست . وی پس از شهادت حضرت علی (ع) به کوفه بازگشت . (15)
ابن حر، در منزل بنی مقاتل (16) با کاروان امام حسین (ع) مواجه شد، حضرت نخست «حجاج بن مسروق » را به منظور همراهی و یاری نزد او فرستاد، لیکن عبیدالله بن حر به فرستاده امام جواب رد داد و گفت: «به خدا سوگند از کوفه بیرون نیامدم جز آن که اکثر مردم خود را برای جنگ مهیا می کردند و برای من کشته شدن حسین (ع) حتمی گردید . من توانایی یاری او را ندارم و اصلا دوست ندارم که او مرا ببیند و نه من او را!»
پس از بازگشت حاجیان از مکه امام خود به همراه چند تن از یارانش به نزد عبیدالله رفت و پس از سخنان آغازین به وی چنین فرمود: «ابن حر! مردم شهرتان به من نامه نوشته اند که همه آنان به یاری من اتحاد نموده و پیمان بسته اند و از من درخواست کرده اند که به شهرشان بیایم، ولی واقع امر بر خلاف آن چیزی است که ادعا کرده اند، تو در دوران عمرت گناهان زیادی مرتکب شده ای، آیا می خواهی توبه کنی تا گناهانت پاک گردد؟ !» ابن حر گفت: «چگونه؟»
امام فرمود: «فرزند دختر پیامبرت را یاری کن و در رکابش بجنگ .»
ابن حر گفت: «به خدا قسم کسی که از تو پیروی کند به سعادت ابدی نائل می گردد، ولی من احتمال نمی دهم که یاری ام به حال تو سودی داشته باشد، زیرا در کوفه برای شما یاوری نیست . به خدا سوگندت می دهم که از این کار معافم دار، زیرا نفس من به مرگ راضی نیست و من از مردن سخت گریزانم . اینک اسب معروف خود «ملحقه » را به حضورت تقدیم می دارم، اسبی که تاکنون هر دشمنی را که تعقیب کرده ام، به او رسیده ام و هیچ دشمنی نیز نتوانسته است به من دست یابد! شمشیر من را نیز بگیر، همانا آن را به کسی نزدم جز آن که مرگ را بر آن شخص چشانیده ام!»
امام در برابر سخن نسنجیده و نابخردانه ابن حر چنین فرمود:
«حال که در راه ما از نثار جان دریغ می ورزی، ما نیز به تو و به شمشیر و اسب تو نیاز نداریم، زیرا که من از گمراهان نیرو نمی گیرم . تو را نصیحت می کنم همان گونه که تو مرا نصیحت نمودی، تا می توانی خود را به جای دور دستی برسان تا فریاد ما را نشنوی و کارزار ما را نبینی، فوالله لایسمع واعیتنا احد و لاینصرنا الا اکبه الله فی نار جهنم; به خدا سوگند اگر صدای استغاثه ما به گوش کسی برسد و به یاریمان نشتابد خداوند او را در آتش جهنم خواهد افکند .» (17)
دنیازدگی و مرگ گریزی «ابن حر» ، مانع وزش نسیم سعادت بر زندگی گناه آلودش شد، نسیم روح افزایی که می رفت کردار ناشایست گذشته اش را محو و او را در صف صالحان و شهدا قرار دهد .
گرچه عبیدالله بن حر، امام را در منزل بنی مقاتل ترک گفت، اما حسرت و پشیمانی ابدی بر باقی مانده عمرش سایه افکند و زندگی اش را قرین تاسف و ماتم ساخت حتی در سروده هایش آهنگ ندامت و حسرت پدیدار گشت . (18)
فیالک حسرة ما دمت حیا
تردد بین صدری و التراقی
حسین حین یطلب بذل نصری
علی اهل الضلالة والنفاق
ولو انی اواسیه بنفسی
لنلت کرامة یوم التلاق (19)
- آه از حسرتی که تا زنده ام در میان سینه و گلویم در جریان است .
- آن گاه که حسین برای برانداختن اهل گمراهی و نفاق از من یاری طلبید .
- اگر آن روز جانم را برای یاری اش می نهادم، روز قیامت به کرامت و جایگاه والا دست می یافتم .
ابن زیاد، پس از آگاهی از ندامت «ابن حر» ، او را به کاخ خود فرا خواند و «ابن حر» به هر تدبیری که بود توانست از دستش بگریزد . او سرانجام خود را به کربلا رسانید و در مقابل قبر مطهر امام حسین (ع) ایستاده و قصیده معروف خود را - که بیش از چهارده بیت آن در دست نیست - سرود . بعضی از ابیات آن از این قرار است:
یقول امیر قادر و ابن غادر
الا کنت قاتلت الحسین بن فاطمه
و نفسی علی خذلانه واعتزاله
و بیعة هذا الناکث العهد لائمه
فیا ندمی ان لا اکون نصرته
الاکل نفس لاتسدد نادمه
و انی لانی لم اکن من حماته
لذو حسرة ما ان تفارق لازمه (20)
عبیدالله بن حر، پس از مرگ یزید و فرار ابن زیاد، با قیام مختار همصدا شد و به همراه گروهی به مدائن رفت ، ولی سپس در کنار «مصعب بن زبیر» با «مختار» جنگید . پس از مدتی «مصعب » به او مظنون شد و او را حبس کرد . مدتی بعد با شفاعت گروهی از قبیله «مذمح » وی را آزاد ساخت . ابن حر، پس از آزادی به عبدالملک مروان پیوست و چون به کوفه آمد شهر را در دست کارگزاران «ابن زبیر» دید . او مورد تعقیب خصم قرار گرفت و با بدنی مجروح بر کشتی سوار شد تا از فرات عبور کند، وی برای فرار از اسارت خود را در آب انداخت و کشته شد .
مورخان، مرگ او را در سال 68 ه . ق نوشته اند . گویند که «مصعب بن زبیر» «عبیدالله بن حر» را بر دروازه کوفه آویخت . (21)
عمرو، به همراه پسر عموی خود در منزل بنی مقاتل به محضر امام حسین وارد شد . در ابتدا عموزاده اش به امام گفت: «این سیاهی که در محاسن شما می بینم از خضاب است یا موی شما بدین رنگ است؟»
گردباد دنیاگرایی در پوشش فرینده عائله مندی و امانت داری مردم، ابن قیس و عموزاده او را در دام خود نهاد و آن دو را از همراهی با کاروان نور و راه یابی به بهشت جاودان بازداشت و در کویر نفس سرکش جای داد .
حضرت فرمود: «خضاب است، موی ما بنی هاشم زود سپید می شود . . . آیا برای یاری من آمده اید؟»
عمرو بن قیس گفت: «عایله زیادی دارم، مال بسیاری از مردم نزد من است و نمی دانم کار به کجا می انجامد . خوش ندارم امانت مردم از بین برود!» پسر عمویش نیز همانند او پاسخ داد .
امام فرمود: «فانطلقا فلاتسمعا لی واعیة، و لاتریا لی سوادا، فانه من سمع واعیتنا او رای سوادنا فلم یجبنا و لم یغثنا کان حقا علی الله عزوجل ان یکبه علی منخریه فی النار; پس از این جا بروید، تا فریاد ما را نشنوید و ما را نبینید، همانا هر کس ندای ما را بشنود و یا ما را ببیند و پاسخ نگوید و به یاریمان نشتابد، سزاوار است که خداوند او را به بینی در آتش افکند .» (22)
گردباد دنیاگرایی در پوشش فرینده عائله مندی و امانت داری مردم، ابن قیس و عموزاده او را در دام خود نهاد و آن دو را از همراهی با کاروان نور و راه یابی به بهشت جاودان بازداشت و در کویر نفس سرکش جای داد . «و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور .» (23)
هرثمه، به همراه سپاهیان امام علی (ع) در جنگ صفین شرکت کرد . در بازگشت، سپاه امام در کربلا توقف نمود . هرثمه می گوید: پس از برپایی نماز صبح، حضرت امیر (ع) مشتی از خاک کربلا را برداشت و آن را بویید و فرمود: «واها لک ایتها التربة، لیحشرن منک اقوام یدخلون الجنة بغیر حساب; ای خاک! همانا از تو مردمی محشور می شوند که بدون حسابرسی وارد بهشت می گردند .»
ابن ابی مسلم، یکی از نیروهای اعزامی «عبیدالله بن زیاد» به کربلا بود، او می گوید: هنگامی که به سرزمین کربلا رسیدیم، به یاد آن حدیث افتادم، بر شترم نشستم و به سمت امام حسین (ع) رفتم . پس از عرض سلام، حدیثی که از پدر والای ایشان شنیده بودم بازگو کردم، امام فرمود: «با ما هستی یا بر ضد ما؟»
گفتم: «نه با شما هستم و نه بر شما! دخترانم را در شهر نهادم و از ابن زیاد بر ایشان نگرانم .»
حضرت در پاسخ فرمود: «فامض حیث لاتری لنا مقتلا و لاتسمع لنا صوتا، فو الذی نفس حسین بیده لایسمع الیوم واعیتنا احد فلایعیننا الا اکبه الله بوجهه فی جهنم; (24) برو! تا آن که قربانگاه ما را نبینی و صدای ما را نشنوی، قسم به آن که جان حسین در دست اوست، اگرکسی امروز صدای ما را بشنود و به یاریمان نشتابد، هر آینه خداوند او را با صورت در دوزخ می افکند .»
اگر فقدان توکل و دلبستگی به دنیا قرین زندگی انسان گردد، اندیشه و دیدگاهی چون هرثمه خواهد داشت; او که خود شاهد همراهی زن و فرزند امام حسین و سایر بنی هاشم و حضورشان در صحنه بحرانی کربلاست، از فرزندان خود یاد می کند و به بهانه نگرانی حال آنان، از همراهی با حجت خدا روی گردان است . «انما اموالکم و اولادکم فتنة و الله عنده اجر عظیم .» (25)
ضحاک، به همراه مالک بن نضر ارحبی به حضور امام حسین (ع) رسید، این دیدار ظاهرا در کربلا صورت گرفت، امام پس از خوشامدگویی، سبب حضورشان را جویا شد، آنان در پاسخ گفتند: برای عرض سلام خدمت رسیدیم و از خدا عافیت و سلامت شما را خواستاریم، مردم برای جنگ با شما جمع شده اند! نظر شما چیست؟
امام پاسخ داد: «حسبی الله و نعم الوکیل; خدا مرا کفایت می کند و چه نیکو وکیلی است .»
آن دو برای امام دعا کردند، آن گاه حضرت فرمود: چرا مرا یاری نمی کنید؟ مالک بن نضر با بیان این جمله که: من مقروض هستم و عیال دارم، دعوت امام را رد کرد و رفت .
ضحاک بن عبدالله نیز مشابه سخن ابن نضر را گفت و سپس حضور موقت و مشروط خود را در کنار امام پیشنهاد داد و گفت: تا آن جا از شما دفاع خواهم کرد که دفاع من به حال شما مفید باشد، در غیر این صورت در جدایی از شما آزاد خواهم بود، امام نیز پذیرفت .
او در روز عاشورا، دلیری به خرج داد و امام بارها او را تشویق و دعا فرمود . چون جمله یاران امام حسین (ع) - جز سوید بن عمر و بشیر بن عمرو - به شهادت رسیدند، او نزد حضرت آمد و شرط پیشین خود را یادآور شد و از ایشان اجازه بازگشت خواست، امام هم آزادش گذاشت .
او که قبلا اسب خود را در یکی از خیمه ها پنهان کرده بود، پس از اذن امام، سوار بر اسب شد و فرار کرد . تعدادی از سربازان «ابن سعد» به تعقیب او پرداختند، ضحاک چون به روستایی به نام «شفیه » رسید ایستاد، تعقیب کنندگان او را شناختند و رهایش کردند . (26)
ماجرای «ضحاک بن عبدالله » در نوع خود بی نظیر است، او که تا دقایق پایانی حماسه عاشورا در کنار امام شمشیر زد و شماری از لشکریان خصم را از پای درآورد و از نزدیک شاهد صحنه مظلومیت خاندان رسالت بود، چگونه بر عاقبت نیکوی خود پشت پا زد و خود را از فیض شهادت در رکاب سالار شهیدان محروم ساخت! آری، او به دنیا دل بسته بود و اسبش نیز وسیله پیوند مجدد او به این زندگی ناپایدار و گذرا گردید . . . : «ذلک بانهم استحبوا الحیوة الدنیا علی الآخرة .» (27)
پی نوشت ها:
1) آل عمران (3) آیه 14 .
2) ابی الحجاج یوسف المزی، تهذیب الکمال، مؤسسة الرساله، ج 15، ص 332 .
3) محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، دارالمعارف، ج 4، ص 227 .
4) مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 15 .
5) نهج البلاغه، انتشارات هجرت، ص 521; قصارالحکم: 262 .
6) تاریخ طبری، ج 5، ص 58 .
7) فاما عبدالله بن عمر، فرجل قد وقذته العباده و اذا لم یبق احد غیره بایعک، ر . ک: ابی مخنف، وقعة الطف، مؤسسة النشر الاسلامی، 1367 ش، ص 69 .
8) محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیة، ج 44، ص 311 .
9) خوارزمی، مقتل الحسین، مکتبة المفید، ج 1، ص 190 و 191; سخنان حسین بن علی، محمد صادق نجمی، دفتر انتشارات اسلامی، ص 42 .
10) ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطقوف، دار الاسوه، 1414ق، ص 102 .
11) ابن حجر، فتح الباری، دار احیاء التراث العربی، ج 13، ص 59; تاریخ طبری، ج 5، ص 571 و عبدالله بن عمر به وسیله ولید با یزید بیعت کرد . ر . ک: مروج الذهب، ج 2، ص 316 .
12) محمد بن اسماعیل بخاری جعفی، صحیح بخاری، دارالکتب العلمیه، ج 8، ص 99 .
13) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 242; قاموس الرجال، للشیخ محمد تقی شوشتری، مؤسسة النشر الاسلامی، ج 6، ص 541 .
14) ابن حجر، الاصابه، رقم 4825; الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 4، ص 105 - 138 .
15) ابن حزم، جمهرة انساب العرب ص 385 ; تاریخ طبری، ج 5، ص 128 .
16) این منزل، منسوب به مقاتل به حسان بن ثعلبه است و بین عین التمر و قطقطانیه قرار دارد ر . ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 4، ص 374 .
17) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، مؤسسة الاعلمی، ج 4، ص 50 و 51; شیخ مفید، الارشاد، موسسة آل البیت، ج 2، ص 81 و 82; خوارزمی، مقتل، ج 1، ص 226 و مقرم، مقتل الحسین، ص 189 .
18) ر . ک: ادب الطف، جواد شبر، ج 1، ص 93 - 100 .
19) همان، ص 96 و 97 .
20) الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 288 و 289; وقعة الطف، ص 277; ادب الطف، ص 98 .
21) تاریخ طبری، ج 5، ص 105، 106، 129، 131، 135; الکامل فی التاریخ، ج 4، 289 و انساب الاشراف، ج 5، ص 295 .
22) شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 308; رجال الکشی، شیخ طوسی، ص 113; بحارالانوار، ج 45، ص 84; ابوعلی حائری، منتهی المقال، ج 5، ص 115 - 117 و موسوعه کلمات الامام الحسین (ع)، ص 369 .
23) آل عمران (3) آیه 185; حدید (57) آیه 20: زندگی دنیا جز متاع و مایه فریبکاری نیست .
24) شیخ صدوق، الامالی، مؤسسه الاعلمی، بیروت، ص 117، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الامام الحسین علیه السلام)، مؤسسة المحمودی، بیروت، 1389ق، ص 235، بحارالانوار، ج 44، ص 255، شیخ عبدالله البحرانی، العوالم، مدرسة الامام المهدی (ع)، قم، 1407 ق، ج 17، ص 147; موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 379 و 380 .
25) سوره تغابن (64) آیه 15 : به حقیقت، اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند (چندان به آنها دل نبندید) و (بدانید که) پاداش بزرگ پیش خداست .
26) تاریخ طبری، دارالکتب الاسلامیة ، بیروت، ج 3، ص 315 و 329; الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 73; انساب الاشراف، ج 3، ص 197; سماوی، ابصار العین، ص 101; سید مرتضی عسکری، معالم المدرستین، مؤسسة البعثه، ج 3، ص 113، موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، 378 452 و 453 .
27) سور نحل (16) آیه 107: آن به این جهت است که آنها دنیا را بیشتر دوست داشته و بر آخرت ترجیح می دادن
http://www.hawzah.net/fa/MagArt.html?MagazineArticleID=15566&MagazineNumberID=3387
کسی
که سیدالشهداء (ع) از او یاری خواست ، اما توفیق همراه شدن در کاروان
کربلا نیافت و امام را یاری نکرد . امام در منزلگاه قصر مقاتل ، خیمه او را
دید ، حجاج بن مسروق را فرستاد تا او را دعوت کند تا به اردوی امام
بپیوندد و یاریش کند . وی بهانه آورد که از کوفه به این خاطر بیرون آمدم که
با حسین نباشم ، چون در کوفه یاوری برای او نیست . پاسخ او را که به امام
گفتند ، حضرت همراه عده ای نزد او رفت و پس از گفتگوهایی پیرامون اوضاع
کوفه ، امام از او خواست تا با آب توبه خطاهای گذشته اش را بشویدو به نصرت
اهل بیت بشتابد . عبیدالله باز هم نپذیرفت و این کرامت و توفیق را رد کرد و از روی خیرخواهی ! حاضر
شد که اسب زین شده و شمشیر بران خویش را به امام دهد . چون امام مأیوس شد
که او سعادت را دریابد ، فرمود : اسب و شمشیرت از آن خودت ، ما از خودت
یاری و فداکاری می خواستیم . اگر حاضر به جانبازی نیستی ، ما را نیازی به
مال تو نیست : « یابنَ الحُر ! ماجِئناک لِفَرَسِک وَسَیفِک ، اِنما
اَتَیناک لِنَسْألَک النصرَةَ ، فَاِن کنتَ بَخِلْتَ عَلَینا بِنَفْسِک
فَلا حاجَةَ لَنا فی شی ءٍ مِنْ مالِک وَ لَمْ اَکنْ بِالذی اَتخِذُ
المُضِلینَ عَضُدا ، لاَِنی قَد سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله
وَ هُوَ یقُولُ : مَن سَمِعَ داعِیةَ اَهلِ بَیتی وَ لَمْ ینْصُرْهُم عَلی
حَقهِم اِلا اَکبهُ اللهُ عَلی وَجهِهِ فِی النارِ » . آنگاه امام از پیش او به خیمه خویش برگشت ! ... وی پس از حادثه کربلا ،
بشدت از آن کوتاهی در یاری کردن امام پشیمان شده بود و خود را ملامت می کرد
و با شعری که با مَطلع « فَیالَک حَسرَةً مادُمْتَ حَیا ... » شروع می شود
، این اندوه و ندامت را بیان کرده است . در برخی نقلها نام او عبدالله بن حر نقل شده است . عمروبن
قیس نیز از کسانی بود که در همین منزلگاه امام حسین (ع) از او یاری خواست و
او بهانه آورد . نصرت خواهی امام ، تکلیف می آورد و هر که ندای « هل من
ناصر » امام را بشنود و پاسخ ندهد ، جهنمی است . این ندای استنصار ، همواره
در تاریخ وجود دارد . همه جا کربلا و هر روز عاشوراست و سعادت ، در
فداکردن هستی و مال و جان در راه دین و به فرمان امام و رهبر الهی است و چه
شقاوتی بالاتر از آنکه انسان ، صفحه 305 دعوت امام معصوم را پاسخ ندهد و نسبت به جان خویش در راه خدا بخل ورزد ، جانی که امانت الهی است ! عبیدالله بن حر جُعفی
874 - الفتوح ، ابن اعثم کوفی ، ج 5 ، ص 84 ، موسوعة کلمات الامام الحسین ، ص 365 . 875 - حیاة الامام الحسین ، ج 3 ، ص 363 به نقل از مقتل خوارزمی .
حسینم...
بیا و ببین. ببین دارن لهم میکنن. ببین هر چی از دهنشون در میاد بهم میگن. ببین دارن دلمو میشکنن. چون نفهمیدن چی گفتم. من حرف بدی نزدم. من دلم شکسته. از دنیا دلگیرم.
میدونم هستی. میدونم میبینیم. میدونم دلت برام میسوزه. چون بیچارم.
کاش پیشم بودی. کاش الان اینجا بودی. میدید بهم تهمت زدن. کاش بودی.
مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب گرانسنگ «نفس المهموم» عباراتی از زیارتنامه سیدالشهدا(علیه السلام) میآورد که در انتساب آن به حضرت مهدی(عج) تردید ندارد؛ در این زیارتنامه 10 ویژگی برای امام حسین(علیه السلام) بیان شده است.
برای شناخت ماهیت وجودی هر شخصی، باید به نزدیکترین کسان او رجوع کرد و با شنیدن گفتههایی که در آن تنها صدق گفتار مشاهده میشود، میتوان افراد شناخت. بر همین اساس، پناه بردن به کلام معصومین(علیهم السلام) بهترین مرجع و منبع برای شناخت امامان معصوم(علیهم السلام) است.
امام حسین (علیه السلام) نیز به دلیل اثرگذاری خاصی که در مکتب شیعه دارد، و چگونگی زندگی، قیام و شهادتی که داشت، بسیار مورد سؤال امامان بعد از خود قرار گرفت تا شناخت شیعیان از امام سوم خود، بیشتر شود و هر یک از اولاد معصوم ایشان نیز به دنبال ارائه بهترین توصیف در باره شخصیت نورانی سیدالشهدا(علیه السلام) بودند. در این نوشتار به صورت خلاصه، اظهارات حضرت ولی عصر(عج) در باره جد شهیدشان برای بازشناسی شخصیت امام حسین (علیه السلام) ارائه شود.
از بهترین توصیفاتی که راجع به حضرت امام حسین (علیه السلام) شده، زیارتنامهای است منسوب به حضرت ولی عصر(عج). مرحوم شیخ عباس قمی در کتاب گرانسنگ خود «نفس المهموم» عباراتی از این زیارت را بدون هیچ تردیدی به حضرت مهدی(عج) نسبت میدهد، آنجا که امام مهدی(عج) می فرماید:
«کُنتُ لِلرَّسُولِ وّلَداً و لِلقُرآن سَنَداً وَ للاُمَّة عَضُداً وَ فِی الّاعَهة مُجتَهِداً حافِظاَ لِلعَهد وَ المیثاق ناکِباَ عَن سُبُلِ الفُسّاق تَناوه تأوه المَجهُود طَوِیل الرُکُوع وَ السُّجُود زاهِداَ فِی الدُّنیا ژُهدَ الرّاحِل عَنها ناظِراَ بِعَین المُستَوحِشِینَ مِنها»؛ تو ای حسین! برای رسول خدا فرزند و برای قرآن سند و برای امت بازویی بودی، در طاعت خدا تلاشگر و نسبت به عهد و پیمان حافظ و مراقب بودی، از راه فاسقان سر بر میتافتی، آه میکشیدی، آه آدمی که به رنج و زحمت افتاده، رکوع و سجود تو طولانی بود، زاهد و پارسای در دنیا بودی، زهد و اعراض کسی که از دنیا رخت برکنده است، با دیده وحشتزدگان بدان نگاه میکردی.
1. امام حسین(علیه السلام)، فرزند سول خدا (صلی الله علیه وآله) بود، او نواده پیامبر اکرم به شمار میرفت، و رسول خدا او را فرزند خویشتن میخواند.
2. او سند و پشتوانه قرآن بود. قرآن، با اتکا به وجود مقدس امام حسین(علیه السلام)، در جهان استقرار و گسترش یافت و هر آنچه را که قرآن کریم، در قالب الفاظ بیان فرموده در وجود مطهر حسین(علیه السلام) رؤیت و مشاهده میشود.
3. آن حضرت بازوی امت بود، امت اسلامی با وجود حضرت حسین(علیه السلام) دارای بازویی پر توان و قدرتمند بوده و هست و به همین دلیل میتواند همه قدرتهای ضد خدایی را در هم بشکند و نابود سازد.
4. امام حسین(علیه السلام) در راه اطاعت پروردگار، سخت کوش و تلاشگر بود. دعا، نیایش، ابتهال، نماز و مناجات شبانه وی در تاریخ، ضبط شده و خود مایه اعجاب آدمی است.
5. آن بزرگوار نگهدار عهد و میثاق بود. عهد و پیمان با خداوند یا با مردم را هرگز نقض نکرد و ثابت و استوار روی پیمان خویشتن میماند و وفا میکرد.
6. او از راه و روش فاسقان و فاجران رویگردان بود. هرگز روی به آنان نیاورد و تمایل به سوی آنان نکرد و چطور ممکن است کسی که فناءفیالله پیدا کرده به مخالفان فرمان پروردگار روی بیاورد و به آنان تمایل پیدا کند؟!
7. امام حسین (علیه السلام) دردمندانه آه میکشید، چون ناله کسی که سخت به رنج و زحمت افتاده و بار سنگینی از غصه و اندوه در دل دارد و در سینهاش جراحتی التیامناپذیر است.
9. سیدالشهداء (علیه السلام) نسبت به دنیا زاهد، بیرغبت و بیعلاقه بود دنیا در نظر مبارک و خدابین آن حضرت، جلوه و جلا و فروغ و بهایی نداشت، چنان از دنیا اعراض کرده بود که گویا به کلی از آن برکنده شده و قدم در سرای ابدی و جهان آخرت گذاشته است.
10. آنجا که نظر دیگران نظر خریداری و نگاه عاشقانه بود، نظر آن بزرگوار به دنیا نظر انسان وحشتزده بود و نگاهش، نگاه دلبریدگان از آن، و بالاخره او از دنیا و زرق و برق آن در فرار بود که این چیزها در چشم انسان دریادلی چون امام حسین(علیه السلام) کمترین فروغی ندارد.
گروه دین تبیان
منبع :
خبرگزاری فارس
آیاتی از قرآن مجید که از آنها فضیلت و عظمت مقام حسین (ع) استفاده میشود فراوان است که در این یادداشت به چهار نمونه از آنها اشاره میشود.
1. آیه مودّت
خداوند در قرآن کریم می فرماید: «قُلْ لا أَسْألُکُمْ عَلَیهِ أَجْراً إِلّا المَوَدَّةَ فِی القُرْبی» (الشوری: 23)
(بگو: من هیچ پاداشی از شما بر رسالتم درخواست نمیکنم جز دوستداشتن نزدیکانم [اهل بیتم])
احمد بن حنبل در مسند، ابو نعیم حافظ، ثعلبی، طبرانی، حاکم، رازی ، شبراوی، ابن حجر، زمخشری ، ابن منذر، ابن ابی حاتم، ابن مردویه ، سیوطی و گروهی دیگر از علماء اهل سنت از ابن عباس روایت کردهاند که زمانی که این آیه نازل شد اصحاب گفتند: ای پیامبر خدا، این خویشاوندان تو که واجب گردیده بر ما مودّت و دوستی آنان کیستند؟
حضرت پیامبر (ص) فرمود: علی، فاطمه و دو پسر آنها یعنی حسن و حسین. (الغدیر 2/307)
جالب اینکه امام شافعی در مورد حب اهل بیت (ع) گفته است:
یا أَهلَ بَیْتِ رَسُولِ اللَّهِ حُبُّکُمْ / فَرْضٌ مِنَ اللَّهِ فِی القُرآنِ أَنزَلَهُ
کَفاکُمْ مِنْ عَظِیِم القَدرِانَّکُمْ / مَنْ لَم یُصَلِّ عَلَیکُم لا صَلوةَ لَهُ
(ای اهل بیت رسول خدا محبت شما از سوی خداوند در قرآنش واجب شده است. در عظمت قدر و منزلت شما همین بس که هرکس در نماز بر شما صلوات نفرستد نماز نخوانده است)
(در کتاب الغدیر آمده که انتساب این ابیات به امام شافعی از شرح المواهب زرقانی جلد 7 ص 7 و جمعی دیگر است)
مفسر معروف علامه طبرسی از شواهد التنزیل حاکم حسکانی که از مفسران و محدثان معروف اهل سنت است نقل میکند که پیامبر اسلام (ص) فرمود:
ان اللَّه خلق الانبیاء من اشجار شتی، و انا و علی (ع) من شجرة واحدة، فانا اصلها، و علی فرعها، و فاطمة لقاحها، و الحسن و الحسین ثمارها، و اشیاعنا اوراقها ـ تا آنجا که فرمود ـ لو ان عبدا عبدالله بین الصفا و المروة الف عام، ثم الف عام، ثم الف عام، حتی یصیر کالشن البالی، ثم لم یدرک محبتنا کبه اللَّه علی منخریه فی النار، ثم تلا: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً
(خداوند انبیاء را از درختان مختلفی آفرید، و من و علی را از درخت واحدی، من اصل آنم، و علی شاخه آن، فاطمه موجب باروری آن است، و حسن و حسین میوههای آن، و شیعیان ما برگهای آنند ... سپس افزود: اگر کسی خدا را در میان صفا و مروه هزار سال، و سپس هزار سال، و از آن پس هزار سال، عبادت کند، تا همچون مشک کهنه شود، اما محبت ما را نداشته باشد خداوند او را به صورت در آتش میافکند، سپس این آیه را تلاوت فرمود: قُلْ لا أَسْئَلُکُمْ عَلَیْهِ أَجْراً إِلَّا الْمَوَدَّةَ فِی الْقُرْبی) (مجمع البیان 9/43)
همچنین زمخشری در کشاف درباره محبت اهل بیت (ع) حدیثی نقل کرده که خیلی ارزنده و پرمعناست و فخر رازی و قرطبی نیز از او اقتباس کردهاند: حدیث مزبور به وضوح مقام آل محمد (ص) و اهمیت حب آنها را بیان میدارد. رسول خدا (ص) فرمود:
من مات علی حب آل محمد مات شهیدا الا و من مات علی حب آل محمد (ص) مغفورا له الا و من مات علی حب آل محمد مات تائبا الا و من مات علی حب آل محمد مات مؤمنا مستکمل الایمان الا و من مات علی حب آل محمد بشره ملک الموت بالجنة ثم منکر و نکیر الا و من مات علی حب آل محمد یزف الی الجنة کما تزف العروس الی بیت زوجها الا و من مات علی حب آل محمد فتح له فی قبره بابان الی الجنة الا و من مات علی حب آل محمد جعل اللَّه قبره مزار ملائکة الرحمة الا و من مات علی حب آل محمد مات علی السنة و الجماعة الا و من مات علی بغض آل محمد جاء یوم القیامه مکتوب بین عینیه آیس من رحمة الله الا و من مات علی بغض آل محمد مات کافرا الا و من مات علی بغض آل محمد لم یشم رائحة الجنة. (کشاف 4/220، تفسیر فخر رازی 27/165 ، تفسر قرطبی 8/5843 ، نمونه 20/414 )
(هر کس با محبت آل محمد بمیرد شهید از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود بخشوده است، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود با توبه از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود مؤمن کامل الایمان از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود فرشته مرگ او را بشارت به بهشت میدهد، و سپس منکر و نکیر (فرشتگان مامور سؤال در برزخ) به او بشارت دهند، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود او را با احترام به سوی بهشت میبرند آن چنان که عروس به خانه داماد، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود در قبر او دو در به سوی بهشت گشوده میشود، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود قبر او را زیارتگاه فرشتگان رحمت قرار میدهد، آگاه باشید هر کس با محبت آل محمد از دنیا رود بر سنت و جماعت اسلام از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با عداوت آل محمد از دنیا رود روز قیامت در حالی وارد عرصه محشر میشود که در پیشانی او نوشته شده: مایوس از رحمت خدا، آگاه باشید هر کس با بغض آل محمد از دنیا برود کافر از دنیا رفته، آگاه باشید هر کس با عداوت آل محمد از دنیا برود بوی بهشت را استشمام نخواهد کرد.)
2. آیه تطهیر
خداوند می فرماید: انَّما یُرِیْدُ اللَّه لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجسَ أَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیراً (احزاب: 33)
(خداوند فقط میخواهد پلیدی و گناه را از شما اهل بیت دور کند و کاملًا شما را پاک سازد)
واژه «رجس» به معنای شیء ناپاک است اعم از اینکه از نظر طبع آدمی ناپاک باشد یا به حکم عقل یا شرع و یا همه اینها (مفردات راغب، ماده رجس)
و اینکه در بعضی موارد رجس به معنای گناه یا شرک یا بخل و حسد و یا اعتقاد باطل و مانند آن تفسیر شده، در حقیقت بیان مصداقهایی از آن است وگرنه مفهوم این کلمه، مفهومی عام و فراگیر است، و همه انواع پلیدیها را شامل میشود. دلیلش هم این است که الف و لام رجس در این آیه الف و لام جنس است.
تطهیر به معنای پاک ساختن است و در حقیقت تاکیدی بر مساله اذهاب رجس و نفی پلیدیها است، و ذکر آن به صورت مفعول مطلق نیز تاکید دیگری بر این معنی محسوب میشود.
و اما تعبیر اهل البیت به اتفاق همه علمای اسلام و مفسران، اشاره به اهل بیت پیامبر (ص) است، و این چیزی است که از ظاهر خود آیه نیز فهمیده میشود، چرا که بیت گرچه به صورت مطلق در اینجا ذکر شده، اما به قرینه آیات قبل و بعد، منظور از آن، بیت و خانه پیامبر (ص) است و روایات بسیار زیادی در منابع اهل سنت و شیعه وارد شده که میگوید: مخاطب در آیه فوق منحصرا پنج نفرند: پیامبر (ص)، علی، فاطمه، حسن و حسین علیهم السلام.
با وجود این نصوص فراوان که قرینه روشنی بر تفسیر مفهوم آیه است تنها تفسیر قابل قبول برای این آیه همین است. (نمونه 17/293)
بر حسب احادیث متواتر بین شیعه و سنی، آیه تطهیر در مورد اجتماع آن پنج شخصیت ممتاز عالم آفرینش در زیر کساء و صلوات پیغمبر (ص) بر آنها نازل شد، و آیه شریفه و احادیثی که در تفسیر آن وارد شده دلالت بر عصمت و جلالت شأن حضرت سید الشهداء (ع) دارد.
روایات بسیار فراوانی در مورد حدیث کساء به طور اجمال وارد شده که از همه آنها استفاده میشود، پیامبر (ص) علی، فاطمه، حسن و حسین را فرا خواند- و یا به خدمت او آمدند- و عبایی بر آنها افکند، و دعا کرد:
خداوندا! اینها خاندان من هستند، رجس و آلودگی را از آنها دور کن. در این هنگام آیه إِنَّما یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ نازل گردید.
دانشمند معروف حاکم حسکانی نیشابوری در شواهد التنزیل این روایات را به طرق متعدد از راویان مختلفی گرد آوری کرده است. (شواهد التنزیل 2/31)
بعد از جریان عاشورا وقتی به سر مبارک امام حسین (ع) جسارت شد واثلة بن اسقع برخاست و گفت:
سوگند به خدا من همواره علی، حسن، حسین و فاطمه را دوست میدارم بعد از اینکه شنیدم پیغمبر (ص) در حق آنها چه چیزهایی فرمود؛ یک روز در خانه ام سلمه در خدمت پیغمبر مشرف بودم که حسن آمد پیغمبر او را بر زانوی راستش نشانید و بوسید پس حسین آمد و او را بر زانوی چپش نشانید و بوسید پس فاطمه آمد و او را پیش روی خود نشانید پس علی را طلب کرد و گفت: «انَما یُرِیْدُ اللهُ لِیُذْهِبَ عَنْکُمُ الرِّجْسَ اهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهیراً» (صحیح مسلم 7/130)
واحدی در اسباب النزول، احمد در مناقب و طبرانی نقل کردهاند که آیه «انَّما یُرِیدُ اللهُ» در حق پنج نفر نازل شد: رسول خدا، علی، فاطمه حسن و حسین (ع) (اسباب النزول 1/368، فرائد السمطین 1/24 )
این آیه و احادیث متواتر دلالت بر عصمت حضرت سید الشهداء (ع) دارد و اثبات می کند هر عمل ، اقدام و نهضتی که آن حضرت و دیگر ائمه اهل بیت انجام دهند صواب و حق است.
3. آیه مباهله
خداوند می فرماید: فَمَنْ حاجَّکَ فِیهِ مِنْ بَعْدِ مَا جَاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَ أَبْنَاءَکُمْ وَ نِسَاءَنَا وَ نِسَاءَکُمْ وَأَنْفُسَنَا وَأَنْفُسَکُمْ ثُمَّ نَبْتَهِلْ فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللَّهِ عَلَی الْکاذِبِینَ (آل عمران: 61)
(هر گاه بعد از علم و دانشی که (در باره مسیح) به تو رسیده، (باز) کسانی با تو به محاجّه و ستیز برخیزند، به آنها بگو: «بیایید ما فرزندان خود را دعوت کنیم، شما هم فرزندان خود را ما زنان خویش را دعوت نماییم، شما هم زنان خود را ما از نفوس خود دعوت کنیم، شما هم از نفوس خود آن گاه مباهله کنیم و لعنت خدا را بر دروغگویان قرار دهیم)»
از جمله آیاتی که بر فضیلت، و بلندی رتبه و مقام سید الشهداء (ع) به اتفاق مسلمانان گویا و ناطق است، آیه مباهله است.
از مظاهر و دلائل قوت ایمان پیغمبر (ص) به رسالتش داستان مباهله است زیرا پیشنهاد مباهله از طرف آن حضرت اگر مؤمن به دعوت خود نبود یک انتحار واقعی و دادن سند بطلان دعوت به دست دشمن بود. زیرا اگر نفرین نصارای نجران در حق آن جناب مستجاب میشد و یا آنکه نفرین پیغمبر (ص) به آنها مستجاب نمیگشت ، بطلان ادعاء آن حضرت آشکار میگشت لذا هیچ خردمندی چنین پیشنهادی نمیدهد مگر آنکه صد در صد اطمینان به استجابت دعای خود و هلاک دشمن داشته باشد، و پیغمبر اکرم (ص) چون یقین جزمی به صحت رسالت و استجابت دعاء خود و نابودی دشمن در صورت مباهله داشت با کمال شجاعت و صراحت، پیشنهاد مباهله داد.
شرکت دادن علی، حسن ، حسین و فاطمه زهرا (ع) در مباهله که به تعیین و امر خداوند بود نیز دلیل بر این است که این چهار نور مقدس که با پیغمبر در مباهله حاضر شدند شایستهترین و گرامیترین خلق در نزد خدا، و عزیزترین انسانها در نزد پیغمبر خدا بودند.
4. سوره «والفجر» و آیه «یا ایتها النفس المطمئنة»
در حدیثی از امام صادق (ع) آمده است: سوره فجر را در هر نماز واجب و مستحبّ بخوانید که سوره حسین بن علی است، هر کس آن را بخواند با حسین بن علی (ع) در قیامت در درجه او از بهشت خواهد بود. (مجمع البیان 10/481)
لازم به ذکر است که معرفی این سوره به عنوان سوره امام حسین بن علی (ع) ممکن است به این خاطر باشد که اباعبدالله الحسین (ع) مصداق روشن «نفس مطمئنه» است که در آخرین آیات این سوره مخاطب واقع شده است، همانگونه که در حدیثی ذیل همین آیات آمده است. (البرهان فی تفسیر القرآن 5/658)
و یا به خاطر اینکه لیالی عشر (شبهای دهگانه) یکی از تفسیرهایش شبهای دهگانه آغاز محرم است که رابطه خاصی با حسین بن علی (ع) دارد. (نمونه 26/439 )
نویسنده: حجتالاسلام وحید واحد جوان
۱. ایجاد پیوند معنوی با خاندان عصمت و تشدید علاقه و محبت به آنان
۲. پیدایش روحیه ظلم ستیزی در زائر
۳. دوری جستن از خط انحراف
۴. الهام گرفتن، درس آموختن و الگو قرار دادن اسوههای هدایت
۵. ترویج روحیه شهادتطلبی و ایثار و فداکاری در راه خدا.
۶. احیای مکتب و راه و هدف خاندان عصمت.
پی نوشت :
۱. ابن قولویه، کامل الزیارات، ص۱۸۰.
۲. مجلسی، بحارالانوار، ج۱۰۱، ص۲۹۰؛ سید بن طاووس، اقبال الاعمال، ص۳۸؛ شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص ۵۳۸، ۵۴۲ و ۵۴۷ .
حسین ع، همچون پدرش در سراسر زندگی، عدالت را میخواست. او مرد دین بود، نه مرد سیاست سازشکارانه،
و دین را همان میدانست که جدش از نخستین روزهای دعوت خود اعلام کرد: اجرای عدالت با گرفتن حقوق ضعیفان از متجاوزان.
در حالی که در سراسر قلمرو اسلامی آن روز، نشانی از این عدالت دیده نمیشد.
تشریفاتی که به نام دین در مسجدهای مکه و مدینه و کوفه و دمشق و بصره انجام میگرفت، چندان بهتر از مراسمی نبود که عرب پیش از بعثت محمد ص در مسجدالحرام در کنار خانه کعبه انجام میداد؛ تشریفاتی بیروح برای مردمفریبی یا خود را فریفتن. او در قیام خود، خدا را میخواست و پس از خدا مردم را میخواست.
او میدید آنچه خدای اسلام به نام عبادت بر مسلمانان واجب ساخته، بهخاطر آن است که آنان را مسلمانانی پاکدل، پاک اعتقاد و مسلماندوست بار آورد تا آنچه را که روح اسلام خواهان آن است، تحقق یابد.
او دین را سنت خدا میدانست که باید در میان مردم جاری باشد. اکنون که سنت مرده و بدعت زنده شده است و او میتواند این منکر را دگرگون کند، نباید صبر کند.
او باید پوشش ریا و تزویری را که فرزند و نوه ابوسفیان بر روی مسلمانی کشیده و دین را حکومتی نژادی به مردم شناساندهاند که در آن حکومت، قریش والاتر از دیگرانند، بدرد و چهره حقیقی اسلام را که پس پرده این تشریفات دروغی است آشکار کند.
در راه او مشکلاتی بود، مشکلات شکست و بالاتر از آن خطر مرگ. او میدانست پایان کار چه خواهد بود. قطعههای کوتاه و تکبیتیها و جملههای فشرده که گاه گاه بر زبان میآورد و هریک چون گوهری بر تارک آزادگی میدرخشد، نشان دهنده این آگاهی است.
نقطه اختلاف ما با بعضی مورخان و جامعهشناسان قدیم و امروز- مسلمان یا غیرمسلمان- در همینجاست. آنها به قیام حسین از دیده سیاست مینگرند، در حالی که او از این قیام دین را میخواست.
فراموش نمیکنم شبی را که با استاد سالخورده مصری، دکتر عبدالله عنان، استاد تاریخ، بر بالکن مهمانخانه شهر تلمسان در الجزایر نشسته بودیم.
سخن از کربلا و نهضت حسین به میان آمد. این پیرمرد مسلمان سالخورده که عمر خود را در تاریخ اسلام سپری کرده است، چه ناسنجیده سخنی گفت: « چرا به حسین لقب ابوالشهدا دادهاند؟ او شهید نیست تا چه رسد که سالار شهیدان باشد. او مردی بلندپرواز بود که خود را به کشتن داد!!».
همین که نام «ابوالشهدا» را بر زبان آورد، دانستم متأسفانه سینه این استاد که آفتاب عمرش بر لب بام رسیده از حسد هم پیشه خود خارج نیست و بیش از ابوالشهدا، از مؤلف ابوالشهدا دلی پر دارد! ابوالشهدا را نویسنده مشهور مصری، عباس عقاد، نوشت.
این کتاب در سراسر قلمرو اسلامی عربی و بهخصوص کشورها و منطقههای شیعهنشین جایی باز کرد. به فارسی هم ترجمه شد و عقاد شهرتی بیش از آنچه داشت، یافت.
در پایان دیدم استاد عنان و همفکران او به جنگهای جمل، صفین و نهروان و کربلا از دیده کشورگشایی مینگرند، نه دینخواهی؛ به این جنگها خرده میگیرند چون تنها به یک روی کار چشم دوختهاند- حکومت- آن هم به هر صورت که باشد و آنچه بدان نمینگرند، دین است.
شکایت حسین از دوره حکومت معاویه این بود که بدعت زنده شد و سنت مرد. اگر یاور پیدا شد، باید سنت را زنده و بدعت را نابود کرد. پایان چه باشد؟ با خداست.
http://www.hamshahrionline.ir/news-14569.aspx
هنگامی که می نگریم در «خطبة عاشورا»، سخن از عدل می رود و از این که عدالت
از میان رفته است، می فهمیم که ما نیز باید با دفاع از «عدالت»، فلسفة
عاشورا را زنده نگاه بداریم و با قیام برای اجرای عدالت، از عاشورا دم
بزنیم و خود را وارث عاشورا بدانیم.
هنگامی که می بینیم «حبیب بن مظاهر اسدی» و «سلیمان بن صرد خزاعی»، در نامة خود به امام حسین (علیه السلام) از آن امام بزرگ می خواهند تا بیاید و با ظلمهای اقتصادی نیز مبارزه کند و برای غلبة سرمایه داران بر جامعة اسلامی و سرنوشت جامعه، چاره ای بیندیشد، خوب درک می کنیم که تکلیف مسلمانان حسینی و مؤمنان عاشورایی چیست و وظیفة مردمی که ذکر و وردشان «یا لیتنا کنا معکم» است، کدام است؟
خوب پی می بریم که آن خون که در جام خورشید ریخته است و فجر و شفق را ـ سرخ فام ـ بر سراسر آبادی ها و زندگی ها می تاباند، تجسم کدام آرمان و تبلور کدام فریاد است. این همه و این همه، فریاد دفاع از حقیقت و عدالت است که از حلقوم خونین عاشورا، لحظه به لحظه، چونان تندرهای ستیغ لرزان، در اعماق زندگیها و ملت ها طنین می افکند.
آری، مردمی که اهمیت حیاتی و دینی و انسانی عدالت را درک نکنند، جاهلند و مردمی که عدالت خواه نباشند، مرده اند و مردمی که ظلم را منحصر در ظلم سیاسی بدانند و از ظلم اقتصادی و معیشتی و فاجعة بزرگ آن ـ چنان که باید ـ آگاه نباشند، فریب خوردهاند و جامعة عاشورایی، هرگز این چنین نیست و نباید باشد.
این همه احادیث فراوان و گوناگون که از پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و ائمة طاهرین (علیهم السلام) دربارة «عاشورا» و زنده نگاه داشتن آن رسیده است و آن همه ذکر ثواب و فضیلت برای احیای این مراسم و حضور در آنها و آن همه زیارت و دعا دربارة عاشورا، از جمله برای احیای این آرمان خورشیدی است که یاد شد و از این جاست که همة اقالیم قبلة موظفند تلألو این حماسة خورشیدی را در طنین پر جلال آیات عدل و قسط، همیشه درخشان و پرتوافشان حفظ کنند.
مسلمانان جهان، باید بیدار شوند و پرچم خونین عاشورا را برافرازند و پیوسته حلقههای این سلسلة الهی را در معبر قرون و اعصار به هم بپیوندند و آیات قرآن را با خون فرزندان قرآن تفسیر کنند و عدالت را هدف قرار دهند و لذت ها را نپذیرند. مستکبران پیشین می کوشیدند فروغ عاشورا را بپوشانند تا بتوانند با خیال آرام، به ستم و بیداد خویش ادامه دهند. امروز نیز برخی میکوشند تا گسترة فروغ عاشورا را محدود سازند؛ لیکن چگونه ممکن است؟
هنگامی که «گاندی» از درون «شبه قاره» می گوید: «من مبارزه را از شهیدان عاشورا آموختم» و شیخ محمد محمد مدنی از دامن «اهرام» می نویسد: «ما باید از یاد ماه محرم سرمشق بگیریم» و متفکر اصلاح طلبی از اعماق «لاهور» فریاد می زند:
سرّ ابراهیم و اسماعیل بود
ماسوی الله را مسلمان بنده نیست
خون او تفسیر این اسرار کرد
رمز قرآن از حسین آموختیم
آری، جوانان غیور مسلمان، در هر جای جهان و از دو مذهب اسلامی، سنی و شیعه، خون خود را به حماسة حسینی پیوند زنند و در مشرق عاشورا بایستند و با تلاوت آیات فلق، در الهام خونین نگارة شفق، درفش صلابت مقاومت اعصار را برافرازند و در جولانگاه شرف و آزادگی حضور داشته باشند و با غرق گشتن در زمزمة قرآن و نماز شب عاشورا و مدد جستن از مردانگی و شجاعت روز عاشورا، همواره، فرزندان حسین باشند و عاشورا.
http://www.hamshahrionline.ir/news-13997.aspx
در فرهنگ شیعی، به خاطر واقعه شهادت امام حسین (ع) در این روز، عظیم ترین روز سوگواری و ماتم به حساب میآید که بزرگترین فاجعه و ستم در مورد خاندان پیامبر (ص) انجام گرفته و دشمنان اسلام و اهل بیت (ع) این روز را خجسته شمرده به شادی میپرداختند، اما پیروان خاندان رسالت، به سوگ و عزا مینشینند و بر کشتگان این روز میگریند.
امامان شیعه، یاد این روز را زنده میداشتند، مجلس برپا میکردند، بر حسین بن علی(ع) می گریستند، آن حضرت را زیارت میکردند و به زیارت او تشویق و امر می کردند و روز اندوهشان بود.
از جمله آداب این روز، ترک لذتها، دنبال کار نرفتن، پرداختن به سوگواری و گریه، تا ظهر چیزی نخوردن و نیاشامیدن، چیزی برای خانه ذخیره نکردن، حالت صاحبان عزا و ماتم داشتن و ... است.
در دوران سلطه امویان و عباسیان، شرایط اجتماعی اجازه مراسم رسمی و گسترده در سوگ اباعبدالله الحسین (ع) را نمیداد، اما هرجا که شیعیان قدرت و فرصتی یافته اند سوگواری پرشور و دامنه داری در ایام عاشورا به راه انداختهاند.
از قرنها پیش عاشورا به عنوان تجلی روز درگیری حق و باطل و روز فداکاری و جانبازی در راه دین و عقیده، شناخته شده است.
حسین بن علی(ع) در این روز، با یارانی اندک ولی با ایمان و صلابت و عزتی بزرگ و شکوهمند با سپاه سنگدل و بیدین حکومت ستم یزدی به مقابله برخاست و کربلا را به صحنه همیشه زنده عشق خدایی و آزادگی و حریت مبدل ساخت.
عاشورا گرچه یک روز بود، اما دامنه تاثیر آن تا ابدیت کشیده شد و چنان در عمق وجدانها و دلها اثر گذاشته که همه ساله دهه محرم و بویژه عاشورا، اوج عشق و اخلاص نسبت به معلم حریت و اسوه جهاد و شهادت، حسین بن علی(ع) می گردد و همه، حتی غیر شعیه، در مقابل عظمت روح آن آزادمردان تعظیم میکنند.
امام حسین(ع) که به دعوت اهل کوفه از مکه عازم این شهر بود تا به شیعیان انقلابی بپیوندد و رهبری آنان را به عهده گیرد، پیش از رسیدن به کوفه، در کربلا به محاصره نیروهای ابن زیاد در آمد و چون حاضر نشد ذلت تسلیم و بیعت با حکومت غاصب و ظالم یزیدی را بپذیرد، سپاه کوفه با او جنگیدند.
حسین و یارانش روز عاشورا لب تشنه با رشادتی شگفت تا آخرین نفر جنگیدند و به شهادت رسیدند و بازماندگان این قافله نور، به اسارت نیروهای ظلمت درآمده به کوفه برده شدند. هفتاد و دو تن یاران شهید او، بزرگترین حماسه بشری را آفریدند و یاد خویش را در دل تاریخ و وجدان بشرهای فضیلت خواه، ابدی ساختند.
عاشورا در مقایسه با بسیاری از رخدادهای دیگر، حجم کمی از وقایع را به خود اختصاص داده و آغاز و انجام آن، در برهه ای کوتاه اتفاق افتاده است. اما یکی از حوادثی است که در طول تاریخ خویش، بیشترین توجه را به خود جلب کرده و علاوه بر نقش گسترده وتاثیر عمیق اجتماعی تاریخی خود، به صورت فرهنگی ویژه با ساختاری منحصر به فرد در آمده است.
http://hamshahrionline.ir/news-123024.aspx
چقدر امروز دلم گرفته. چقدر دلتنگم.
راستی چرا این طوری شد؟؟
واقعا چطور دلشون اومد این کارو بکنن؟؟
کاش شعور داشتن
کاش میفهمیدن که اون حسینه
حسین
به خدا ، حسین خیلی با ارزش تر از مقام و قدرته
حسین خیلی چیزاست
حسین عشقه
احساسه
کماله
انسانیت نابه
بنده پاک پاک پاک
بنده ای که همه شهیدان به رتبه اش غبطه میخورن
فهمیدن اینا اینقدر سخت بود؟؟
فقط کمی درک لازم داشت
یعنی مال حرام آدمو انقدر از انسانیت در میاره؟؟؟
خیلی حس بدیه
خیلی بده که حسین ، مظهر همه خوبیا رو انقدر اذیت کردن.
دلشو شکست. کم دل پدرشو شکسته بودن؟؟
کم امام علی رو ناراحت کرده بودن؟؟
دیشب توی اخبار یه بخشی رو نشون داد که آیا واقعا
اگر اون موقع توی کربلا بودین با امام حسین همیاری میکردین؟؟
واقعا این کارو میکردین؟؟
هیچ فکر کردین شهیدای ما این کار کردن؟
از خودشون
از جونشون از زندگشون گذشتن
به خاطر اعتقادشون
به خاطر دینشون
به خاطر اینکه
نمیخواستن مثل کوفیان باشن
هر موقع جانبازای شیمایی رو میبینم
هزار بار به همشون حسادت میکنم
یه نفر باید چقدر از خود گذشته باشه تا به خاطر دیگران از جونش بگذره؟؟
چند دقیقه طول نمیکشه
لطفا به اینا فکر کنید.
ممنونم
می نویسند زیبایی آدرس خانه خدا است و حسین یعنی زیبا که از حسن و زیبایی صادر می شود . اگر زیبایی با آزادگی ممزوج شود، تندیسی جاودان خواهد ساخت که نظیری برای آن نتوان یافت .
در این گلگشت می خواهیم درباره کسی بنویسیم که به قول عقاد پیامبرش او را «سرور جوانان بهشتی » نامید; او را به «پسر من » خطاب می کرد و درباره اش می فرمود: «آیا نمی دانی که گریه اش مرا می آزارد .»
عظمت واقعه عاشورا و قهرمانانش چنان است که بسیاری از متفکران جهان آن را ستوده، درباره اش سخنان نغز گفته اند . با توجه به حوصله این نوشتار توجه به نمونه هایی از آن سودمند می نماید:
کاپیتان هانیبلت:
آن شب (شب عاشورا) هنگامی که آتش اردوها در اطراف او در بیابان برق می زد، پیروان خویش را به اطراف خود جمع کرد و طی یک سخنرانی طولانی و قلب نواز با آن ها سخن گفت و بیعت خود را از آن ها برداشت; آن ها را از اتفاقات صبح فردا آگاه کرد و فرمود: یقینا قتل عام انجام خواهد شد و کسانی که با من بمانند یقینا شهید خواهند شد . سپس عمل بسیار زیبایی انجام داد که نشانه آگاهی کامل او از ضعف بشری و قدرت روح فداکاری وی و علامت قلب رؤوف آن بزرگوار بود . تمام چراغ های اردو را خاموش کرد و سپس به پیروان خود گفت: هر کس جرات و قلب ایستادگی و شهادت را در خود نمی بیند، در تاریکی به طور ناشناس و بدون خجلت برود . صبح روز عاشورا، در حالی که ابرهای ارغوانی در آسمان شرق جمع می شد، تمام یاران آن شب با ایمان دور امام را گرفتند و همگی آماده مرگ و شهادت بودند .
جرح جرداق (مسیحی):
فرق علی (ع) با معاویه این است که اصحاب معاویه فریفته جاه و زر و زور، مقام و منصب بودند، ولی یاران امام علی (ع) فریفته اخلاق و فضیلت و کرامت او شدند و نمونه آن در اصحاب فرزندانش پدیدار بود که وقتی یزید مردم را تشویق به قتل امام حسین (ع) و مامور به خونریزی می کرد، یاران یزید می گفتند: «کم تهب لنا; یعنی چقدر و چه مبلغ می دهی تا او را بکشیم » اما انصار امام حسین (ع) به او می گفتند: «یا امام حسین نموت معک; ما با تو هستیم و با تو می میریم .» از جمله حبیب این پیر حافظ قرآن به امام حسین (ع) در شب عاشورا گفت: اگر هفتاد بار کشته شویم، سوزانده شویم و پراکنده شویم و سپس جمع شویم و از نو زنده شویم، باز می خواهیم در رکاب تو جنگ کنیم و کشته شویم .
ونستان (امریکایی):
تا وقتی مسلمانان مثلث جاودانه ای چون: قرآن که تلاوت شود و پیام هایش پیروی گردند، کعبه ای که قصد شود و ایجاد همدلی و وحدت کند و حسینی که یاد شود و از او الهام گرفته شود دارند، هیچ کس قدرت نفوذ و تسلط کامل بر آن ها را نخواهد داشت .
عباس محمد عقاد (مصری):
جنبش امام حسین (ع) و رفتن او از مکه به سوی کشور عراق حرکتی نیست که با سنجش حوادث امروز و با پیش آمدهای روزانه معمولی به آسانی بتوان در آن قضاوت کرد; زیرا جنبش امام حسین (ع) یکی از بی نظیرترین جنبش های تاریخی است که تاکنون در زمینه دعوت های دینی و یا نهضت های سیاسی پدیدار شده است .
ماربین (آلمانی):
امام حسین بن علی (ع) که از دختر محبوب پیامبر (ص) فاطمه (س) متولد شد، تنها کسی است که در چهارده قرن پیش دربرابر حکومت جور و ظلم قد علم کرد . . . موضوعی را که نمی توان نادیده گرفت این است که حسین (ع) اول شخص سیاستمداری بود که تا به امروز احدی چنین سیاست مؤثری اختیار ننموده است . حسین (ع) به شعار همیشگی خود می گفت: من در راه حق و حقیقت کشته می شوم و دست به ناحق نخواهم داد . . . .
علامه علائلی، (نویسنده مصری):
تاریخ هر ملتی واقعا تاریخ بزرگان آن است . پس هر ملتی که رجال بزرگ ندارد تاریخ سترگ ندارد یا اصلا تاریخش شایسته نگارش نیست; و ما چون حسین (ع) را میان رجال تاریخ داریم نه تنها بزرگواری را مانند رجال تاریخی دیگر در نظر داریم، بلکه بزرگترین رجال تاریخ است که همه را کوچک کرده و شخصیت خود را سرمقاله همه آنان پدید آورده و این عجیب نیست; زیرا همه مردان عالم را که تاریخ شناخته، عمر خود را در تحصیل مجد و بزرگواری زمین صرف کرده اند; ولی حسین (ع) مجد آسمان را طلبید و جان خود را فدای آن کرد . . . .
دکتر طه حسین (مصری):
ابن زیاد چنان می پنداشت که با کشتن حسین (ع) فتنه را ریشه کن و شیعه را نومید خواهد ساخت و به این ترتیب آنان را وادار خواهد کرد که دست از آرزوها بشویند و به آنچه ناچار باید به آن گردن نهند سرفرود آورند . ابن زیاد فتنه را گداخته تر کرد و کار بد او کارهای بد دیگری را سبب شد و خون های ریخته شده و شکنجه هایی که به کودکان و زنان داده شد همه بر خلاف آن چه ابن زیاد می خواست نتیجه به بار آورد .
ابن ابی الحدید معتزلی (شارح معروف نهج البلاغه) در خصوص واقعه کربلا، می نویسد:
سرور مردانی که دارای حس امتناع بودند، آن کسی که حمیت به مردم آموخت و به آنان فهماند که زیر سایه شمشیر مردن از پستی و مذلت بهتر است، حسین بن علی (ع) است . به او و یارانش پیشنهاد امان شد، و لیکن نپذیرفت و زیر بار ذلت نرفت و فرمود: آگاه باشید که ناکس فرومایه ای به من اتمام حجت فرستاده و مرا میان کشته شدن و تسلیم شدن مخیر ساخته، لیکن ذلت از حضرت من دور است . نه خدا راضی است که من ذلیل شوم نه پیامبرش و نه مردان با ایمان دنیا و نه آن دامن پاکی که مرا پرورش داده و نه آن روح با مناعت که من دارم . من هرگز طاعت لئیمان را بر کشته شدن به شرافت ترجیح نخواهم داد .
منابع
1 . نور دانش، سال 2، شماره 3، ص 96 .
2 . حسین پیشوای انسان ها، م . اکبرزاده .
3 . زندگانی امیرالمؤمنین علی (ع)، عمادزاده .
4 . الامام الحسین ابوالشهداء، عباس محمود عقاد، ترجمه محمد کاظم معزی .
5 . علی (ع) و دو فرزند بزرگوارش، طه حسین، ترجمه احمد آرام، ج 2 .
6 . واقعه کربلا، عباس محمود عقاد، ترجمه مسعود انصاری .
7 . سلسله سخنرانی 79- 1378، محمد رضا سنگری
http://www.hawzah.net/
در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، آدمیان بر مبنای آیه «و قد خلقکم اطوارا» بر سه گونه خلق شده اند; گروهی شکل آدمی دارند; اما از حقیقت و معنای آدم خالی می باشند که قرآن در حق این دسته خبر داده است که «اولئک کالانعام بل هم اضل » ; ; زیرا «اولئک هم الغافلون » . به برگزیده خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله گفته شد که تو را برای سلمان و صهیب و بلال و هلال و سالم و انس و عبدالله بن مسعود فرستادیم; نه از برای ابولهب و ابو جهل و عتبه و شیبه . ای محمد، تو را با این دسته چه کار! «ذرهم یاکلوا و یتمتعوا و یلههم الامل » ; یعنی: رها کن ایشان را تا بخورند و لذت حیوانی برند و آنان را به آرزوهایشان واگذار . نصیب و بهره ایشان ادبار و جهل و درماندگی است .
ادامه مطلب ...براستی «انسان » به چه معناست; اجمال پاسخ، این است که انسان از ماده «انس » به معنای ایناس الی الحق می باشد; یعنی انسان را از آن حیث، «انسان » گفته اند که با ذات حق، انس و الفت دارد . بنابراین، همه انسانیت او در همین نکته نهفته است که او با حق مرتبط می باشد; اگر این پیوند و ارتباط قطع گردد او از مفهوم انسان هیچ حظ و بهره ای نبرده است .
در اتصاف انسان به فضایل اخلاقی و نیل به کمال انسانی همین بس که امام حسین علیه السلام می فرماید:
«در ننگ آدمی و دور شدن از جایگاه واقعی اش همین بس که او را ببینی از مقام بلند انسانیت به پستی فرود آید; چنان که بر کارهای ناشایست طمع کند و بر اعمال شایسته، بی میل و بی رغبت گردد; گمان برد که این کارها سبب ساز عبور از صراط است .»
تمام کمال انسان و بهره ای که از انسانیت دارد، از اوصاف انسانی و متصف شدن بدان است و از کلام گوهربار آن امام بزرگوار است که «هر کس اوصاف پنج گانه عقل، دین، ادب، شرم و خوش خلقی را نداشته باشد، از حیات انسانی بهره ای ندارد .»در مکتب آسمانی اسلام، عقل را به ابزار عبودیت، دین را به اجرای شریعت، ادب را به رفتار و عمل کرد با ظرافت و دقت، شرم را به حجب و حیا در مقابل صاحب قدرت و اخلاق نیک را به ملکات راسخه در نفس و نورانیت در قلب، معنا کرده اند و قطعا با این اوصاف، انسان معنی پیدا کرده و جایگاه خویش را در فرهنگ آسمانی اسلام پیدا می کند .
امام کاظم علیهالسلام در شرایطی میزیست که هرگونه امکان برگزاری مراسم عزاداری امام حسین علیهالسلام از او سلب شده بود. ولی حضرت در موقعیت مناسبی دیدهها را به سوی کربلا جلب کرد. در نوروز یکی از سالها، هارون الرشید به حضرت پیشنهاد داد که سران کشوری و لشکری به دیدن امام بیایند. آن حضرت خواسته هارون را نپذیرفت، ولی مخالفت ایشان سودی نبخشید و ناگزیر به دستور هارون تن داد. همه شخصیتهای سیاسی و نظامی به دیدار امام شرفیاب شدند و هر کدام هدیهای تقدیم کردند. در این میان، پیرمردی حاضر شد و گفت: «من مالی ندارم که اهدا کنم، ولی اشعاری را که پدرم در رثای جدت سیدالشهدا علیهالسلام سروده است، به شما تقدیم میکنم». حضرت وی را بسیار گرامی داشت و در کنارش نشانید. پس از پایان مراسم، امام علیهالسلام به مأموری که هارون برای کنترل اوضاع گماشته بود، فرمود: «نزد هارون برو و درباره این هدیهها کسب تکلیف کن». وی پس از مراجعت از نزد هارون، گفت: «شما در تصرف این هدیهها مختارید». بدین ترتیب، حضرت، تمام هدایا را به شاعر مرثیه سرای حسینی هدیه کرد و در پاسداری حماسه حسینی نقش آفرینی فرمود.
www.erfan.ir