شهید والا قدر عاشورا.
حر از خاندانهای معروف عراق و از رؤسای کوفیان بود. به درخواست ابن
زیاد، برای مبارزه با حسین «علیه السلام» فراخوانده شد و به سرکردگی هزار
سوار برگزیده گشت .گفتهاند وقتی از دار الأماره کوفه، با مأموریت بستن راه
بر امام حسین « علیه السلام » بیرون آمد، ندایی شنید که: ای حر! مژده باد
تو را بهشت... (1) در منزل «قصر بنی مقاتل» یا «شراف» ، راه را بر امام بست
و مانع از حرکت آن حضرت به سوی کوفه شد.کاروان حسینی را همراهی کرد تا به
کربلا رسیدند و امام در آنجا فرود آمد .حر وقتی فهمید کار جنگ با حسین بن
علی «علیه السلام» جدی است، صبح عاشورا به بهانه آب دادن اسب خویش، از
اردوگاه عمر سعد جدا شد و به کاروان حسین « علیه السلام » و جبهه حق
پیوست.توبه کنان کنار خیمههای امام آمد و اظهار پشیمانی کرد، سپس اذن
میدان طلبید.این انتخاب شگفت و برگزیدن راه بهشت بر دوزخ، از حر، چهرهای
دوست داشتنی و قهرمان ساخت.حر با اذن امام به میدان رفت و در خطابهای
مؤثر، سپاه کوفه را به خاطر جنگیدن با حسین « علیه السلام » توبیخ کرد.چیزی
نمانده بود که سخنان او، گروهی از سربازان عمر سعد را تحت تأثیر قرار داده
از جنگ با سید الشهدا منصرف سازد، که سپاه عمر سعد، او را هدف تیرها قرار
داد.نزد امام بازگشت و پس از لحظاتی دوباره به میدان رفت و با رجز خوانی،
به مبارزه پرداخت و پس از نبردی دلیرانه به شهادت رسید.رجز او چنین بود:
انی انا الحر و مأوی الضیف
اضرب فی اعناقکم بالسیف
عن خیر من حل بأرض الخیف
اضربکم و لا أری من حیف (2)که
حاکی از شجاعت او در شمشیر زنی در دفاع از سید الشهدا و حق دانستن این راه
بود.حسین بن علی «ع» بر بالین حر حضور یافت و خطاب به آن شهید، فرمود: تو
همانگونه که مادرت نامت را «حر» گذاشته است، حر و آزادهای، آزاد در دنیا و
سعادتمند در آخرت! «انت الحر کما سمتک أمک، و انت الحر فی الدنیا و انت
الحر فی الآخرة» و دست بر چهرهاش کشید. (3) امام حسین « علیه السلام » با
دستمالی سر حر را بست.پس از عاشورا بنی تمیم او را در فاصله یک میلی از
امام حسین « علیه السلام » دفن کردند، همانجا که قبر کنونی اوست، بیرون
کربلا در جایی که در قدیم به آن «نواویس» میگفتهاند. (4) نقل است شاه
اسماعیل صفوی قبر حر را گشود و پیکرش را سالم یافت، چون خواست پارچهای را
که بر سرش بسته بود باز کند، خون جاری شد و دوباره آن را بستند، آنگاه بر
قبرش قبهای ساختند. (5)
سرگذشتهای مربوط به حر و نقش او در حادثه
کربلا، از نخستین بر خوردش با کاروان سید الشهدا، سپس توبهاش و پیوستن به
جبهه حق و شهادت در رکاب سالار شهیدان، در همه مقتلها و کتابهای تاریخ
عاشورا نگاشته شده است و توبه او شاخصترین بخش نورانی زندگی اوست.
نویسنده: جواد محدثی
پی نوشت :
1 ـ قاموس الرجال، ج 3، ص 103، امالی صدوق، ص .131
2 ـ بحار الأنوار، ج 45، ص .14
3 ـ همان.
4 ـ الحسین فی طریقه الی الشهادة، ص .97
5 ـ سفینة البحار، ج 1، ص 242 به نقل از انوار نعمانیه، سید نعمت الله جزایری.
http://www.erfan.ir/41366.html
مختار! برخیز که هنگامه خونخواهی است و زمان انتقام
رانی
.
زمان آن رسیده است که غرور رنگ خورده تیغت را از رگ های عصیانگر یزیدیان
بیرون آری و در انتقامی سبز غلاف کنی.
مختار! برخیز که فریاد رقیه، امان صبر را بریده است.
..
مختار! آتش خشمت را تیزتراز تیغت کن که این بار باید به قلب شقاوت بزنی.
مختار! خنده های حرام کوفیان را به دهان های دریده
آنها بدوز و طعم سه شعبه انتقام و زخم را به کام آنها بچشان
.
مختار! فریاد دادخواهی ات را از فراز مناره های مسجد
کوفه، جاربزن و بلندی طبعت را بر سر و روی نامردان کوفی سزا بریز و نشان بده که هیچ دیواری
کوتاه تر از دیوار کفر کوفیان نیست
مختار! برخیز تا آنان که دیگ هوس را به جوش آوردند، بر سر آتش خویش پروری بنشینند
مختار! تاوان این همه خیانت را بگیر، که عاشورا سخت
منتظر است و کربلا، بی قرار
http://www.hawzah.net.
خداوند در قرآن کریم می فرماید : (یریدون ان یطفؤوا نور الله بافواههم ویابى الله الا ان یتم نوره ولو کره الکافرون) ( توبه : أیه 32).
( می خواهند نور خداوند را با دهان هایشان خاموش کنند ولی خداوند نور خود را خواهد رساند).
اراده الهی برتر وبالاتر از اراده افسان ها است. عبید الله بن زیاد با دفن حضرت مسلم (ع) وحضرت هانی (ع) در درب ورودی مسجد , می خواست که قبور این دو عبد صالح را از دید مردم دورساز ولی اراده خداوند این قبر دو مطهر را منبع ظهور نور خود قرار داد واین مرقد جایگاه افاضه الطاف الهی واز حرمهای شریف گشتند.
دو گوهر که در کنار مسجد کوفه می درخشند : مسجد کوفه وقبور این دو شهید گلستان از گلستان های بهشت است.
شهر کوفه با وجود این دو منبع نور الهی در آن جایگاه نشر معارف اسلام گشت به گونه ای که محل تجمع بزرکترین گروه از شاگردان امام صادق (ع) گشت واز آن روزها تا زمان ها این حلقه درس وبحث وعلوم ومعارف اهل بیت (ع) ادامه داشته ودر حوزه علمیه نجف اشرف متمثل است.
http://www.masjed-alkufa.net/fa/3.htm
در سال ١٣٨٤ هـ گروهی از مؤمنین ومحبین اهل بیت (ع) , به همراهی حاج شیخ طعمه یاسین الکوفی به در خواست مرجع وقت حضرت آیۃ الله سید محسن حکیم ( ره ) , اقدام به طلا کاری گنبد مطهر حضرت مسلم (ع) نمودند .
این گروه عده ای از طلاسازان ومعماران را برای ارزیابی کار قراردادند ونظر این گروه به بزرگ نمودن قبه وتعمیر اساس آن , قبل از طلاکاری تعلق گرفت.
حاج محمد رشاد میرزا هم به محض شنیدن این خبر واطلاع از رضایت آیۃ الله حکیم (ره) به نزد ایشان رفت وتمام مخارج بنای گنبد ودیگر را تبنی نمود وبه این ترتیب بنای گنبد بر عهده ایشان وطلا کاری آن بر عهده آیۃ الله حکیم (ره) افتاد.
در سال ۱٣۸٥ هـ کار ساخت گنبد جدید وتعمیر اساسی حرم مطهر تکمیل شد وارتفاع گنبد به ١٨ متر بالاتر از سطح حرم و٢٨ متر بالاتر از سطح زمین رسید .همچنین در این زمان رواقی ساخته شد که از ٣ طرف حرم مطهر را احاطه می کند واز جهت دیگر به مرقد مختار ثقفی (ره) متصل می گردد.
باقی مخارج تزئین داخل وخارج گنبد مطهر اعم از آینه کاری نیز بر عهده محمد رفیع حسین معرفی وآیۃ الله سید محسن حکیم بود .
در هنگام اتمام کار ساخت گنبد , جناب سید محسن حکیم (ره) از جناب سید موسی بحر العلوم خواستند که شعری بگویند تا برروی کمربند گنبد با آب و طلا نوشته گردد وایشان نیز این قصیده را فرمودند ودر آخر شعر نیز با این دو بیت به تاریخ ساخت گنبد مطهر اشاره فرمودند:
من شمس انوار الولایه ارخوا لبدر اشرق نور قبه مسلم .
همچنین در آن وقت به دستور آیۃ الله سید محسن حکیم (ره) ضریح نقرای متناسب با جلال وعظمت مرقد برای مرقد حضرت مسلم (ع) ساخته شد وضریحی هایی نیز برای مرقد حضرت قاسم فرزند امام موسی کاظم (ع) ومرقد مطهر سید محمد فرزند امام هادی (ع) نیز ساخته شدند .
این دو ضریح برروی قبور مطهر نصب گشته ولی ضریح متعلق به قبر مطهر حضرت مسلم (ع) هنوز بر اون مرقد مطهر نصب نشده است چون ابعاد آن (٥.٢٭٥.٣م) است ومتناسب آن با ابعاد قبر مطهر نیست .
http://www.masjed-alkufa.net
اولین شهید :
حضرت مسلم بن عقیل ( علیه السلام ) سفیر سید الشهداء (علیه السلام ).
کتب تارخى زمان مشخصى براى ولادت ایشان ذکر نمى نمایند، اما قراین موجود ، ولادت ایشان را در سال ( ٢٥ هجری) اثبات مى کند ، ولذا در اکثر کتب تالیف شده در مورد حادثه کربلا آمده است که ایشان درهنگام شهادت در کوفه (٣٥ سال) داشتند.
بیهقى ودیکر مؤرخان این امر را در بحثشان از انساب تایید مى کنند ودیگر مؤرخین عمر ایشان را ٣٨ سال مى دانند . اما قول مور تایید سیره نگاران همان ٣٩ سال است.
مادر ایشان به نام ( علیّه ) خوانده مى شدند که از خواندان شاهان نبط بوده اند وپدر ایشان عقیل بن ابی طالب است. عقیل فرزندان دیگری از زنان دیگر نیز داشته است ولى هیچ کدام در فضل وکمال به جاى حضرت مسلم بن عقیل (ع) نمى رسند.
شهر مدینة در روز ولادت ایشان غرق نور وسرور بود وخواندان ابو طالب تولد ایشان را بسیار خوشایند داشتند.
حضرت مسلم (ع) دردامان پر مهر حضرت امیر المؤمنین علی (ع ) روزگار کودکى را سپری نمودند واز ایشان کتب فیض وکمالات نمودند به گونه ای که امیر المؤمنین (ع) در بسیاری امور بر این شماگرد به حقشان اعتماد می نمودند وبا شجاعت وقهرمان وکمالات که در او مشاهده نمودند , حضرت مسلم را یکی از کارگزاران خود در حکومت علوی قراردارند.
اکثر کتب تاریخ اسلام نقش حضرت مسلم (ع) را در جنگ جمل در کنار دیگر پسر عمویان خود مانند امام حسن (ع) وامام حسین (ع) ومحمد بن الحنفیه وعبد الله بن جعفر وعبد الله بن عباس غیر قابل انکار دانستنه اند.وایشان را از صلابه داران لشگر امیر المؤمنین (ع) ذکر نموده اند وایشان را در علم وعمل وشجاعت وکم نظیر دانسته اند.
ایشان در جنگ صفین نیز دست از همراهی با علی (ع) برنداشتند وبا تجربه جنگهایی پیشین , یکی از رهبران جنگ صفین بوداند.
بعد از شهادت امیر المؤمنین (ع) جناب مسلم (ع) از یاران نزدیک امام حسن (ع) وامام حسین (ع) بودند.
وشایسترین فرد برای نمایندگی وسفارت از طرف امام (ع), کسی نبود جز حضرت مسلم (ع).
امام حسین (ع) در نامه خود به اهل کوفه فرمودند : (( به درستی که به سوی شما فردی را فرستادم که برادر وپسر عموی من است واو مورد وثوق من است , از او اطاعت نموده وبه کلام او گوش سپارید ....)).
چه مقامی بالاتر از اینکه شخص مورد وثوق واطمئنان امام معصوم (ع) باشد؟ این مقامی است که حضرت مسلم (ع) بافداکاریهای بسیار واز خود گذشتگیهای فراوان به آن دست یافتند .
حضرت مسلم (ع) به بهترین شکل وظیفه خود را در نمایندگی از امام حسین (ع) انجام دادند , ایشان پیام امام (ع) را به تمام کوفه رساندند , کوفای که در ان زمان مرکز سرزمین های اسلامی با انواع اقوام وقبایل گوناگون بود.
حضرت مسلم بن عقیل (ع) در اثر تبانی های سیاسی بین عبید الله بن زیاد ( لعنه الله ) ودیگر مزدوران وابسته به دستگاه ظالم بنی امیه به شهادت رسیدند وجناب هانی بن عروه (ع) که از اولین پیوستگان به نهضت امام حسین (ع) بودند, راه مسلم (ع) را ادامه دادند ودر دفاع از جناب مسلم (ع) در مقابل حکومت ظالم بنی امیه , و مزدوران مانند عبید الله بن زیاد ( لعنه الله ) به درجه رفیع شهادت نائل آمدند .
بعد از شهادت مسلم (ع) وهانی بن عروه (ع), ابن زیاد ( لعنه الله ) دستور داد که جسدشان را در نزدیکی دار الإماره دفن کنند تا ماموران به راحتی بتوانند مانع زیارت قبور آنان گردند واز به پاداشت مجالس عزادارای ممانعت به عمل أورند چون می دانستند که کوفه محل ومرکز شیعیان ومحبین علی (ع) واهل بیت (ع) است واگر با زور و زر وتزویر بر مردم شیعه این دیار تسلط پیدا نکنند هر آینه امکان پدید آمدن نهضتی دیگر ادامه دارد .
درست است که شهر کوفه در آن زمان تحت تاثیر بعض فریبیها کشت ولی باگذشته زمان حق وحقیقت آشکار خواهد گشت وزمینه تحولات عظیم بدید خواهد آمده , درست مانند قیام توابین به رهبری سلیمان بن صرد خزاعی وهمجنین قیام مختار ثقفی که در اثر حوادث کربلا اتفاق افتاد .
همجنین قیام زید بن علی (ع) را نباید از یاد برد وباید به یادداشت که کوفه محل جزر ومدهای تاریخی وتحولات مرکزی تاریخ اسلام است ولی بااین احوال بهیج گاه ولایت مداری ومحبت ورزی شیعیان این دیار کمرمگ نگشت وکمرنگ نخواهد شد.
ابن زیاد کوفه واهالی آن را به خوبی می شناخت واز ترس شورش آنان , محل دفن حضرت مسلم (ع) وحضرت هانی (ع) را در نزدیکی دار الاماره قرارداد تا آن محل جایگاه تجمع شیعیان نگردد .
حضرت مسلم (ع) وحضرت هانی (ع) در درب ورودی مسجد روبروی یکدیگر دفن گشتند.
درود وسلام خداوند بر آنان باد .
http://www.masjed-alkufa.net
«حر» پسر «یزید» فرزند «ناجیه» فرزند «قعنب» فرزند «عتاب بن هرمی»(1) پسر «ریاح بن یربوع» است.(2)
«شیخ ابن نما» گزارش کرد: هنگامی که حر از قصر ابن زیاد در کوفه خارج شد تا به استقبال امام بیاید، ندایی را شنید که از پشت سر میگوید: ای حر! تو را به بهشت بشارت باد. او به پشت سر نگریست و کسی را ندید. با خود گفت: به خدا قسم، این بشارت نیست در حالی که من اسیر به جنگ با حسین هستم. او پیوسته این خاطره را در ذهن داشت تا هنگامی که خدمت امام رسید و آن داستان را بازگو کرد. امام به او فرمودند: تو به واقع به پاداش و نیکی راه یافتهای.
امام در یکی از خطابههای کوتاه خود اینگونه حر را آگاه کرد: آیا آزادمردی نیست که واگذارد این ریزه غذای داخل دهان را (ته مانده منافع دنیا را که شبیه به ریزه غذای داخل دهان است) برای اهل آن؟(3) شاید این سخن امام حسین علیه السلام بود که انقلاب و طوفان ظلمت براندازی را در افکار و اندیشه حر به پا ساخت.
ابومخنف از «عبدالله بن سلیم» و «مرزی بن مشمعل» نقل کرده که گفتند: ما همراه حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام راه (حجاز تا عراق) را طی میکردیم که امام در منزل اشراف فرود آمد و جوانان خود را امر فرمود که هر چه میتوانند آب بردارند. صبحگاهان (کاروان) حرکت کرد، حدود نیمروز شده بود که مردی از آن گروه تکبیر گفت. حضرت حسین علیه السلام فرمود: الله اکبر؛ ولی چرا تکبیر گفتی؟ گفت: نخلی را دیدم. آن دو نفر گفتند: ما در این مکان هرگز درخت خرمایی ندیدهایم. امام فرمود: من اینگونه نظر ندارم. گفتیم: ما گرد و غبار اسبان را میبینیم. پس آن حضرت فرمودند: به خدا قسم من نیز آن را میبینم. سپس امام حسین علیه السلام فرمود: آیا پناهگاهی نیست که آن را پشت سر خود قرار دهیم و با این قوم از یک جهت رو به رو شویم؟ گفتیم: چرا، آن ذوحسم است که به طرف چپ شما متمایل است. پس اگر این گروه (بر ما) سبقت گیرند هر اتفاقی ممکن است بیفتد. پس امام به طرف چپ، مسیر را تغییر داد. اسبان با شتاب به ما نزدیک شدند. آنها هم به سوی چپ متمایل شدند. ما زودتر از آنها به ذوحسم رسیده بودیم و خیمهگاه امام برافراشته شده بود. آن گروه سر رسیدند؛ او حر بود. با هزار سپاه که در گرمای آن روز رو به روی حسین علیه السلام قرار میگرفت. امام و یارانش همگی شمشیرهای آویخته داشتند. امام حسین علیه السلام به جوانان خود فرمودند: قوم را سیراب کنید و اسبها را آب دهید. مردان سیراب و اسبها خنک شدند.(4)
وقت نماز فرا رسید، امام به «حجاج بن مسروق جعفی» که او را همراهی میکرد فرمود: اذان بگو. او اذان گفت و نماز بپا شد. امام در حالی که پیراهن و ردائی به تن و نعلینی به پا داشتند از خیمه خارج شدند. پس از آن حمد ثنای الهی گفتند و فرمودند: ای مردم، این گفتار عذری در برابر خدای تعالی نسبت به شماست، من به سوی شما نیامدهام تا این که نامههایتان را دریافت کردم. سپس حضرت خطبه را به پایان رسانید، در حالی که مردم سکوت کرده بودند. سپس به موذن فرمود: اقامه بگو. و او اقامه گفت. امام حسین علیه السلام به حر فرمود: آیا میخواهی که با اصحابت نماز بخوانی؟ گفت: نه، بلکه به نماز شما (اقتدا خواهم کرد). پس همه به امام حسین علیه السلام اقتدا کردند. بعد از نماز، آن حضرت وارد خیمه خود شد و یاران در اطراف امام جمع شدند. حر نیز وارد خیمهای که برایش نصب کرده بودند شد و یارانش گرداگرد او را گرفتند. سپس به میدان بازگشتند و هر کس دهنه اسبش را گرفت و در زیر سایه آن به زمین نشست. هنگام عصر شده بود که امام حسین علیه السلام فرمان آماده باش برای کوچ از این محل را صادر فرمود و نماز عصر را با آن قوم بپا داشت. این بار پس از نماز به مردم روی گردانیده پس از حمد خداوند و مدح او فرمود: ایها الناس! انکم ان تتقّوا ... حر گفت: به خدا قسم، ما نمیدانیم این نامههایی که از آن یاد کردید کدام است. امام فرمودند: ای عقبه بن سمعان! آن خورجین نامههایی را که به من نوشتهاند بیرون آور. (5) عقبه آن دو خورجین را که پر از نامه بود بیرون آورد و در برابر آنها پخش کرد. حر گفت: البته ما از این کسانی که نامه به سوی شما نوشتهاند نیستیم و به ما امر شده که وقتی شما را ملاقات کردیم از شما جدا نشویم تا این که شما را نزد عبیدالله ببریم. امام حسین علیه السلام فرمود: مرگ به تو، از آن نزدیکتر است.(6)
سپس به یارانش فرمود: سوار شوید. پس همه سوار شدند و منتظر ماندند تا زنها سوار شوند. پس فرمود: بگذرید. وقتی راه افتادند که از آنجا بگذرند، آن گروه جلوی (یاران امام) را گرفتند. امام حسین علیهالسلام به حر فرمود: مادرت به عزایت بنشیند چه قصدی داری؟ حر گفت: آگاه باشید که به خدا قسم اگر غیر شما از عرب به من آن عبارت را میگفت - در حالی که وضعیت او چون شما باشد همین عبارت را به او باز میگفتم.(7) اما به خدا قسم برای من این (حق) نیست که یاد مادر شما کنم مگر به نیکوترین وجهی که میتوانم.(8)
هنگامی که حر فریاد غریبانه امام حسین علیه السلام را که طلب یاری میکرد شنید، نزد عمرسعد رفت و پرسید: آیا تو با این مرد خواهی جنگید؟ عمر گفت: آری به خدا قسم، با او جنگی خواهیم داشت که دست کم، سرها قطع گردد و دستها جدا گردد.
حر گفت: شما چه خواهید کرد؟ آیا پیشنهاد او مورد پسند شما نیست؟ ابن سعد گفت: اگر کار دست من بود (هر آینه از جنگ با او) دست میکشیدم. اما امیر تو (ابن زیاد) از این کار سر باز میزند. حر او را ترک کرد و با دیگران در انتظار ایستاد، در حالی که در کنار او قره پسر قیس قرار داشت.
حر به قره گفت: آیا اسب خود را امروز آب دادهای؟ قره گفت: نه. حر گفت: آیا میخواهی آن را سیراب کنی؟ قره گمان کرد که حر قصد کنارهگیری از سپاه ابن سعد را دارد، در حالی که حر چندان تمایلی نداشت که قره جدا شدن او را مشاهده کند. پس او را ترک کرد و رفت. اینجا بود که حر به امام حسین علیه السلام قدری نزدیک شد. مهاجر پسر اوس به حر گفت: آیا تو میخواهی که حمله کنی؟ در پاسخ این سوال حر ساکت شد و بر خود میلرزید، پس در حالی که مهاجر از این حال حر به شک افتاده بود، او را مورد خطاب قرار داد و گفت: اگر از من درباره شجاعترین مرد کوفه سوال میشد، تو را معرفی میکردم، این چه حالتی است که در تو میبینم؟ حر گفت: همانا خود را بین بهشت و دوزخ متحیر میبینم، به خدا سوگند اگر مرا با آتش بسوزانند من جز بهشت چیز دیگری را انتخاب نخواهم کرد. پس از آن با شلاق به اسب خود نواخت و به سوی امام حسین علیه السلام رهسپار شد.
او به سبب آن چه پیش از آن به آل رسول روا داشته بود و آنها را در مکانی بی آب و گیاه وانهاده بود، سر از خجالت به پایین انداخته بود و به سوی آنها پیش میرفت.
«پروردگارا! من به سوی تو باز میگردم، پس توبهام را پذیرا باش. من دل اولیا و فرزندان پیامبرت را به وحشت انداختهام. ای اباعبدالله! من بازگشتهام و تائب هستم، آیا برای من راهی به توبه هست؟ امام در پاسخ حر فرمود: آری، خداوند به تو روی خواهد کرد. (9)
این گفتار امام حسین علیه السلام حر را شادمان کرده بود. او به یقین دریافت که به زندگانی بی پایان و نعمتهای همیشگی راه یافته است. حر داستان ندای هاتفی را هنگامی که او از کوفه خارج میشد به امام حسین علیه السلام اینگونه بازگو میکرد: من با گوش جان شنیدم، کسی اینگونه هشدارم میداد که ای حر! تو را بشارت به بهشت. گفتم وای بر حر ، آیا تو او را به بهشت مژده میدهی، در حالی که او برای جنگ با پسر دخت پیامبر به حرکت در آمده است؟ امام فرمود: تو به خیر و پاداش (نیکو) دست یافتهای. (10)
پس از حبیب بن مظاهر، حر در حالی که زهیر بن قین از پشت سر او را حمایت میکرد به میدان آمد. هرگاه که دشمن بر یکی از آن دو یار امام حسین علیه السلام سخت میگرفت، دیگری برای نجات دوست خود میشتافت. ساعتی درگیری «حر» با سپاه «ابن سعد» به طول انجامید(11) تا این که اسب حر مضروب شد و از گوشهایش خون میچکید. «حصین» به «یزید بن سفیان» گفت: این حرّی است که تو آرزوی قتل او را داشتی. یزید در پاسخ گفت: آری و از سپاه «ابن سعد» برای مبارزه بیرون آمد. همین که به میدان رسید، توسط «ایوب بن مشرح الخیوانی» تیری به سوی اسب حرّ پرتاب کرد که به پای اسب خورد و اسب به زمین خورد. حر قبل از آن که به زمین بخورد با چالاکی تمام از اسب پایین پرید.(12) او در حالی که شمشیر در دست داشت، در برابر دشمن ایستاد و دلاورانه مبارزه کرد تا این که حدود چهل نفر را به قتل رسانید.(13) در همین هنگام بود که پیاده نظام بر او حملهور شد و جسم بیهوش او به زمین افتاد.(14) یاران امام او را در برابر خیمه شهدایی که در راه حسین علیه السلام شهید میشدند قرار دادند. امام فرمود: شهادت او چون شهادت انبیا و خاندان انبیاست.(15) سپس امام نظری به جانب حر افکند، او هنوز جان در بدن داشت. امام خون از صورت او برگرفت و فرمود: تو آزادهای! همان طور که مادرت تو را نامیده است و تو در دنیا و آخرت آزادهای (16) پس از آن مردی از یاران حسین در رثا و غم حرّ اشعاری را سرود که گفته شد او علی بن الحسین علیه السلام بود(17) و برخی گفتهاند که خود اباعبدالله الحسین علیهالسلام برای او اشعاری را سروده که اینگونه است:
چه آزادهای است حرّ پسر ریاح؛ او در هنگام فرورفتگی تیرها بسیار شکیباست. آری آزاده خوبی است هنگامی که حسین فریاد و ندایش بلند شد، او از جانش در صبحگاهان گذشت.(18)
در زیارت ناحیه مقدسه به حرّ سلام داده شده است.(19)
درسی که میتوان گرفت: امام صادق علیه السلام فرمود: آزاده آزاده است در همه حالاتش، حتی اگر مصیبتی سخت بر او وارد شود. حتی اگر مصیبتها بر او محکم کوبیده شود او شکیبایی میکند. آری او شکسته نمیشود، هر چند اسیر و مقهور شود.(20) از امام علی علیه السلام نقل شده: بنده غیر خود مباش، چرا که خدای تعالی تو را آزاد آفریده است. (21)
در کربلا هم حضرت امام حسین علیه السلام لشکر ابن سعد را اینگونه مورد خطاب قرار دادند: ای پیروان خاندان ابیسفیان، اگر دین ندارید و از روز رستاخیز نمیترسید، پس لااقل در دنیای خود آزادمرد باشید.(22)
پینوشتها:
1- جمهرة انساب العرب، ص227 .
2- مقتل الحسین مقرم، ص 227- 229 .
3- تحت العقول، ص 292/ الانوار البهیة، ص 101. ترجمه از کتاب المنجد، ترجمه محمد بندرریگ، ج2، ص 1712 .
4- تاریخ الامم و الملوک، ج 5، ص400/ مقتل الحسین مقرم، ص214 .
5- ابصارالیعین، ص205.
6- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص 402- 401/ رکک کتاب الفتوح، ج5، ص78- 76/ ابصارالعین، ص205 .
7- کتاب الفتوح، ج5، ص78/ مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص232 .
8- مقتل الحسین خوارزمی، ج1، ص232 .
9- اللهوف، ص45/ امالی الصدوق، مجلس30، ص141 .
10- مثیرالاحزان، ص60/ مقتل الحسین مقرم، ص290 .
11- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص441- 440 .
12- تاریخ الامم و الملوک، ج5، ص437 .
13- مناقب آل ابی طالب، ایران، ج4، ص100 .
14- مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص11 .
15- بحارالانوار، ج10، ص117.
16- مقتل الحسین مقرم، ص303 .
17- مقتل العوالم، ص 85 .
18- امالی الصدوق، ص414، مجلس 30/ مقتل الحسین خوارزمی، ج2، ص11 .
19- اقبال الاعمال، ج3، ص 78 و 344 .
20- اصول کافی، ج2، ص89، کتاب ایمان و کفر، باب صبر، ح6 .
21- نهج البلاغه، نامه 31 .
22- ابصارالعین، ص216 .
منبع:
یاران شیدای حسین بن علی علیهماالسلام، استاد مرتضی آقا تهرانی .
http://www.tebyan.net
نماز ظهر امام رو به پایان بود که ابن سعد به فرمانده تیراندازان خود «عمرو بن سعید» اشاره کرد تا اصحاب امام را تیرباران کنند و همه اسبهای آنها را پی کنند.(1) در این درگیری، سواری جز «ضحاک ابن عبدالله مشرقی» در یاران امام باقی نمانده بود. او میگوید: چون دیدم همه یاران حسین مرکبهای خود را از دست دادهاند، اسب خود را داخل خیمه اصحاب نهادم و جنگ سختی کردم.(2) در این هنگام، هر یک از اصحاب که برای نبرد خارج میشد با امام اینگونه وداع میکرد: «السلام علیک یابن رسول الله» و آن حضرت پاسخ میفرمود: «و علیک السلام و نحن خلفک ... »؛ سلام بر تو، ما هم به شما ملحق خواهیم شد، برخی از آنها از دنیا رفتند و برخی هم در انتظارند و هیچ تغییری در قضای الهی نخواهد بود.(3)
«عمرو» پسر «عبدالله بن کعب صائد» پسر «شرجیل» و کنیه او «ابوثمامة» بوده است.(4) او از اهالی کوفه و شخصی با نفوذ و محترم در آن شهر بوده است. «ابوثمامة» از تابعین (یاران امام امیرالمومنین علیهالسلام) بوده و در جنگهای بسیاری امام علی علیه السلام را یاری کرده بود. او پس از آن در یاری امام حسن مجتبی علیه السلام کوشید و از اصحاب آن حضرت نیز بود. «ابوثمامة» در کوفه با سفیر امام حسین علیه السلام بیعت کرد.(5) او از شیعیان سلحشور و از یاران شجاع و بیدار «مسلم بن عقیل» در مبارزات کوفه بود، چنان که «مسلم بن عقیل» او را مسئول امور مالی خود کرده بود تا که سلاح برای رویارویی با ابن زیاد فراهم کند. (6) ابن زیاد پس از ورود به کوفه، بر شیعیان سخت گرفت و در نهایت کار به شهادت «مسلم» انجامید. پس از آن بود که «ابوثمامة» از دیدهها پنهان شد؛ اما عبیدالله بن زیاد سخت به دنبال او بود تا این که او از کوفه متواری شد و به سمت امام حسین علیه السلام حرکت کرد. «نافع بن هلال جملی» نیز او را همراهی میکرد. نافع در بین راه با او برخورد کرده بود.(7) سرانجام، هر دو به سلامت خود را به کاروان امام حسین علیه السلام رساندند و با خون سرخ خود، به حمایت از امام خویش پرداختند. (8)
عمربن سعد هنگامی که همراه چهار هزار نفر وارد کربلا شد، میپنداشت که خواهد توانست امام را به صلح وادارد و در ضمن به ملک ری که شدیداً به آن اشتیاق داشت - بدون درگیری با امام - دست یابد. از این رهگذر هم دنیای خود را آباد و هم آخرت خود را تامین کند.
وی باور نداشت که امام زیر بار ظلم نخواهد رفت و او یا باید از ریاست بگذرد یا این که با امام پیکار کند. او از «عَزرَةُ بن قَیس» خواست که برود و با امام مذاکره کند. «عزره» از قبول این کار سر باز زد، زیرا خود از کسانی بود که حضرت را به کوفه دعوت کرده بود. دیگران هم اصرار کردند، اما او حیا میکرد. «کثیرُ بن عبداللهِ شَعبی» که شخصی گستاخ بود از جای برخاست و گفت: من این کار را خواهم کرد و اگر شما بخواهید حاضرم که او را ترور کنم. ابن سعد گفت: نه، اما از او بپرس که چه چیز باعث شده به اینجا بیاید. کثیر به سمت حسین علیه السلام آمد. همین که قدری نزدیک شد، ابوثمامه به خدمت امام آمد و گفت: ای اباعبدالله! خداوند امور شما را اصلاح فرماید، بدترین و گستاخترین شخص اهل زمین به سمت شما میآید. او اهل ترور است! سپس ابوثمامه خود در برابر کثیر ایستاد و گفت: شمشیرت را به زمین بگذار. کثیر گفت: نه به خدا، که این بزرگواری نیست. من فقط پیامآورم، پس اگر به من گوش بدهید، من آن پیامی را که آوردهام به شما خواهم رسانید و اگر سر باز زنید من برمیگردم. ابوثمامه گفت: البته من دسته شمشیرت را خواهم گرفت، پس بگو آن چه میخواهی. کثیر گفت: نه به خدا قسم، نباید دست به شمشیرم بگذاری. ابوثمامه گفت: بگو بدانم برای چه آمدهای؟ تا من به جای تو به او (امام حسین علیهالسلام) برسانم. من نمیگذارم که تو به (آن حضرت) نزدیک شوی، تو فاجر هستی. پس از مشاجره لفظی، کثیر به سوی عمر بن سعد بازگشت و او را از آن چه گذشته بود با خبر کرد، عمرسعد «قرة بن قیس تمیمی حنظلی» را فرستاد و او با امام حسین علیه السلام گفت و گو کرد. حضرت در پاسخ او فرمودند: مردم شهرتان به من نامه نوشتند که به سوی ما بیا، پس اگر آمدنم را ناخوش دارید باز میگردم.(9)
درسی که میتوان گرفت:
در روایت آمده است: مومن زیرک است. چگونگی برخورد ابوثمامه شایسته قدردانی است؛ او با هوش سرشارش، جان امام را از خطر نجات داد. اهل ایمان نباید با تسامح و تساهل با مسائل رو به رو شوند. چنان که در قرآن آمده است: کفار دوست دارند که روغن مالی (مسامحه) کنید و آنها نیز چنین کنند.(10) غفلت زیبنده مومن نیست.
از ابومخنف نقل شده: روز عاشورا و نزدیک زوال ظهر بود، «ابوثمامه» متوجه خورشید شد که از وسط آسمان در حال گذر است، ولی آتش جنگ برافروخته است، به امام حسین علیه السلام گفت: ای اباعبدالله! جانم فدای جان شما، من این گروه را میبینم که به شما نزدیک شدهاند. به خدا قسم، شما شهید نخواهید شد، تا این که من پیش از شما شهید شوم - ان شاءالله - من علاقهمندم در حالی که این نمازم را که وقت آن فرا رسیده است با شما به جای آورم و خدای را ملاقات کنم. آنگاه امام سر به آسمان بلند کرد و فرمود: شما نماز را یادآوری کردی، خداوند تو را از نمازگزاران و اهل ذکر قرار دهد. آری اکنون اول وقت برای نماز است. پس از آن امام فرمود: از آنها بخواهید که از (جنگ) با ما دست بردارند تا نماز را به جای آوریم.(11) در پاسخ «حصین بن تمیم» گفت: البته آن نماز از شما قبول نخواهد شد.(12)
درسی که میتوان گرفت:
وقت شناسی در انجام دادن نماز آثار و برکات بسیاری را به دنبال دارد؛ از جمله:
1. انسان مورد دعای امام خود قرار میگیرد تا خدا او را از نمازگزاران قرار دهد؛
2. از ذاکرین که خدا را هماره یاد میکنند به شمار آید.
ابومخنف گزارش کرده: نماز تمام شده بود و ابوثمامه با امام نماز گزارده بود. او که به امام حسین علیهالسلام عرض کرد: ای اباعبدالله! من عجله دارم تا که به دوستانم ملحق شوم. برایم ناخوشایند است که بمانم و شما را تنها ببینم در حالی که یاران شما کشته شده باشند. امام حسین علیه السلام به او فرمود: پیش رو که ما به زودی به شما ملحق خواهیم شد. ابوثمامه وارد میدان نبرد شد و نبرد سختی کرد تا آن که مجروح شد، پسرعموی او «قیس بن عبدالله صاعدی» در سپاه ابن سعد حضور داشت. او با ابوثمامه دشمنی دیرینه داشت. و «قیس» با ابوثمامه درگیر شد و او را به شهادت رساند.(13)
ابوثمامه صاعدی در زیارت ناحیه مقدسه و رجبیه مورد سلام قرار گرفته است. او در ظهر روز عاشورا نیز مورد دعای امام حسین علیه السلام قرار گرفته بود.
درسی که میتوان گرفت:
عاقبت دو پسرعمو به گونهای بود که یکی در اعلی علیین و دیگری در اسفل السافلین جای گرفت و این شایان تامل است.
به نقل از تبیان
اسامى شهداى کربلا از یاران حسین (ع) طبق روایاتى که نگارنده از لابلاى کتب تاریخ به دست آورده ام از بنى هاشم و غیر بنى هاشم بدین شرح ذکر شده است:
1ـ ابو بکر بن علی (که شهادت وى با شک و تردید ذکر شده است.)
2ـ عمر بن على
3ـ محمد الاصغر بن على
4ـ عبد الله بن على
5ـ عباس بن على
6ـ محمد بن العباس بن على
7ـ عبد الله بن العباس بن على
8ـ عبد الله الاصغر
9ـ جعفر بن على
10ـ عثمان بن على
11ـ قاسم بن حسن
12ـ ابو بکر بن حسن
13ـ عبد الله بن حسن
14ـ بشر بن حسن
15ـ على بن الحسین الاکبر
16ـ عبد الله الرضیع
17ـ ابراهیم بن الحسین (این نام را ابن شهر آشوب در کتاب خود آورده و تعداد دیگرى
نیز بدان اضافه کرده است.)
18ـ محمد بن عبد الله بن جعفر
19ـ عون بن عبد الله بن جعفر
20ـ عبید الله بن عبد الله بن جعفر
21ـ مسلم بن عقیل
22ـ جعفر بن عقیل
23ـ جعفر بن محمد بن عقیل (نام وى را نیز ابن شهر آشوب ذکر کرده است.)
24ـ عبد الرحمن بن عقیل
25ـ عبد الله الاکبر بن عقیل
26ـ عبد الله بن مسلم بن عقیل
27ـ عون بن مسلم بن عقیل
28ـ محمد بن مسلم بن عقیل
29ـ محمد بن ابی سعید بن عقیل
30ـ احمد بن محمد الهاشمى (هر چند که در میان کتب تاریخى نامى از این شخص برده
نشده و نه جزء فرزندان عباس و نه غیر او ذکرى به میان نیامده اما وى را نیز ابن
شهر آشوب آورده است.)
1ـ ابراهیم بن الحصین الاسدى
2ـ ابو الحتوف بن الحارث الانصارى
3ـ ابو عامر النهشلی
4ـ ادهم بن امیه العبدى
5ـ اسلم الترکى (آزاد شده حسین ع)
6ـ امیة بن سعد الطایى
7ـ أنس بن الحارث الکاهلی
8ـ أنیس بن معقل الاصبحى
9ـ بریر بن خضیر الهمدانى
10ـ بشر بن عبد الله الحضرمى
11ـ بکر بن حی التیمى
12ـ جابر بن الحجاج التیمى
13ـ جبلة بن علی الشیبانی
14ـ جنادة بن الحارث السلمانى
15ـ جنادة بن کعب الانصارى
16ـ جندب بن حجیر الخولانى
17ـ جون (آزاد شده ابى ذر)
18ـ جوین بن مالک التمیمى
19ـ الحارث بن امرئ القیس الکندى
20ـ الحارث بن نبهان (آزاد شده حمزه)
21ـ الحباب بن الحارث
22ـ الحباب بن عامر الشعبى
23ـ حبشى بن قاسم النهمى
24ـ حبیب بن مظهر الاسدى
25ـ الحجاج بن بدر السعدى
26ـ الحجاج بن مسروق الجعفى
27ـ الحر بن یزید الریاحى
28ـ الحلاس بن عمرو الراسبى
29ـ حنظلة بن اسعد اشبامى
30ـ حنظلة بن عمرو الشیبانى
31ـ رافع (آزاد شده مسلم الازدى)
32ـ زاهر بن عمرو الکندى (آزاد شده عمرو بن حمق)
33ـ زهیر بن لبشر الخثعمى
34ـ زهیر بن سلیم الازدى
35ـ زهیر بن القین البجلى
36ـ زیاد بن عریب الصائدى
37ـ سالم (آزاد شده بنى المدینه الکلبى)
38ـ سالم (آزاد شده عامر عبدى)
39ـ سعد بن الحارث الانصارى
40ـ سعد (آزاد شده على بن ابى طالب ع)
41ـ سعد (آزاد شده عمرو بن خالد صیداوى)
42ـ سعید بن عبد الله الحنفى
43ـ سلمان بن مضارب البجلى
44ـ سلیمان (آزاد شده حسین ع)
45ـ سوار بن منعم النهمى
46ـ سوید بن عمرو بن ابى المطاع
47ـ سیف بن الحارث بن سریع الجابرى
48ـ سیف بن مالک العبدى
49ـ شبیب (آزاد شده حارث جابرى)
50ـ شوذب (آزاد شده بنى شاکر)
51ـ الضرغامة بن مالک
52ـ عائذ بن مجمع العائذى
53ـ عالبس بن ابى شبیب الشاکرى
54ـ عامر بن حسان بن شریح بن سعد بن حارثه بن لام بن عمرو بن طریف بن عمرو بن بشامة
بن ذهل بن جدعان بن سعد بن قطرة بن طی
55ـ عامر بن مسلم العبدى
56ـ عباد بن المهاجر الجهنى
57ـ عبد الأعلى بن یزید الکلبى
58ـ عبد الرحمن الارحبی
59ـ عبد الرحمن بن عبد ربه الانصارى
60ـ عبد الرحمن بن عروة الغفارى
61ـ عبد الرحمن بن مسعود التیمى
62ـ عبد الله بن ابى بکر (چنان که جاحظ در کتاب الحیوان آورده وى از کسانى است
که در واقعه کربلا به شهادت رسیده است.)
63ـ عهد الله بن بشر الخثعمى
64ـ عبد الله بن عروة الغفارى
65ـ عبد الله بن عمیر بن جناب الکلبى
66ـ عبد الله بن یزید العبدى
67ـ عبید الله بن یزید العبدى
68ـ عقبة بن سمعان
69ـ عقبة بن الصلت الجهنى
70ـ عمارة بن صلخب الازدى
71ـ عمران بن کعب بن حارثة الاشجعى
72ـ عمار بن حسان الطائى
73ـ عمار بن سلامة الدالانى
74ـ عمرو بن عبد الله الجندعى
75ـ عمرو بن خالد الازدى
76ـ عمرو بن خالد الصیداوى
77ـ عمرو بن قرظة الانصارى
78ـ عمرو بن مطاع الجعفى
79ـ عمرو بن جنادة الانصارى
80ـ عمرو بن ضبیعة الضبعى
81ـ عمرو بن کعب ابو ثمامة الصائدى
82ـ قارب (آزاد شده حسین ع)
83ـ قاسط بن زهیر التغلبى
84ـ القاسم بن حبیب الازدى
85ـ کردوس التغلبى
86ـ کنانة بن عتیق التغلبى
87ـ مالک بن ذودان
88ـ مالک بن عبد الله بن سریع الجابرى
89ـ مجمع الجهنى
90ـ مجمع بن عبید الله العائذى
91ـ محمد بن بشیر الحضرمى
92ـ مسعود بن الحجاج التیمى
93ـ مسلم بن عوسجه الاسدى
94ـ مسلم بن کثیر الازدى
95ـ مقسط بن زهیر التغلبى
96ـ منجح (آزاد شده امام حسن ع)
97ـ الموقع بن ثمامة الاسدى
98ـ نافع بن هلال الجملى
99ـ نصر (آزاد شده على ع)
100ـ النعمان بن عمرو الراسبى
101ـ نعیم بن عجلان الانصارى
102ـ واضح الرومى (آزاد شده حارث سلمانى)
103ـ وهب بن حباب الکلبى
104ـ یزید بن ثبیط العبدى
105ـ یزید بن زیاد بن مهاصر الکندى
106ـ یزید بن مغفل الجعفى
چنانچه سى تن از بنى هاشم را به این تعداد که ذکر شد اضافه کنیم.تعداد شهداى کربلا به 136 نفر مى رسد و چون قیس بن مسهر صیداوى و عبد الله بن بقطر و هانى بن عروة را نیز جزء آنها قرار دهیم تعداد آنها به 139 نفر خواهد رسید.
http://essay.monajat.org