
رقیه جان با آن همه ظلم و فساد چگونه ارام باشم
چگونه چشمانم را ببندم و نبینم که چگونه نور چشم بابا را اذیت کردن
کاش ان همه صبر و استقامتت را من نیز داشتم
کاش میتوانستم دستان کوچک ولی مهربانت را بگیرم و با تو هم صدا شوم
هم صدا شوم و سراغ بابای مهربان را بگیرم
کاش میتوانستم با ناله های تو در خرابه های شام همراه شوم
رقیه جان ای شیرزن کوچکم