بارها در دعای کمیل این جملات را زمزمه کرده ایم: اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تهتک العصم، اللّهم اغفر لی الذّنوب الّتی تنزل النقم، اللّهم اغفرلی الذنوب الّتی تغیّر النّعم، اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تحبس الدّعاء، اللّهم اغفرلی الذّنوب الّتی تنزل البلاء؛(1) خدایا بیامرز گناهانی را که پرده های عصمت را می درد(و آبروی انسان را می برد) خدایا بیامرز گناهانی را که بدبختی ها را فرو می ریزد. خدایا ببخش گناهانی را که نعمت ها را تغییر می دهد، خدایا ببخش گناهانی را که دعای انسان را (از اجابت) حبس می کند (و باز می دارد) و خدایا ببخش گناهانی را که بلاها را نازل می کند.
http://www.hawzah.net
ادامه مطلب ...اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ، وَ أَفْرِشْنِی مِهَادَ کَرَامَتِکَ، وَ أَوْرِدْنِی مَشَارِعَ رَحْمَتِکَ، وَ أَحْلِلْنِی بُحْبُوحَةَ جَنَّتِکَ، وَ لَا تَسُمْنِی بِالرَّدِّ عَنْکَ، وَ لَا تَحْرِمْنِی بِالْخَیْبَةِ مِنْکَ. وَ لَا تُقَاصَّنِی بِمَا اجْتَرَحْتُ وَ لَا تُنَاقِشْنِی بِمَا اکْتَسَبْتُ، وَ لَا تُبْرِزْ مَکْتُومِی، وَ لَا تَکْشِفْ مَسْتُورِی، وَ لَا تَحْمِلْ عَلَى مِیزَانِ الْإِنْصَافِ عَمَلِی، وَ لَا تُعْلِنْ عَلَى عُیُونِ الْمَلَإِ خَبَرِی أَخْفِ عَنْهُمْ مَا یَکونُ نَشْرُهُ عَلَیَّ عَاراً، وَ اطْوِ عَنْهُمْ مَا یُلْحِقُنِی عِنْدَکَ شَنَاراً شَرِّفْ دَرَجَتِی بِرِضْوَانِکَ، وَ أَکْمِلْ کَرَامَتِی بِغُفْرَانِکَ، وَ انْظِمْنِی فِی أَصْحَابِ الْیَمِینِ، وَ وَجِّهْنِی فِی مَسَالِکِ الْآمِنِینَ، وَ اجْعَلْنِی فِی فَوْجِ الْفَائِزِینَ، وَ اعْمُرْ بِی مَجَالِسَ الصَّالِحِینَ، آمِینَ رَبَّ الْعَالَمِینَ.
ادامه مطلب ...سلام عزیزترینم.
سلام حسین جان.
بهترینم. سال جدید داره شروع میشه. تو که خوب میدونی امسال چی کشیدم. تو که میدونی چقدر دلم گرفته.
قربون اون مهربونیات بشم.
چی میشه بخوای منم بیام پیشت؟؟؟
میدونی که چقدر دلم تنگه. عزیز فاطمه، خوب من...
سال خوبی رو برای همه بخواه. بهترینم : آرامش رو میخوام. آرامششششششششششششششششششششششششش
میدونی که همیشه دوست دارم. همیشه نوکرتم.
راستی یادم رفت بگم....
فاطمه جان ، فدای همه مهربونیات بشم. تنهام نذار. دلم واست تنگ میشه.
از آداب این ماه به موارد زیر اشاره می شود:
1. تمام ماه را در روز تولد پیامبر صل الله علیه و آله با تلاشهای
نیکو و طاعات گرانقدر ، بزرگ داشته و با پروردگار خود در مورد این نعمت
بزرگ مناجات نمائید.
2. دعا کردن در اول این ماه با دعاهایی که روایت شده است از مهم ترین اعمال این ماه می باشد.
3. از مهمترین اعمال این روز به پایان رساندن روز خود با سلام به حامیان و
نگهبانان آن روز و به درگاه آنان جهت شفاعت و اصلاح حال تضرع نمودن ، می
باشد.
وقایع مهم ماه ربیعالاول شامل:
1- خارج شدن پیامبر اعظم از مکه و مخفی شدن آن حضرت در غار ثور در آغاز ربیع الاول.
2- رهسپار شدن پیامبر (ص) به سوی مدینه و آغاز هجرت آن بزرگوار به آن شهر.
3- ارتحال امام حسن عسگری در سن 28 سالگی در سال 260 ه.ق
4- آغاز امامت حضرت بقیة اللَّه اعظم در نهم ربیع الاول سال 260 ه.ق
5- ازدواج پیامبر (ص) با حضرت خدیجه «ام المومنین» در دهم ربیع الاول.
6- وفات عبدالمطلب در دهم ربیع الاول.
7- ورود پیامبر اعظم به مدینه در دوازدهم ربیع الاول.
8- میلاد پیامبر اکرم (ص) در سال عامالفیل در هفدهم ربیع الاول.
از اعمال عبادی در ماه ربیع الاول در روز اول آمده است:
التماس دعا
http://publicrelations.tums.ac.ir
با فضیلت ترین وقت خواندن نماز جعفر (طیار) روز جمعه هنگام بالا آمدن آفتاب
است. می توان آن را از نافله های شب یا روز حساب کرد که هم برای او از
نوافلش حساب شود و هم نماز جعفر (طیار)، کما این که در روایت آمده است پس
با نماز جعفر نافله نماز مغرب را مثلا نیت می کند.
کیفیت نماز جعفر طیّار
این نماز چهار رکعت است که دو سلام دارد (دو تا دو رکعتی).
در هر رکعتی حمد و سوره می خواند، سپس پانزده مرتبه می گوید: «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الّا الله و الله اکبر».
و همین تسبیح را ده مرتبه در رکوع و هم چنین ده مرتبه بعد از سر
برداشتن از رکوع و هم چنین ده مرتبه در سجده اول و ده مرتبه بعد از سر
برداشتن از آن و ده مرتبه در سجده دوم و ده مرتبه بعد از سر بلند نمودن
تسبیحات را می گوید.
پس در هر رکعتی هفتاد و پنج مرتبه و مجموع آنها (در تمام چهار رکعت) سیصد تسبیح می شود.
حال اگر کسی می خواهد نماز جعفر را بخواند، اما فرصت کافی برای گفتن
تمام سیصد مرتبه ذکر تسبیحات اربعه را ندارد، می تواند به همان مقدار که
فرصت دارد بخواند و مابقی را پس از اتمام نماز، در هر حالتی که بود، به
امید ثواب بخواند و اگر اصلا وقت برای گفتن تسبیحات اربعه ندارد، می تواند
دو نماز دو رکعتی به نیت جعفر بخواند و ذکرهای تسبیحات اربعه را بعد از
نماز در حال راه رفتن و یا در محیط کار به امید ثواب بگوید و یا اگر فرصتش
به مقداری است که فقط می تواند دو رکعت از نماز را به صورت کامل بخواند می
تواند آن دو رکعت را خوانده و بعد که فرصت پیدا کرد دو رکعت دیگر را
بخواند. حال اگر تسبیحات اربعه را فراموش کرد بخواند، در صورتی که محلش
نگذشته باشد باید آن را به جا آورد، اما اگر محل آن گذشته، نمازش صحیح است،
ولی باید بعد از نماز هر مقداری را که فراموش کرد به امید ثواب قضا کند.
آداب نماز جعفر طیّار
1. از آداب نماز جعفر طیار این است که در رکعت اول بعد از حمد، سوره
زلزال و در رکعت دوم سوره عادیات و در رکعت سوم سوره نصر و در رکعت چهارم
سوره توحید خوانده شود.
2. مستحب است که در سجده دوم رکعت دوم، بعد از تسبیحات بگوید: «یا من
لبس العزّ و الوقار، یا من تعطّف بالمجد و تکرّم به، یا من لا ینبغی
التّسبیح الّا له، یا من احصی کلّ شیء علمه، یا ذا النّعمه و الطّول، یا ذا
المنّ و الفضل، یا ذالقدره و الکرم، اسئلک بمعاقد العزّ من عرشک و منتهی
الرّحمه بکتابک و بأسمک الأعظم الأعلی و کلماتک التّامّات ان تصلّی علی
محمّد و آل محمّد و افعل بی کذا و کذا» سپس حاجتهایش را بگوید، به فارسی هم
می تواند حاجاتش را درخواست کند.
3. بعد از فارغ شدن از نماز، مستحب است دعایی را که شیخ طوسی و سید بن طاووس از مفضل بن عمر نقل کرده اند بخواند.
مفضل می گوید: ابا عبدالله امام جعفر صادق ـ علیه السّلام ـ را دیدم
نماز جعفر طیار را می خواند و دستهایش را بلند کرد و به این دعا خدا را
خواند: «یا ربّ یا ربّ» تا نفس قطع شد، «یا ربّاه یا ربّاه» تا نفس قطع شد،
«ربّ ربّ» تا نفس قطع شد، «یا الله یا الله» تا نفس قطع شد، «یا حیّ یا
حیّ» تا نفس قطع شد، «یا رحیم یا رحیم» تا نفس قطع شد، «یا رحمان یا رحمان»
هفت مرتبه، «یا ارحم الرّاحمین» هفت مرتبه. سپس گفت:
«اللّهمّ انّی افتتح القول بحمدک و انطق بالثّناء علیک و امجدک و لا
غایه لمدحک و اثنی علیک و من یبلغ غایه ثنائک و امد مجدک و انّی لخلیقتک
کنه معرفه مجدک و ایّ زمن لم تکن ممدوحاً بفضلک موصوفاً بمجدک عوّاداً علی
المذنبین بحلمک تخلّف سکّان ارضک عن طاعتک و کنت علیهم عطوفاً بجودک جواداً
بفضلک عوّاداً بکرمک یا لا اله الّا انت المنّان ذو الجلال و الإکرام».
سپس حضرت به من فرمود: «ای مفضل اگر حاجت مهمی داری این نماز را به جا
آور و با این دعا (خدا را) بخوان و حاجتت را (از خدا) بخواه که خدا ان شاء
الله برآورده می کند و به او اطمینان است».[1]
نماز جعفر طیار را می توان به نیابت برای مردگان و شهدا خواند و هم
چنین می تواند بدون نیابت ثوابش را هدیه کرد. هدیه کردن ثواب نماز به روح
اموات و شهدا، هم درجات آنها را زیادتر می کند و هم اجر خود انسان را بیشتر
می گرداند و هر چه هدیه شونده مقامش بالاتر باشد، اجر هدیه کننده بیشتر می
شود.
این نماز را به حساب نوافل شبانه روزی می توان گذارد، یعنی نافله را به این طریق می توان به جا آورد.[2]
در حدیث رسول خدا ـ صلّی الله علیه و آله ـ آمده است در مقام کسی که
نماز جعفر گزارد، اگر بر او مثل ریگ بیابان و کف دریا گناه باشد که می
آمرزد مر او را حق تعالی.[3]
اگرچه دعاهای زیادی از امامان معصوم (ع) نقل شده است که مورد اجابت واقع شده و سریع الاجابة هستند، که ذکر متن آنها در این جا مقدور نیست و فقط به ذکر اسامی چند مورد که دارای اهمیت خاص هستند اشاره می شود:
1. دعای توسل
2. دعای فرج
3. دعای اسم اعظم
4. دعای مقاتل بن سلیمان از امام سجاد(ع)
5. دعایی تحت عنوان سریع الاجابة: از امام موسی بن جعفر (ع) با این شروع که: «اللهم انی اطعتک فی احب الاشیاء الیک و ....»
6. دعایی از امام صادق (ع) که هر کسی ده بار یا الله بگوید، به او گفته می شود، لبیک، حاجت تو چیست؟
7. دعایی از امام جعفر صادق (ع) که هر کس یا رب یا الله بگوید به گونه ای که تا نفس او قطع شود، گفته می شود لبیک حاجت تو چیست؟
این دعا ها در کتاب مفاتیح الجنان تحت عنوان دعای سریع الاجابة آمده است.
http://farsi.islamquest.net/QuestionArchive/1087.ASPX
واژهى
"دعا" به معناى خواندن و حاجت خواستن و استمداد است و گاهى مطلق خواندن از
آن منظور است. دعا در اصطلاح، "خواستن حاجت از خداى متعال" است. واژه دعا و واژهى
"دعا" به معناى خواندن و حاجت خواستن و استمداد است و گاهى مطلق خواندن از
آن منظور است. دعا در اصطلاح، "خواستن حاجت از خداى متعال" است. واژه دعا و
مشتقات آن در قرآن کریم تقریباً در 13 معنا به کار رفته است. چون
دعا نیز نوعى عبادت است لذا مانند دیگر عبادتها داراى شرایط مثبت و منفى
است که با رعایت آنها، عامل تقرّب بوده و مستجاب خواهد شد. معناى "استجابت
دعا" این نیست که دعا فوراً مستجاب شده و آثار آن سریعاً ظاهر گردد؛ لذا
گاهى اثر اجابت بعد از چهل سال ظاهر مىشود و یا اینکه خداوند عوض آن دعا
را در آخرت به چند برابر عطا مىکند به طورى که دعاکننده با مشاهدهى آن
آرزو مىکند، اى کاش هیچ دعا و حاجتى از من در دنیا مستجاب نمىشد. دانشمندان
اسلامى با استفاده از آیات قرآنى و روایات معصومین علیهم السلام براى دعا
آداب و شروطى را ذکر کردهاند که اگر رعایت شود دعا حتماً مستجاب خواهد شد
از جمله آن شرایط که مرحوم فیض ذکر نموده؛ ده شرط است و از کتاب "عدة
الداعى" نیز ده شرط دیگر را نقل نموده است. صاحب کتاب "دعاها و تهلیلات
قرآن" هفده شرط را متذکر شده است. با
توجه به تعابیرى که در روایات مختلف به کار رفته، مىتوان شرایطى را که به
طور حتم در اجابت دعا نقش دارند، نام برد مانند: دعا نباید بر خلاف نظام
احسن عالم و قضاى قطعى الهى باشد وگرنه رد شده و مستجاب نمىشود؛ دعا باید
مسبوق و مختوم به صلوات بر پیامبر صلى الله علیه وآله و آل او باشد؛ دعا
کننده باید معرفت و شناخت کامل قلبى نسبت به خدا داشته باشد؛ تنها امیدش به
خدا باشد و بر غیر او تکیه نداشته باشد؛ حالت اخلاص و اضطرار در او باشد؛
زبان و قلبش با هم هماهنگ باشند؛ اتیان واجبات و ترک محرمات نموده و طلب
استغفار از گناهان خود کند؛ اصرار بر دعا کند و با یقین از خدا بخواهد و
مأیوس نباشد؛ و بگوید خدایا آن گونه که تو صلاح مىدانى و به مصلحت من است
انجام بده و یقین بداند که خداوند مستجاب خواهد کرد، اگرچه آثار آن بعداً
ظاهر شود.
http://farsi.islamquest.net/QuestionArchive/983.ASPX
استفاده از درمانهاى پزشکى، و بهرهگیرى از تربت سیدالشهداء (ع) و توسل به اولیاء الله (ع)، و دعا کردن، سه ابزار براى شفاى امراض -در صورتى که اجل حتمى او فرا نرسیده باشد- مىباشند. این سه عامل همان گونه که مىتوانند به صورت منفرد و جداگانه، با ارادۀ الاهى مؤثر واقع شوند و با بهرهگیرى از یکى، از دو عامل دیگر مستغنى شویم، نیز مىتوانند به صورت مجموعهاى مرکب از هر سه عامل (به عنوان علت تامۀ مرکب) سبب شفاى مریض گردند؛ یعنى دعا سبب پذیرش شفاعت امام (ع) و اثر بخشى تربت او شود و تأثیر شفاعت امام (ع) و تربت او، سبب نتیجه بخشى بهینه عملیات پزشکى گشته و مراحل درمان به سهولت طى شود.
ادامه مطلب ...قال الحسین علیه السلام:
أیّما اثْنَین جَرى بینهما کلام فطلب أحدهما رضَـى الاخر کانَ سابقة الىَ الجنّة
امام حسین علیه السلام فرمود:
هر یک از دو نفـرى که میان آنها نزاعى واقع شـود و یکـى از آن دو رضایت دیگرى را بجـویـد , سبقت گیـرنـده اهل بهشت خـواهـد بــود
بالاترین عبادت
قال الحسین علیه السلام
إنّ قوماً عَبدوا الله رَغبَةً فَتلکَ عبادةُ
التُجّار
وَ إنّ قوماً عَبدوا الله رَهبَةً فَتلکَ عِبادةُ العَبید
وان قوما عبدوا الله شکراً فتلک عبادةُ اْلاَحرار وَ هىَ أفضَلُ اْلعِبادَة
امام حسین
علیه السلام فرمود:
گـروهـى خـدا را از روى میل و رغبت(به بهشت) عبادت مى کنند که ایـن عبادت
تاجـران است
و گروهـى خـدا را از روى تـرس (ازدوزخ) مـى پـرستنـد و ایـن عبادت بندگان
است
و گروهى خدا را از روى شکر(و شایستگى پرستـش) عبادت مـى کنند وایـن عبـادت
آزادگـان است که بهتـریـن عبـادت است
کربلا، صحنه ظهور چهره هایی با نگرش ها، عملکردها و فرجام های گوناگون است، «زیانکاران » و در مقابل آن «ره یافتگان » ، دو طیف نمادین جامعه آن عصر بودند که با وجود نقطه های مشترک، رفتار مختلفی را در آن حادثه از خود نشان دادند .
ره یافتگان، با پیشینه ای نه چندان مثبت و گاه منفی، ضمن شکستن زنجیرهای شیفتگی دنیا، دعوت امام زمان را لبیک گفته و در رکاب آن سالار نیک بختان، زندگی خویش را با میمنت و مبارکی پیوند دادند . زهیر بن قین، حر بن یزید، حارث بن امرءالقیس، نعمان و حلاس بن عمرو، بکر بن حی، عمرو بن ضبیعه و . . . در زمره این گروه اند که در برزخ ماندن و رفتن، رفتن به سمت عشق را پذیرا شدند .
از دیگر سو، زیانکاران قرار داشتند; همانان که همای سعادت بر بام زندگی شان نشست تا مرکب عروج ایشان به سوی رضوان باشد، اما مستی رفاه طلبی، دنیاپرستی، مرگ گریزی، قدرت خواهی و عوام زدگی، عقل و تفکر را از آنان ربود و هر یک با بهره گیری از موقعیت خاص خود، دست رد به بخت زرین خویش زده و دعوت امام را اجابت نکردند .
آری! دنیا، گاه سکوی پرش سبک بالان به سوی ملکوت و گاه مرتعی زیبا و دلفریب برای دنیا طلبان ظاهر بین است: «زین للناس حب الشهوات من النساء و البنین والقناطیر المقنطرة من الذهب والفضة و الخیل المسومة والانعام والحرث ذلک متاع الحیوة الدنیا والله عنده حسن الماب » . (1)
محبت امور مادی، از زنان و فرزندان و اموال هنگفت از طلا و نقره و اسب های ممتاز و چهارپایان و زراعت، در نظر مردم جلوه داده شده است; (تا در پرتو آن، آزمایش و تربیت شوند; ولی) اینها (در صورتی که هدف نهایی آدمی را تشکیل دهند،) سرمایه زندگی پست (مادی) است; و سرانجام نیک (و زندگی والا و جاویدان)، نزد خداست .
دقت در زندگی هر یک از زیانکاران در جریان حماسه کربلا، ما را به نقطه های آغازین سقوط حیات ایشان رهنمون و فرجام سوء ردکنندگان دعوت امام را مبرهن می سازد . حیات این گروه را مرور می کنیم:
عبدالله فرزند عمر بن خطاب و از صحابی رسول گرامی اسلام (ص) است . (2) عمر او را در اداره حکومت پس از خود ناتوان ابن عمر بعد از عثمان از بیعت با علی (ع) سرپیچی کرد، (4) یاری نکردن حق و خار نکردن باطل دو ویژگی منفی او در نگاه امیرمؤمنان بود . (5) او خلافت معاویه را به رسمیت شمرد و با وی بیعت کرد، (6) آن هنگام که معاویه برای یزید بیعت می ستاند، ابن عمر به گروه مخالفان پیوست، اما معاویه از او بیمناک نبود و به وفاداری او در آینده ایمان داشت (7) و در این باره به فرزندش چنین گفت: «عبدالله بن عمر گرچه از بیعت امتناع ورزید، ولی او با توست، قدرش را بدان و او را از خود مران .» (8)
در آغاز خلافت یزید و پس از ورود امام حسین (ع) به مکه «ابن عمر» برای ترغیب آن حضرت به بیعت با یزید نزد ایشان رفت و گفت: از دشمنی دیرین این خاندان با شما آگاهی داری، مردم به او (یزید) روی آورده اند و درهم و دینار در دست اوست، در صورت مخالفت با او کشته می شوی و گروهی از مسلمانان نیز قربانی می گردند . من از رسول خدا (ص) شنیدم که فرمود:
«حسین کشته خواهد شد و اگر مردم دست از یاری او بردارند به خواری و ذلت ابدی مبتلا خواهند شد .» پیشنهاد من این است که مانند همه مردم راه صلح پیش گیری! (9)
امام در پاسخ پیشنهاد عبدالله بن عمر چنین فرمود:
ابوعبد الرحمان! آیا نمی دانی پستی دنیا به اندازه ای است که سر یحیی بن زکریا به زناکاری از زناکاران بنی اسرائیل هدیه داده می شود . مگر نمی دانی که بنی اسرائیل بین طلوع فجر تا طلوع سپیده خورشید هفتاد پیامبر را به قتل رسانده و سپس در محل کار خویش می نشستند و به خرید و فروش می پرداختند . گویا که هیچ جنایتی را مرتکب نشده اند، پروردگار تعجیل نفرمود و مدتی به آنان مهلت داد و سپس دست انتقام الهی با شدیدترین وجه گریبان آنان را گرفت و به سزای اعمالشان رساند .
«اتق الله یا ابا عبدالرحمن و لاتدعن نصرتی; اباعبدالرحمن! از خدا بترس و از یاریم دست برندار . . .» (10)
ابن عمر دعوت حجت خدا را رد کرد و راهی مدینه شد و پس از شهادت امام، نامه ای به یزید نگاشت و ضمن پذیرش خلافتش با وی بیعت کرد . (11)
در جریان شورش مردم مدینه، او ضمن نکوهش پیمان شکنی مردم، خطاب به خاندان خویش گفت: «اگر بدانم هر یک از شما دست از بیعت با یزید برداشته و از مخالفان او حمایت کرده اید رابطه من با او قطع خواهد گردید .» (12)
در زمان خلافت عبدالملک مروان و پس از ورود حجاج بن یوسف به مدینه، عبدالله بن عمر شبانه نزد حجاج رفت تا به وسیله او با عبدالملک بیعت نماید، او در توجیه شتاب خود این سخن رسول خدا (ص) را یادآور شد «هر کس بمیرد و پیشوایی نداشته باشد به مرگ مردان جاهلی مرده است .» و گفت: می ترسم شب را بدون امام به صبح برسانم! گویند که حجاج برای تحقیر «ابن عمر» پای خود را از فراش بیرون کرد و گفت: برای بیعت دست خود را بر روی پایم بگذار! (13)
این ماجرا اوج ذلت شخصیتی است که با وجود کهنسالی و نقل روایات فراوان از پیامبر اکرم (ص)، توان تمییز صف صالحان از ستمگران را نداشت و همواره برای حفظ «آقایی » خویش در جبهه پیشوایان ظالم قرار می گرفت، اما سرانجام فرجام دنیوی کردار خود را نیز دید .
عبدالله بن عمر آخرین صحابی، در اواخر حیات خود بینایی اش را از دست داد و در مکه از دنیا رفت . (14)
عبیدالله، از اشراف، شجاعان و شعرای معروف کوفه بود و در گروه پیروان عثمان قرار داشت . پس از قتل عثمان کوفه را به قصد شام ترک گفت و در کنار معاویه جای گرفت و با سپاه او در جنگ صفین شرکت جست . وی پس از شهادت حضرت علی (ع) به کوفه بازگشت . (15)
ابن حر، در منزل بنی مقاتل (16) با کاروان امام حسین (ع) مواجه شد، حضرت نخست «حجاج بن مسروق » را به منظور همراهی و یاری نزد او فرستاد، لیکن عبیدالله بن حر به فرستاده امام جواب رد داد و گفت: «به خدا سوگند از کوفه بیرون نیامدم جز آن که اکثر مردم خود را برای جنگ مهیا می کردند و برای من کشته شدن حسین (ع) حتمی گردید . من توانایی یاری او را ندارم و اصلا دوست ندارم که او مرا ببیند و نه من او را!»
پس از بازگشت حاجیان از مکه امام خود به همراه چند تن از یارانش به نزد عبیدالله رفت و پس از سخنان آغازین به وی چنین فرمود: «ابن حر! مردم شهرتان به من نامه نوشته اند که همه آنان به یاری من اتحاد نموده و پیمان بسته اند و از من درخواست کرده اند که به شهرشان بیایم، ولی واقع امر بر خلاف آن چیزی است که ادعا کرده اند، تو در دوران عمرت گناهان زیادی مرتکب شده ای، آیا می خواهی توبه کنی تا گناهانت پاک گردد؟ !» ابن حر گفت: «چگونه؟»
امام فرمود: «فرزند دختر پیامبرت را یاری کن و در رکابش بجنگ .»
ابن حر گفت: «به خدا قسم کسی که از تو پیروی کند به سعادت ابدی نائل می گردد، ولی من احتمال نمی دهم که یاری ام به حال تو سودی داشته باشد، زیرا در کوفه برای شما یاوری نیست . به خدا سوگندت می دهم که از این کار معافم دار، زیرا نفس من به مرگ راضی نیست و من از مردن سخت گریزانم . اینک اسب معروف خود «ملحقه » را به حضورت تقدیم می دارم، اسبی که تاکنون هر دشمنی را که تعقیب کرده ام، به او رسیده ام و هیچ دشمنی نیز نتوانسته است به من دست یابد! شمشیر من را نیز بگیر، همانا آن را به کسی نزدم جز آن که مرگ را بر آن شخص چشانیده ام!»
امام در برابر سخن نسنجیده و نابخردانه ابن حر چنین فرمود:
«حال که در راه ما از نثار جان دریغ می ورزی، ما نیز به تو و به شمشیر و اسب تو نیاز نداریم، زیرا که من از گمراهان نیرو نمی گیرم . تو را نصیحت می کنم همان گونه که تو مرا نصیحت نمودی، تا می توانی خود را به جای دور دستی برسان تا فریاد ما را نشنوی و کارزار ما را نبینی، فوالله لایسمع واعیتنا احد و لاینصرنا الا اکبه الله فی نار جهنم; به خدا سوگند اگر صدای استغاثه ما به گوش کسی برسد و به یاریمان نشتابد خداوند او را در آتش جهنم خواهد افکند .» (17)
دنیازدگی و مرگ گریزی «ابن حر» ، مانع وزش نسیم سعادت بر زندگی گناه آلودش شد، نسیم روح افزایی که می رفت کردار ناشایست گذشته اش را محو و او را در صف صالحان و شهدا قرار دهد .
گرچه عبیدالله بن حر، امام را در منزل بنی مقاتل ترک گفت، اما حسرت و پشیمانی ابدی بر باقی مانده عمرش سایه افکند و زندگی اش را قرین تاسف و ماتم ساخت حتی در سروده هایش آهنگ ندامت و حسرت پدیدار گشت . (18)
فیالک حسرة ما دمت حیا
تردد بین صدری و التراقی
حسین حین یطلب بذل نصری
علی اهل الضلالة والنفاق
ولو انی اواسیه بنفسی
لنلت کرامة یوم التلاق (19)
- آه از حسرتی که تا زنده ام در میان سینه و گلویم در جریان است .
- آن گاه که حسین برای برانداختن اهل گمراهی و نفاق از من یاری طلبید .
- اگر آن روز جانم را برای یاری اش می نهادم، روز قیامت به کرامت و جایگاه والا دست می یافتم .
ابن زیاد، پس از آگاهی از ندامت «ابن حر» ، او را به کاخ خود فرا خواند و «ابن حر» به هر تدبیری که بود توانست از دستش بگریزد . او سرانجام خود را به کربلا رسانید و در مقابل قبر مطهر امام حسین (ع) ایستاده و قصیده معروف خود را - که بیش از چهارده بیت آن در دست نیست - سرود . بعضی از ابیات آن از این قرار است:
یقول امیر قادر و ابن غادر
الا کنت قاتلت الحسین بن فاطمه
و نفسی علی خذلانه واعتزاله
و بیعة هذا الناکث العهد لائمه
فیا ندمی ان لا اکون نصرته
الاکل نفس لاتسدد نادمه
و انی لانی لم اکن من حماته
لذو حسرة ما ان تفارق لازمه (20)
عبیدالله بن حر، پس از مرگ یزید و فرار ابن زیاد، با قیام مختار همصدا شد و به همراه گروهی به مدائن رفت ، ولی سپس در کنار «مصعب بن زبیر» با «مختار» جنگید . پس از مدتی «مصعب » به او مظنون شد و او را حبس کرد . مدتی بعد با شفاعت گروهی از قبیله «مذمح » وی را آزاد ساخت . ابن حر، پس از آزادی به عبدالملک مروان پیوست و چون به کوفه آمد شهر را در دست کارگزاران «ابن زبیر» دید . او مورد تعقیب خصم قرار گرفت و با بدنی مجروح بر کشتی سوار شد تا از فرات عبور کند، وی برای فرار از اسارت خود را در آب انداخت و کشته شد .
مورخان، مرگ او را در سال 68 ه . ق نوشته اند . گویند که «مصعب بن زبیر» «عبیدالله بن حر» را بر دروازه کوفه آویخت . (21)
عمرو، به همراه پسر عموی خود در منزل بنی مقاتل به محضر امام حسین وارد شد . در ابتدا عموزاده اش به امام گفت: «این سیاهی که در محاسن شما می بینم از خضاب است یا موی شما بدین رنگ است؟»
گردباد دنیاگرایی در پوشش فرینده عائله مندی و امانت داری مردم، ابن قیس و عموزاده او را در دام خود نهاد و آن دو را از همراهی با کاروان نور و راه یابی به بهشت جاودان بازداشت و در کویر نفس سرکش جای داد .
حضرت فرمود: «خضاب است، موی ما بنی هاشم زود سپید می شود . . . آیا برای یاری من آمده اید؟»
عمرو بن قیس گفت: «عایله زیادی دارم، مال بسیاری از مردم نزد من است و نمی دانم کار به کجا می انجامد . خوش ندارم امانت مردم از بین برود!» پسر عمویش نیز همانند او پاسخ داد .
امام فرمود: «فانطلقا فلاتسمعا لی واعیة، و لاتریا لی سوادا، فانه من سمع واعیتنا او رای سوادنا فلم یجبنا و لم یغثنا کان حقا علی الله عزوجل ان یکبه علی منخریه فی النار; پس از این جا بروید، تا فریاد ما را نشنوید و ما را نبینید، همانا هر کس ندای ما را بشنود و یا ما را ببیند و پاسخ نگوید و به یاریمان نشتابد، سزاوار است که خداوند او را به بینی در آتش افکند .» (22)
گردباد دنیاگرایی در پوشش فرینده عائله مندی و امانت داری مردم، ابن قیس و عموزاده او را در دام خود نهاد و آن دو را از همراهی با کاروان نور و راه یابی به بهشت جاودان بازداشت و در کویر نفس سرکش جای داد . «و ما الحیوة الدنیا الا متاع الغرور .» (23)
هرثمه، به همراه سپاهیان امام علی (ع) در جنگ صفین شرکت کرد . در بازگشت، سپاه امام در کربلا توقف نمود . هرثمه می گوید: پس از برپایی نماز صبح، حضرت امیر (ع) مشتی از خاک کربلا را برداشت و آن را بویید و فرمود: «واها لک ایتها التربة، لیحشرن منک اقوام یدخلون الجنة بغیر حساب; ای خاک! همانا از تو مردمی محشور می شوند که بدون حسابرسی وارد بهشت می گردند .»
ابن ابی مسلم، یکی از نیروهای اعزامی «عبیدالله بن زیاد» به کربلا بود، او می گوید: هنگامی که به سرزمین کربلا رسیدیم، به یاد آن حدیث افتادم، بر شترم نشستم و به سمت امام حسین (ع) رفتم . پس از عرض سلام، حدیثی که از پدر والای ایشان شنیده بودم بازگو کردم، امام فرمود: «با ما هستی یا بر ضد ما؟»
گفتم: «نه با شما هستم و نه بر شما! دخترانم را در شهر نهادم و از ابن زیاد بر ایشان نگرانم .»
حضرت در پاسخ فرمود: «فامض حیث لاتری لنا مقتلا و لاتسمع لنا صوتا، فو الذی نفس حسین بیده لایسمع الیوم واعیتنا احد فلایعیننا الا اکبه الله بوجهه فی جهنم; (24) برو! تا آن که قربانگاه ما را نبینی و صدای ما را نشنوی، قسم به آن که جان حسین در دست اوست، اگرکسی امروز صدای ما را بشنود و به یاریمان نشتابد، هر آینه خداوند او را با صورت در دوزخ می افکند .»
اگر فقدان توکل و دلبستگی به دنیا قرین زندگی انسان گردد، اندیشه و دیدگاهی چون هرثمه خواهد داشت; او که خود شاهد همراهی زن و فرزند امام حسین و سایر بنی هاشم و حضورشان در صحنه بحرانی کربلاست، از فرزندان خود یاد می کند و به بهانه نگرانی حال آنان، از همراهی با حجت خدا روی گردان است . «انما اموالکم و اولادکم فتنة و الله عنده اجر عظیم .» (25)
ضحاک، به همراه مالک بن نضر ارحبی به حضور امام حسین (ع) رسید، این دیدار ظاهرا در کربلا صورت گرفت، امام پس از خوشامدگویی، سبب حضورشان را جویا شد، آنان در پاسخ گفتند: برای عرض سلام خدمت رسیدیم و از خدا عافیت و سلامت شما را خواستاریم، مردم برای جنگ با شما جمع شده اند! نظر شما چیست؟
امام پاسخ داد: «حسبی الله و نعم الوکیل; خدا مرا کفایت می کند و چه نیکو وکیلی است .»
آن دو برای امام دعا کردند، آن گاه حضرت فرمود: چرا مرا یاری نمی کنید؟ مالک بن نضر با بیان این جمله که: من مقروض هستم و عیال دارم، دعوت امام را رد کرد و رفت .
ضحاک بن عبدالله نیز مشابه سخن ابن نضر را گفت و سپس حضور موقت و مشروط خود را در کنار امام پیشنهاد داد و گفت: تا آن جا از شما دفاع خواهم کرد که دفاع من به حال شما مفید باشد، در غیر این صورت در جدایی از شما آزاد خواهم بود، امام نیز پذیرفت .
او در روز عاشورا، دلیری به خرج داد و امام بارها او را تشویق و دعا فرمود . چون جمله یاران امام حسین (ع) - جز سوید بن عمر و بشیر بن عمرو - به شهادت رسیدند، او نزد حضرت آمد و شرط پیشین خود را یادآور شد و از ایشان اجازه بازگشت خواست، امام هم آزادش گذاشت .
او که قبلا اسب خود را در یکی از خیمه ها پنهان کرده بود، پس از اذن امام، سوار بر اسب شد و فرار کرد . تعدادی از سربازان «ابن سعد» به تعقیب او پرداختند، ضحاک چون به روستایی به نام «شفیه » رسید ایستاد، تعقیب کنندگان او را شناختند و رهایش کردند . (26)
ماجرای «ضحاک بن عبدالله » در نوع خود بی نظیر است، او که تا دقایق پایانی حماسه عاشورا در کنار امام شمشیر زد و شماری از لشکریان خصم را از پای درآورد و از نزدیک شاهد صحنه مظلومیت خاندان رسالت بود، چگونه بر عاقبت نیکوی خود پشت پا زد و خود را از فیض شهادت در رکاب سالار شهیدان محروم ساخت! آری، او به دنیا دل بسته بود و اسبش نیز وسیله پیوند مجدد او به این زندگی ناپایدار و گذرا گردید . . . : «ذلک بانهم استحبوا الحیوة الدنیا علی الآخرة .» (27)
پی نوشت ها:
1) آل عمران (3) آیه 14 .
2) ابی الحجاج یوسف المزی، تهذیب الکمال، مؤسسة الرساله، ج 15، ص 332 .
3) محمد بن جریر طبری، تاریخ طبری، دارالمعارف، ج 4، ص 227 .
4) مسعودی، مروج الذهب، ج 3، ص 15 .
5) نهج البلاغه، انتشارات هجرت، ص 521; قصارالحکم: 262 .
6) تاریخ طبری، ج 5، ص 58 .
7) فاما عبدالله بن عمر، فرجل قد وقذته العباده و اذا لم یبق احد غیره بایعک، ر . ک: ابی مخنف، وقعة الطف، مؤسسة النشر الاسلامی، 1367 ش، ص 69 .
8) محمد باقر مجلسی، بحارالانوار، دارالکتب الاسلامیة، ج 44، ص 311 .
9) خوارزمی، مقتل الحسین، مکتبة المفید، ج 1، ص 190 و 191; سخنان حسین بن علی، محمد صادق نجمی، دفتر انتشارات اسلامی، ص 42 .
10) ابن طاووس، الملهوف علی قتلی الطقوف، دار الاسوه، 1414ق، ص 102 .
11) ابن حجر، فتح الباری، دار احیاء التراث العربی، ج 13، ص 59; تاریخ طبری، ج 5، ص 571 و عبدالله بن عمر به وسیله ولید با یزید بیعت کرد . ر . ک: مروج الذهب، ج 2، ص 316 .
12) محمد بن اسماعیل بخاری جعفی، صحیح بخاری، دارالکتب العلمیه، ج 8، ص 99 .
13) ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 13، ص 242; قاموس الرجال، للشیخ محمد تقی شوشتری، مؤسسة النشر الاسلامی، ج 6، ص 541 .
14) ابن حجر، الاصابه، رقم 4825; الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 4، ص 105 - 138 .
15) ابن حزم، جمهرة انساب العرب ص 385 ; تاریخ طبری، ج 5، ص 128 .
16) این منزل، منسوب به مقاتل به حسان بن ثعلبه است و بین عین التمر و قطقطانیه قرار دارد ر . ک: یاقوت حموی، معجم البلدان، ج 4، ص 374 .
17) ابن اثیر، الکامل فی التاریخ، مؤسسة الاعلمی، ج 4، ص 50 و 51; شیخ مفید، الارشاد، موسسة آل البیت، ج 2، ص 81 و 82; خوارزمی، مقتل، ج 1، ص 226 و مقرم، مقتل الحسین، ص 189 .
18) ر . ک: ادب الطف، جواد شبر، ج 1، ص 93 - 100 .
19) همان، ص 96 و 97 .
20) الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 288 و 289; وقعة الطف، ص 277; ادب الطف، ص 98 .
21) تاریخ طبری، ج 5، ص 105، 106، 129، 131، 135; الکامل فی التاریخ، ج 4، 289 و انساب الاشراف، ج 5، ص 295 .
22) شیخ صدوق، ثواب الاعمال، ص 308; رجال الکشی، شیخ طوسی، ص 113; بحارالانوار، ج 45، ص 84; ابوعلی حائری، منتهی المقال، ج 5، ص 115 - 117 و موسوعه کلمات الامام الحسین (ع)، ص 369 .
23) آل عمران (3) آیه 185; حدید (57) آیه 20: زندگی دنیا جز متاع و مایه فریبکاری نیست .
24) شیخ صدوق، الامالی، مؤسسه الاعلمی، بیروت، ص 117، تاریخ ابن عساکر (ترجمه الامام الحسین علیه السلام)، مؤسسة المحمودی، بیروت، 1389ق، ص 235، بحارالانوار، ج 44، ص 255، شیخ عبدالله البحرانی، العوالم، مدرسة الامام المهدی (ع)، قم، 1407 ق، ج 17، ص 147; موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 379 و 380 .
25) سوره تغابن (64) آیه 15 : به حقیقت، اموال و فرزندان شما اسباب فتنه و امتحان شما هستند (چندان به آنها دل نبندید) و (بدانید که) پاداش بزرگ پیش خداست .
26) تاریخ طبری، دارالکتب الاسلامیة ، بیروت، ج 3، ص 315 و 329; الکامل فی التاریخ، ج 4، ص 73; انساب الاشراف، ج 3، ص 197; سماوی، ابصار العین، ص 101; سید مرتضی عسکری، معالم المدرستین، مؤسسة البعثه، ج 3، ص 113، موسوعة کلمات الامام الحسین (ع)، 378 452 و 453 .
27) سور نحل (16) آیه 107: آن به این جهت است که آنها دنیا را بیشتر دوست داشته و بر آخرت ترجیح می دادن
http://www.hawzah.net/fa/MagArt.html?MagazineArticleID=15566&MagazineNumberID=3387
کسی
که سیدالشهداء (ع) از او یاری خواست ، اما توفیق همراه شدن در کاروان
کربلا نیافت و امام را یاری نکرد . امام در منزلگاه قصر مقاتل ، خیمه او را
دید ، حجاج بن مسروق را فرستاد تا او را دعوت کند تا به اردوی امام
بپیوندد و یاریش کند . وی بهانه آورد که از کوفه به این خاطر بیرون آمدم که
با حسین نباشم ، چون در کوفه یاوری برای او نیست . پاسخ او را که به امام
گفتند ، حضرت همراه عده ای نزد او رفت و پس از گفتگوهایی پیرامون اوضاع
کوفه ، امام از او خواست تا با آب توبه خطاهای گذشته اش را بشویدو به نصرت
اهل بیت بشتابد . عبیدالله باز هم نپذیرفت و این کرامت و توفیق را رد کرد و از روی خیرخواهی ! حاضر
شد که اسب زین شده و شمشیر بران خویش را به امام دهد . چون امام مأیوس شد
که او سعادت را دریابد ، فرمود : اسب و شمشیرت از آن خودت ، ما از خودت
یاری و فداکاری می خواستیم . اگر حاضر به جانبازی نیستی ، ما را نیازی به
مال تو نیست : « یابنَ الحُر ! ماجِئناک لِفَرَسِک وَسَیفِک ، اِنما
اَتَیناک لِنَسْألَک النصرَةَ ، فَاِن کنتَ بَخِلْتَ عَلَینا بِنَفْسِک
فَلا حاجَةَ لَنا فی شی ءٍ مِنْ مالِک وَ لَمْ اَکنْ بِالذی اَتخِذُ
المُضِلینَ عَضُدا ، لاَِنی قَد سَمِعتُ رَسُولَ اللهِ صلی الله علیه و آله
وَ هُوَ یقُولُ : مَن سَمِعَ داعِیةَ اَهلِ بَیتی وَ لَمْ ینْصُرْهُم عَلی
حَقهِم اِلا اَکبهُ اللهُ عَلی وَجهِهِ فِی النارِ » . آنگاه امام از پیش او به خیمه خویش برگشت ! ... وی پس از حادثه کربلا ،
بشدت از آن کوتاهی در یاری کردن امام پشیمان شده بود و خود را ملامت می کرد
و با شعری که با مَطلع « فَیالَک حَسرَةً مادُمْتَ حَیا ... » شروع می شود
، این اندوه و ندامت را بیان کرده است . در برخی نقلها نام او عبدالله بن حر نقل شده است . عمروبن
قیس نیز از کسانی بود که در همین منزلگاه امام حسین (ع) از او یاری خواست و
او بهانه آورد . نصرت خواهی امام ، تکلیف می آورد و هر که ندای « هل من
ناصر » امام را بشنود و پاسخ ندهد ، جهنمی است . این ندای استنصار ، همواره
در تاریخ وجود دارد . همه جا کربلا و هر روز عاشوراست و سعادت ، در
فداکردن هستی و مال و جان در راه دین و به فرمان امام و رهبر الهی است و چه
شقاوتی بالاتر از آنکه انسان ، صفحه 305 دعوت امام معصوم را پاسخ ندهد و نسبت به جان خویش در راه خدا بخل ورزد ، جانی که امانت الهی است ! عبیدالله بن حر جُعفی
874 - الفتوح ، ابن اعثم کوفی ، ج 5 ، ص 84 ، موسوعة کلمات الامام الحسین ، ص 365 . 875 - حیاة الامام الحسین ، ج 3 ، ص 363 به نقل از مقتل خوارزمی .