آن چشم در نزد خداوند از تمام چشمها محبوبتر است.
همه چشمها در روز قیامت گریانند مگر چشمی که بر امام حسین علیه السّلام گریه کرده باشد.
آن چشم روشن شود به نور کوثر و نظر به آن.
آن چشم را ملائکه تبرّک میکنند و اشک را خود از آن پاک میکنند.
http://www.valiasr-aj.com
کسانی که در مجالس ذکر او شرکت میکنند به خوبی حال و هوای آنجا را درک
کرده و ارتباط معنوی عمیقی با حضرتش برقرار میسازند، اما بر طبق احادیث و
روایات متعدد مجالس آن حضرت دارای ویژگیهایی است:
1- هر کس بنشیند در مجالسی که در آن به امر ائمه علیهم السّلام پرداخته
شده و ذکر مصائب آنان است دل او نمیمیرد در آن روزی که دلها میمیرند.
2- اینگونه مجالس محبوب خدا، رسول او و ائمه علیهم السلام میباشد.
3- نَفَس فرد عزادار در آن مجلس تسبیح خداوند است
4- این مجالس محل نَظَر حضرت امام حسین علیه السّلام است. زیرا آن جناب در
عرش است و از آنجا به سوی سرزمین کربلا و زوّار و گریهکنندگان خود نظاره
میکنند.
5- ملائکه مقرب خداوند درآن مجلسی حاضر می شوند.
6- مجلس عزای امام حسین علیه السّلام هر جا بر پا شود آنجا قبه و بارگاه اوست .
7- معراج گریهکنندگان است زیرا که محل نزول صلوات و رحمت الهی و غفران ذنوب و ... است.
8- این مجالس از دیگر مجالس اشرف و افضل است.
http://www.valiasr-aj.com
هر کسی که
تا به حال خداوند این مرحمت را در حق او نموده باشد و توانسته باشد قطره
اشکی در عزای آن حضرت از دیدگان جاری سازد به خوبی آثار و برکات نورانی و
حالات معنوی وصف ناشدنی آن را در یافته اما گریه برای آن حضرت خواصی مربوط
به خود را دارد که ما اجمالاً بعضی از آن را ذکر میکنیم: صله حضرت محمد
صلی الله علیه و آله است.
مساعدت و یاری حضرت زهرا سلام الله علیها است زیرا آن مکرمه هر روز در عزای فرزندنش میگرید.
اداء حق پیامبر صلی الله علیه و آله، خدا و ائمه هدی علیهم السّلام است.
گریه برای آن حضرت تأسی به انبیاء، ملائکه و عبادالصالحین خداوند است.
اداء مزد رسالت پیامبر است زیرا در قرآن آمده که مزد رسالت پیامبر مودّت
ذی القربی (دوستی با خاندان رسول خدا) است. ترک آن جفا به آن حضرت است.
تسلی دهنده دل از جمیع گریهها و اندوهها است.
http://www.valiasr-aj.com
خودت رامهیا کن زینب که حادثه دارد به اوج خودش نزدیک می شود.اکنون هنگامه ی وداع فرا رسیده است.
اینگونه قدم برداشتن حسین و اینسان پیش آمدن او،خبر از فراقی عظیم می دهد.خودت رامهیا کن زینب که لحظه وداع فرا می رسد.
همه تحمل ها که تاکنون کرده ای،تمرین بوده است.همه ی مقاومت ها،مقدمه بوده است و همه تاب ها و توان ها،تدارک این لحظه عظیم امتحان!
حسین اگر نبود و تو را درآغوش نمی گرفت و چشمهای اشکبار تو را به سینه اش
نمی گذاشت.تو قالب تهی می کردی از دیدن این فاجعه ی هول انگیز.
… وداع با حسین وداع با رسول الله است .وداع با علی مرتضی است.وداع با صدیقه کبری است.وداع با حسن مجتبی است.
آنچه اکنون تو باید با آن وداع کنی،حسین نیست.تجلی تمامی تعلق هاست.همه سختی هاست.لنگر کشتی وجود در همه ی طوفان ها و بلاهاست.
انگار که از ازل تاکنون هیچ مصیبتی نبوده است.چرا که حسین بوده است و حسین کافی است تا همه ی خلأها و کاستی ها را پر کند.
امّا اکنون این حسین است که آرام آرام به تو نزدیک می شود و با هر قدم
فرسنگ ها با تو فاصله می گیرد.خدا کند که او فقط سراغی از پیراهن کهنه
نگیرد.پیراهنی که زیر لباس رزمش بپوشد تا دشمن که بنای غارت دارد،آن را به
خاطر کهنگی اش جابگذارد.
پیراهنی که مادرت فاطمه به تو امانت داده است و گفته است که هرگاه حسین آن
را از تو طلب کند،حضور مادی اش در این جهان،ساعتی بیش دوام نمی آورد و
رَخت به دار بقا می برد.
اگر از تو پیراهن خواست،پیراهنی دیگر برای او ببر.این پیراهن را که رمز رفتن دارد و بوی شهادت در او پیچیده است،پیش خودت نگه دار.
البته او کسی نیست که پیراهن را باز نشناسد.یعقوب،شاگرد کوچک دبستان او
بوده است.ممکن است بگوید:”این پیراهن،عزّت و شهادت نیست.تنگی می کند برای
آن مقصود بزرگ.برو و آن پیراهن امانت و شهادت را بیاور،عزیز برادر”.
به هرحال آنچه باید و مقدر است محقق می شود،امّا همین قدر طولانی شدن
زمان،همین رد و بدل شدن یکی – دو نگاه بیشتر،همین دو کلام گفت وگوی
افزونتر،غنیمت است.
این زمان دیگر تکرار پذیر نیست.
این لحظه ها،لحظاتی نیست که باز هم به دست بیاید.
همین یک نگاه،به همه دنیا می ارزد.
دنیا نباشد آن زمانی که تو نیستی حسین!
پیراهن را که می آوری،آن را پاره تر می کند که کهنه تر بنماید.بندهای دل توست انگار که پاره تر می شود و داغ های تو که تازه تر.
مگر دشمن چقدر بی رحم است که ممکن است چشم طمع ازاین لباس کهنه هم برندارد؟!
… از خیمه بیرون می زنی و به خیمه ای خلوت و خالی پناه می بری تا بتوانی
بغضت را بی مهابا رها کنی و به آسمان ابری چشم مجال باریدن دهی.
نمی فهمی که زمان چگونه می گذرد و تو کی از هوش می روی و نمی فهمی که چقدر از زمان در بیهوشی تو سپری می شود.
احساس می کنی که سر بر زانوی خدا گذاشته ای و با این حس،باورت می شود که
رخت از این جهان بربسته ای و به دیدار خدا شتافته ای.حتی وقتی رشحات آب را
بر گونه ات احساس می کنی ،گمان می کنی که این قطرات کوثر است که به پیشواز
چهره ی تو آمده است.
با حسی آمیخته از بیم و امید،چشمهایت را باز می کنی و حسین را می بینی که
سرت را به روی زانو گرفته است و با اشکهایش گونه های تو را طراوت می بخشد.
یک لحظه آرزو می کنی که کاش زمان متوقف بشود و این حضور به اندازه ی عمر همه ی کائنات،دوام بیاورد.
حاضر نیستی هیچ بهشتی را با زانوی حسین،عوض کنی و حتی هیچ کوثری را جای سرچشمه ی چشم حسین بگیری.
حسین هم این را خوب می داند و چه بسا از تو به این آغوش ،مشتاق تر است،یا محتاج تر!
این شاید تقدیر شیرین خداست برای تو که وداعت را باحسین در این خلوت قرار دهد و همه ی چشمها را از این وداع آتشناک،بپوشاند.
هیچ کس تا ابد،جز خودِ خدا نمی داند که میان تو و حسین در این لحظات چه می
گذرد.حتی فرشتگان از بیم آتش گرفتن بال های خویش در هُرم این وداع به شما
نزدیک نمی شوند.
هیچ کس نمی تواند بفهمد که دست حسین با قلب تو چه می کند؟ هیچ کس نمی تواند بفهمد که نگاه حسین در جان تو چه می ریزد؟
هیچ کس نمی تواند بفهمد که لبهای حسین بر پیشانی تو چگونه تقدیر را رقم می زند.
فقط آنچه دیگران ممکن است ببینند یا بفهمند این است که زینبی،دیگر از خیمه بیرون می آید.
زینبی که دیگر تماماً حسین شده است.
… و مگر پیش از این،غیر از این بوده است؟!
http://shiatheme.com/
منبع:آفتاب در حجاب – پرتو نهم – صفحات ۸۵ الی ۹۳- سیّدمهدی شجاعی.
قالب وبلاگ امام حسین:
http://mihantheme.com/tag/%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%AD%D8%B3%DB%8C%D9%86/
تاریخ ثبت : ۰۳ شهریور ماه ۱۳۸۹
طراحی : میهن تم
سیستم : بلاگ اسکای، بلاگفا، پرشین بلاگ
تاریخ ثبت : ۳۱ مرداد ماه ۱۳۸۹
طراحی : بلاگ اسکین
سیستم : بلاگ اسکای، بلاگفا، میهن بلاگ، پرشین بلاگ
بازدیدها : 942 بازدید
تاریخ ثبت : ۰۳ شهریور ماه ۱۳۸۹
طراحی : میهن تم
سیستم : بلاگ اسکای، بلاگفا، پرشین بلاگ
تاریخ ثبت : ۰۳ شهریور ماه ۱۳۸۹
طراحی : میهن تم
سیستم : بلاگ اسکای، بلاگفا، پرشین بلاگ
askquran.ir
نمیدونم توی زندگیتون تا حالا چقدر انتظار کشیدین.
نمیدونم تا حالا فکر کردین که اگه یه روز دعوت شیبن برین کربلا، چقدر نفستون تنگ میشه
این عکسو که دیدم این فکرو کردم که:
اگه یه روز برم کربلا و برسم به بین الحرمین ، حتما تا برسم به ضریح امام حسین ، هزار بار مردم و زنده شدم.
اگه شانس بیارم اون لحظه سکته نمیکنم.
وای چه احساس قشنگیه.
آدم بره کربلا.خیلی قشنگه.
شما چطور؟؟