امام حسین عزیزترینم

تقدیم به مولای عزیزم امام حسین

امام حسین عزیزترینم

تقدیم به مولای عزیزم امام حسین

طوایف سه گانه انسانها

در مکتب اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام، آدمیان بر مبنای آیه «و قد خلقکم اطوارا» بر سه گونه خلق شده اند; گروهی شکل آدمی دارند; اما از حقیقت و معنای آدم خالی می باشند که قرآن در حق این دسته خبر داده است که «اولئک کالانعام بل هم اضل » ; ; زیرا «اولئک هم الغافلون » .  به برگزیده خدا محمد مصطفی صلی الله علیه و آله گفته شد که تو را برای سلمان و صهیب و بلال و هلال و سالم و انس و عبدالله بن مسعود فرستادیم; نه از برای ابولهب و ابو جهل و عتبه و شیبه . ای محمد، تو را با این دسته چه کار! «ذرهم یاکلوا و یتمتعوا و یلههم الامل » ; یعنی: رها کن ایشان را تا بخورند و لذت حیوانی برند و آنان را به آرزوهایشان واگذار . نصیب و بهره ایشان ادبار و جهل و درماندگی است .

 

طایفه دوم، هم صورت و شکل آدم دارند و هم به حقیقت; «و لقد کرمنا بنی آدم و حملناهم فی البر و البحر و رزقناهم من الطیبات و فضلناهم علی کثیر ممن خلقنا تفضیلا»; این تفضیل به جهت «معنی » است; نه از حیث ظاهر .

 

دسته سوم، گروهی اند که به لب دین رسیده و حقیقت یقین را چشیده و در حمایت و ولایت الهی می باشند که «اولیائی تحت قبابی لایعرفهم غیری .» این دسته، مصداق واقعی آیه 21 حدید و آیه 10 سوره واقعه می باشند که از مقربان به شمار می آیند .

 

گروه اول، امروز در دوزخ و در حجاب معرفت باشند; «کلا بل ران علی قلوبهم ما کانوا یکسبون »  ; یعنی: چنین نیست، بلکه آنچه مرتکب می شدند، زنگار بر دلهایشان بسته است . «کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبون »  ; یعنی: زهی پندار، آنان در آن روز، از پروردگارشان سخت در حجابند .

 

طایفه دوم، امروز در دنیا با حقیقت و معرفت می باشند و در قیامت با رؤیت و وصلت و مشمول آیه «کلا ان کتاب الابرار لفی علیین ا و ما ادراک ما علیون ا کتاب مرقوم ا یشهده المقربون »

 

و اما، گروه سوم را پیامبر صلی الله علیه و آله چنین توصیف فرمودند که:

 

«ان لله عبادا قلوبهم انور من الشمس و فعلهم فعل الانبیا و هم عندالله بمنزلة الشهدا»

 

یعنی: همانا برای خدا بندگانی است که دلهایشان نورانی تر از خورشید و اعمالشان اعمال انبیاست و آنان نزد خداوند جایگاه شهدا را دارند .

 

سخن امام نور و سازندگی است . بنابراین بجاست که اوصاف نیک مردان الهی و کسانی که طریق وصل می پیمایند را از مکتب تربیتی امام علیه السلام تحفه رهپویان معرفت سازیم:

 

الف) تقوی و خوف از خدا

 

یکی دیگر از مفاهیمی که در عبارات امام علیه السلام، متجلی است، مفهوم خوف و رهبت است . عرفا و علمای علم اخلاق، خوف از حق را جزء حالات سالک دانسته و برای آن، درجات و مراتبی بر شمردند که میزان و ملاک درجات، به اختلاف علم و معرفت است .

 

درجه اول حالات خوف، خوف از عذاب و عقاب است و این خوف عامه است . و این خوف از خدا نیست چون در روایت از سالار شهیدان آمده است که عبادت این گروه، عبادت بردگان و مزدوران است .

 

درجه دوم، خوف خاصه است و آن خوف از عتاب است; این گروه، ترس آن دارند که مبادا از ساحت مولا دور شوند و مورد عتاب و بی مهری قرار گیرند; قرب منزلت را خواهانند .

 

مرتبه سوم، خوف اخص خواص است و آن خوف از احتجاب است . این طایفه توجه به ثواب ندارند و شوق حضور دارند; ولی، چون حضور را برای خود خواهان و طالبند خلوص آنان حقیقی نخواهد بود .

 

درجه چهارم، خوف اولیاء است که کاملا صبغه الهی و رنگ خدایی دارد . این گروه به مقام تبتل و انقطاع، و حتی به مقام کمال انقطاع بار یافته اند و مصداق این جمله شریفه از دعای شعبانیه گشتند که «الهی هب لی کمال الانقطاع الیک و انر ابصار قلوبنا بضیاء نظرها الیک .» ; یعنی: بارالها، کمال انقطاع، به سوی خودت را به من عطا کن و دیده های دل ما را به نوری که با آن، تو را مشاهده کند، روشن ساز .»

 

در وصف این گروه که به خاطر خوف و ترس از حق به چنین مقامی بار یافته اند، بسیار بجاست که آن امام همام بفرماید:

 

«لا یامن یوم القیامة الا من خاف الله فی الدنیا .»  ; یعنی: در امان نیست روز قیامت، جز کسی که در دنیا از خدا بترسد .

 

و یا این که: «البکاء من خشیة الله نجاة من النار .» ; یعنی: گریه از ترس خداوند موجب نجات از آتش است .

 

یک گروه در حرم امن الهی قرار دارند و آنها طایفه ای هستند که دل را محل خوف خدا قرار دادند و غیر از حقیقت مطلقه از احدی نترسیدند و با این کار به کمال عقل رسیدند; چون کمال عقل در تبعیت از حق است . چنان که، در کلام عرشی امام علیه السلام، آمده است: «لا یکمل العقل الا باتباع الحق »  ; یعنی: عقل کامل نگردد، مگر به پیروی از حق .

 

پس، با پیدایش این حالت (حالت خوف)، مقامی حاصل می شود که مقام روندگان است . چون چشم دل باز شود، حرص و حسد و کبر از آنان دور گردد . گرد و غباری از بیابان نفس اماره بر دامن آنان ننشیند . دودی از هاویه هوا به چشمشان نرسد . چشمی عبرت بین دارند و بیانی نرم و دلنشین و نفسی سلیم و مصداق «تبتل الیه تبتیلا» «تنها به او دل ببند .»گشته و با دل بستگی به او از خود گذشتند و بحق پیوستند; چون به خوبی فهمیدند که راه وصول به رضوان حق، مشروط به سه شرط است; از حرام به حلال الهی، از کینه و عداوت به نصیحت و از دلیری و شجاعت در مقابل تعالیم حق به خوف و خشیت پیوستن .

 

پس آنان که در زندگی مادی، روزی و کسب حلال خویش را آمیخته به حرام نموده و به جای پندپذیری، خصومت و دشمنی را پیشه خود ساخته و خوف و خشیت را به جرات و جسارت در برابر حق و حقیقت مبدل ساختند و در عین حال، تبعیت و پیروی از اهل بیت عصمت و طهارت را شعار خویش قرار داده و لقای حق را آمال خود نمودند، به نقصان فهم گرفتار آمده و در حیات حیوانی سیر می کنند . چون آن ولی خدا، به شدت، پیروانش را از این اعمال ناپسند منع فرموده است .

 

ب) جلب رضایت حق

 

انسانی که بخواهد به مقام والای خویش دست یابد، شرط وصولش، جلب رضایت حق و خشنودی رب، در همه احوال است . چنان که، آن سید سلاله انسانیت، فرمود:

 

«سرمایه دوراندیشی آن است که روزگار را بگذرانی به نحوی که در همه حالات پروردگارت از تو راضی باشد و راه رضایت در این است که مسیر راست را برگزینی که آن بهترین راه هست و اعمالی که تو را گمراه و تباه سازد، از خود دورسازی و نیز در دل شب، بهره معنوی گیری; زیرا، غافلان سست عنصر همانند چهارپایان در بیشه ها هستند .»

آنان که از این اوصاف بهره دارند و همواره در تلاش تامین رضای حقند و تامین رضایت او را بر تمایلات و خواهشهای نفسانی ترجیح می دهند، در قوس صعود به کمالات انسانی هستند . اما حقیقت معنای «رضا» و طریق اکتساب آن، بزودی بیان خواهد شد .

 

ج) رضا و توکل

 

برای «توکل » ، معانی مختلفی ذکر نموده اند . خواجه در منازل السائرین گفته: «التوکل کلة الامر کله الی مالکه و التعویل علی وکالته .» یعنی: توکل واگذار نمودن همه امور است به صاحبش و اعتماد نمودن بر وکالت او . ابوتراب نخشبی گوید: «التوکل طرح البدن فی العبودیة و تعلق القلب بالربوبیة »  یعنی: توکل، انداختن بدن است در بندگی و تعلق قلب است به پرورندگی .

 

و برخی از عرفا گفته اند:

 

توکل تمسک کردن به خداست به نحوی که بنده در مقابل خداوند، همانند مرده ای باشد در برابر غسال که به هر طرف بخواهد او را برگرداند در حالی که برای او هیچ اراده و حرکتی نباشد

 

برای «رضا» نیز معانی متعدد ارائه شد . صاحب مصباح الهدایه، «رضا» را به رفع کراهت و شیرین شمردن مرارت، معنی کرده است .  ذوالنون در تعریف رضا گفته است: «شادی قلب است به تلخی قضا .»  

 

 

 

http://www.erfan.ir/30691

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد