
دانلود در ادامه مطلب (2mb)
زمان:4دقیقه
از حضرت زین العابدین علیه السلام نقل شده است که من با پدرم بودم، در شبی
که در صبح آن به شهادت رسید، پس حضرت به اصحابش فرمود: این شب است، شما آن
را به عنوان محمل برای خود برگزینید و از سیاهی آن برای رفتن استفاده
کنید، چرا که این قوم فقط من را اراده کرده اند و اگر من را بکشند با شما
کاری ندارند. و شما از نظر من در وسعت و حلیّت می باشید (و من بیعت خود را
از شما برداشتم.) آنان گفتند: نه قسم به خدا، این هرگز رخ نخواهد داد.
حضرت فرمود: هر آینه شما فردا همگی کشته خواهید شد و هیچکس از شما باقی
نمی ماند. آنان گفتند: حمد خدای را، که مارا به کشته شدن با شما شرافت
بخشید.
سپس حضرت دعا کرد و به آنان فرمود: سرهایتان را بلند کنید و نظاره کنید.
آنان نیز مشغول نظاره مواضع و منازل خود در بهشت شدند و حضرت به آنان می
فرمود: این منزل توست ای فلانی، این قصر توست یا فلان، و این درجه توست ای
فلان.
پس مردان از اصحاب با سینه خود به استقبال نیزه و شمشیر می رفتند، چرا که می خواستند در بهشت برسند.
این حدیث مبارک حاکی از حضور حضرت سجاد علیه السلام در جمع اصحاب و شنیدن
کلام پدر و دیدن مقام ملکوتی اصحاب در بهشت است، با نقلهای مختلف دیگری
نیز آمده است. (برای تحقیق بیشتر مراجعه کنید: موسوعه کلمات الحسین علیه
السلام، اعداد معهد تحقیقات باقر العلوم، صفحه 395 الی 397 و صفحه 401.)
تنها قضیه دیگری که از حضرت علی بن الحسین علیه السلام امام سجاد، در
ارتباط با شب عاشورا نقل شده، مسئله شنیدن اشعاری است که پدرشان قرائت می
کردند و باعث ناراحتی شدید ایشان می شود خود را کنترل کردند و این در حالی
بوده است که حضرت مریض بوده و عمه شان حضرت زینب _ سلام الله علیها _ از
ایشان پرستاری می کرده است.
http://emamsajad.jahanpayam.net
تاریخ به خودندیده مصداق زنی
درصبرورضا نهدچوزینب قدمی
درصحنه تدبیرکمالات بسی
درپاس ولایتش چوکوه قدری
باعاطفه پاک زنان عصمت
هم مادروهم شیرزن پررمقی
هم حرمت خانواده بهتر داند
هم لحظه تکلیف شود عین علی
درصبروتحملش خلایق حیران
درساعت گفتار خطیبی ازلی
باقامت خونین عزیزان گریان
فرمانده لایقی به بیت نبوی
درمنبرتکریم ولایت محکم
درصحنه احساس مثالی ابدی
قربان کرامت وصفایت زینب
دادی توحیات دیگری بربشری
باصبروبصیرت علی وار خودت
دادی به حقیقت ولایت نفسی
درزمره معدود زنان اسوه
درسینه پاک تونهایت محنی
فاتح به همین نوشته ناقص خود
خواهدکه شود خادم درگاه نبی
هرچندلیاقت نوشتن ز ولا
سخت است به هرنقش ونگار وقلمی
http://www.asrefarda.com
یکی از وقایع
شب عاشورا خطبه امام حسین(ع) است. امام حسین(ع) در شامگاه روز تاسوعا،
یاران را در خیمه ای بزرگ گرد آورد و برای آنان خطبه ای خواند و در بخشی
از آن فرمود: "... من یارانی باوفاتر و بهتر از اصحاب خود سراغ ندارم و
خویشاوندانی نیکوکارتر و به حقیقت نزدیکتر از خویشاوندان خود نمی شناسم،
خدا شما را از جهت من، پاداش نیک عطا فرماید.
یاران من! بدانید یک
امشب، بیشتر در این جهان به سر نخواهیم کرد و فردا از این مردم، جان به
سلامت نخواهیم برد. من به شما اجازه می دهم که همگی از این سرزمین بیرون
روید ، من بیعت خود را از شما برداشتم و اینک تاریک است و شما می توانید
با کمال آسودگی خود را از چنگال دشمن برهانید."
پس از سخنان آن
حضرت، حاضران در مجلس از جمله برادران، فرزندان، برادرزادگان و عموزادگان
آن حضرت، یکی پس از دیگری داد سخن داده و عرض کردند که ما هرگز چنین
نخواهیم کرد و تا زنده ایم تو را تا آخرین قطره خونمان یاری خواهیم کرد.
پیش
از همه، برادرش حضرت عباس(ع) سخن گفت و وفاداری و پایداری خویش را ابراز
داشت. سپس سایر یاران امام حسین(ع) به وی اقتدا کرده و هر کدام به نوعی
وفاداری خویش را اعلام و از تنها گذاشتن آن حضرت و رفتن از سرزمین کربلا
امتناع کردند.
یکی دیگر از اقدامات امام حسین در شب عاشورا سفارشهایی به خواهرش زینب کبری (س) بود .
حضرت
زینب(س) هنگامی که متوجه حالات امام حسین(ع) شد و یقین کرد که وی از دنیا
قطع امید کرده و آماده لقای الهی شده است، بسیار نگران و سراسیمه شد و به
نزد آن حضرت رفت و عرض کرد: ای کاش مرگ مرا در می یافت و به زندگی ام
پایان می داد و من شاهد چنین روزی نبودم. امروز گویا مادرم فاطمه زهرا(س)،
پدرم حضرت علی(ع) و برادرم حسن مجتبی(ع) از دنیا رفته اند. ای یادگار
گذشتگان و سرپرست بازماندگان! تو چرا؟
امام حسین(ع) خواهرش را
دلداری داد و به وی فرمود: خواهرم! متوجه باش که شیطان، حلم و بردباریت را
از تو نرباید. خواهرم! آرام باش و از خدا بپرهیز و به اراده او خوشنود باش
و بدان که اهل زمین می میرند و آسمانی ها باقی نمی مانند و غیر خدا هر چه
هست، از بین می رود و جز ذات پاک باری تعالی که موجودات را آفرید و مردم
را مبعوث می سازد و یکتای بی همتا است، هیچ چیز دیگری برقرار نخواهد ماند.
جدم رسول خدا(ص)، پدرم، مادرم و برادرم که از من بهتر بودند، همگی رفتند.
بر من و هر مسلمانی لازم است از آنان پیروی کرده و به راه آنان برویم.
آن حضرت، با بیانی شیوا و آرام بخش، خواهرش را تسلی داد و بر قوه صبر و حلمش افزود و برای همیشه وی را آرام کرد.
امام
حسین(ع) که تجربیات ارزنده ای از نبرد با دشمنان داشت، با همان یاران اندک
خود، تمام جوانب جنگ و دفاع بایسته را در نظر داشت و از پیش برای آن
تصمیمات لازم را اتخاذ می کرد. آن حضرت برای دفاع بهتر و روان تر در برابر
تهاجم احتمالی دشمن، دستور داد خیمه ها را به یکدیگر نزدیک کرده و با طناب
های محکم آنها را به هم پیوند دهند و در اطراف خیمه ها خندقی حفر کرده و
آن ا را از خار و هیزم انباشته کنند، تا در هنگام هجوم دشمن از سه طرف
آنان را با خندق هایی شعله ور مواجه کرده و از یک طرف با نیروهای تدافعی
خویش در برابر دشمن ایستادگی کنند.
این تصمیم و تدبیر آن حضرت،
بسیار اثر بخش و کارساز بود. زیرا بارها دسته هایی از اراذل و گروه های
جنایت پیشه سپاه عمر بن سعد، قصد هجوم به خیمه گاه امام حسین(ع) را کردند
ولی با انبوهی از آتش مواجه شده و از ادامه کار خود منصرف گردیدند.
شب
عاشوار بعنوان آخرین شب زندگانی امام حسین(ع) و یاران وفادارش، برای آنان
بسیار با ارزش و مغتنم بود. آنان از این شب، بیشترین و بهترین بهره های
معنوی و عرفانی را تحصیل کرده و تا بامدادان روز عاشورا به راز و نیاز،
مناجات، نماز و قرائت قرآن پرداختند و روح و روان خود را با تهجد و شب
زنده داری صیقل داده و برای شهادت در راه خدا آماده کردند.
http://www.tabnak.ir
دانلود مرثیه و مداحی حضرت زینب (سلام الله علیها)
http://www.aviny.com/voice/marsieh/hazrat_zeinab/hazrat_zeinab.aspx
آغاز خطبه حضرت زینب علیهاسلام
پس
از آنکه یزید چوب
به لب و دندان حسین علیه السلام زد و اشعار کفر آمیزی خواند، زینب به پا خواست و این خطبه
را ایراد فرمود:
« به
نام خداوند بخشنده و مهربان. خداوند جهانیان را حمد و سپاس میگویم و بر پیامبر
اسلام و
خاندان او درود می فرستم. خداوند متعال حقیقت را نیکو بازگو فرمود، آنجا که در
قرآن بیان داشت: « کار کسانی که زشتکاری و گناه انجام دادهاند، به جایی رسید که
آیات خدا را دروغ شمردند و آنها را به مسخره گرفتند.»
آری؛
کلام خدا راست و عین حقیقت است. یزید! از این که زمین و آسمان را بر ما تنگ گرفتهای
و ما را همانند اسیران کافر به این شهر و آن شهر کشاندهای، گمان کردی که ما نزد
خدا خوار و پست شدیم و تو در پیشگاه او منزلت یافتی؟ با این تصور خام و باطل، باد
به غبغب انداختهای و با نگاه غرورآمیز و نخوت بار به اطراف خود مینگری، در
حالیکه شادمانی از اینکه دنیایت آباد شده و بر وفق مرادت است و مقام و منصبی را که
حق ما خاندان رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است، در دست گرفتهای.
اگر
چنین خیال باطلی در تو پیدا شده، لحظهای بیندیش! مگر تو فراموش کردهای کلام خدا
را که میفرماید:« آنان گمان نکنند که مهلت یافتن خیر و سعادتشان است. نه تنها به
نفعشان نیست، بلکه برای آن است که بر گناهان خود بیافزایند و برای آنان عذاب ذلت
آمیز ابدی در پیش است.»
اشاره به منزلت خاندان پیامبر
ای
فرزندان بردگان آزاد شده! آیا عدالت این است که زنان و کنیزان خود را در پشت پرده
جای دهی، ولی دختران پیامبر خدا را در میان نامحرمان به اسارت بگیری؟ زنان و
کنیزان خود را پوشیده نگاه داری، ولی خاندان رسالت را با دشمنانشان در شهرها و
آبادیها بگردانی تا بادیه نشینان، خویشان و غریبهها و اراذل و اشراف آنان را
ببینند؛ در حالی که کسی از مردان آنان همراهشان نیست و سرپرست و حمایت کنندهای
ندارند؟
چگونه
امید خیر میتوان داشت از فرزند کسی که میخواست با دهان خود جگر پاکان را ببلعد و
گوشت و خون او از شهیدان اسلام روییده است؟ چگونه میتوان انتظار کوتاه آمدن از
کسی داشت که همواره با بغض و دشمنی و کینه و عداوت به خاندان ما نگریسته است؟
یزید!
این جنایات بزرگ را انجام دادهای، آنگاه نشستهای و بی آنکه خود را گناهکار بدانی
یا جنایات خود را بزرگ بشماری، با خود ندا سر میدهی که ای کاش پدران من حضور
داشتند و از سر شادمانی و سرور فریاد بر میآوردند و میگفتند: « ای یزید! دست
مریزاد»؟ این جمله جسارت آمیز را میگویی، در حالی که با چوبدستی بر دندانهای
مبارک سید جوانان بهشتی میکوبی؛
زهی
بیشرمی و بیحیایی! چگونه چنین یاوهسرایی نکنی؟
تو
بودی که زخمهای گذشته را شکافتی و دست خود را به خون پیامبر آغشته ساختی و
ستارگان روی زمین از آل عبدالمطلب نسل جدید را خاموش نمودی و اکنون پدران خود (نسل شرک و بت
پرستی) را ندا میدهی و گمان داری که با آنان سخن میگویی.
به
زودی خودت به جمع آنان ملحق میگردی و در آن جایگاه، عذابی ابدی در انتظار توست که
آرزو میکنی ای کاش دستم شکسته و زبانم لال میشد و هرگز چنین کارهای ناشایستی را
انجام نمیدادم.
یزید پاسخگو در محشر
پروردگارا! حق ما را از دشمنان ما بگیر و از آنان که بر ما ظلم کردند، انتقام بکش و آتش غضب را بر کسانی که خون ما و حامیان ما را ریختند، فرو فرست. یزید! بدان که با این جنایت هولناک، پوست خود را شکافتی و با این عمل وحشیانهات، گوشت خود را پاره کردی. به زودی در عرصه محشر به محضر رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم کشانده خواهی شد در حالی که بار سنگینی از مسئولیت ریختن خون فرزندان او و هتک حرمت خاندان و پارههای تنش را بر دوش داری. آن روز همان روزی است که خداوند همه پراکندهها را یکجا جمع مینماید و حق هر حقداری را به صاحبش باز میگرداند.
مقام بلند شهید نزد خداوند
« گمان
مبر آنان که در راه خدا کشته شدهاند، مردگانند؛ بلکه زندهاند و نزد پروردگار
خود، روزی میخورند.» ای یزید! برای تو همان بس که خدا در کارت داوری کند و پیامبر
دشمنت باشد و جبرئیل نیز از او حمایت کند. به زودی آنان که تو را حمایت کردند و بر
این جایگاه نشاندند و بر گرده مسلمانان سوار نمودند، درخواهند یافت چه ستمگری را
انتخاب نمودند. به زودی درخواهید یافت که کدامیک از شما بدبختتر و پستتر از
همگان هستید.
ای
فرزند معاویه! اگرچه
سختیها و پیشامدها و فشار روزگار، مرا در شرایطی قرار داد که مجبور شدم با تو حرف
بزنم، اما تو را کوچکتر از آن مقام ظاهریات می بینم و بسیار توبیخ و سرزنش میکنم.
چگونه سرزنش نکنم در حالی که چشمها در فراق دوستان، گریان و دلها در فراق
عزیزان، سوزان است.
شکایت به پیشگاه خداوند
آه!
چه شگفت انگیز است که مردان بزرگ حزب خدا به دست شیطان کشته شوند! دستان جنایتکار
شما، به خون ما خاندان پیامبر آغشته شده است و دهانتان از گوشت ما پر و مالامال
است. آری! راستی جای شرم نیست که آن بدنای پاک و پاکیزه روی زمین بمانند و گرگهای
بیابان به سراغ آنها بروند و تو مغرور و سرمست، بر اریکهی قدرت تکیه زنی و به خود
ببالی؟
ای
پسر ابوسفیان! اگرچه
تو امروز کشتار و اسارت ما را غنیمت شمردهای و به آن میبالی، طولی نمیکشد که
مجبور میگردی غرامت و تاوان آن را پس دهی. البته در روزی که هیچ نوع اندوخته نیک
و مفیدی همراه نداشته باشی و مجبور باشی به تنهایی سزای اعمال خود را بچشی. « و
خداوند هرگز به بندگان خود ستم نمیورزد.» ما از بیدادگریهای تو، به پیشگاه او
شکایت میبریم؛ و او تنها پناهگاه و امید ماست.
یاد ائمه در دلها باقی است
زید!
هر آنچه میخواهی مکر و فریب و سعی خود را به کار گیر، ولی بدان که هر چه تلاش و
مکر به کارگیری، باز هرگز توان آن را نداری که ذکر خیر ما را از یادها بیرون ببری.
هرگز قدرت نداری که وحی ما را نابود و ذکر ما را خاموش سازی و به آرزوی پلید و
دیرینه خود نایل شوی. سعی و تلاش تو هرگز نخواهد توانست ننگ و عار اعمالت را از
دامنت پاک سازد.
هرگز!
هرگز! آگاه باش که عقل تو بسیار ناتوان، و دوران زندگی و عیشت به سرعت از بینرفتنی
و جمع تو رو به زوال و پریشانی است. روزی فرا می رسد که منادی حق فریاد بر میآورد:«
لعنت خدا بر ستمکاران و بیدادگران باد!»
اکنون
من نیز حمد خدا را میگویم که سر آغاز زندگی دودمان ما را با سعادت و آمرزش قرین
ساخت و پایان زندگی ما را با شهادت سرشار از رحمت به پایان برد.
فضل برای شهداء
از
خداوند متعال میخواهم ثواب و فضل خویش را بر شهیدان تکمیل فرماید و اجر و مزد
آنان را افزون سازد و امانتداری و جانشینی ما را از آنان به ترتیب خوب و نیکو
قرار دهد؛ زیرا خداوند بخشنده و مهربان است. او تنها پناهگاه و امید ما و
نیکوکارترین و بهترین وکیل و مدافع حق ماست.»
یزید
پس از شنیدن این سخنان گفت:« فریاد ناله و صیحه زنندگان بسی پسندیده است و حق است
زنان داغدیدهی نوحهگر از غصه جان از بدنشان خارج شود.» سپس با بزرگان شام مشورت
کرد که با اسیران چه رفتاری کند.
آنان
توصیه کردند همهی اسیران را بکشد، ولی نعمان بن بشیر گفت: « فکر کن رسول خدا صلی الله علیه و آله وسلم با اسیران چگونه
رفتار میکرد، تو نیز همانگونه رفتار کن.
http://daneshnameh.roshd.ir
ولادت
ثمره ازدواج مبارک علی علیه السلام و فاطمه زهرا علیها السلام پنج فرزند به نام های
حسن، حسین، زینب، ام کلثوم و محسن است.
بنابر آنچه که از امام صادق علیه السلام رسیده است «محسن» که آخرین فرزند زهرا
بود، بر اثر تجاوز و هجوم دشمنان اسلام به خانه آن حضرت، در شکم مادر جان داد و به
دنبال این حادثه دردناک و صدماتی که بر جسم فاطمه علیها السلام وارد آمد، آن حضرت
بیماری شدید پیدا کرد و به شهادت رسید.
زینب، سومین فرزند مهد ولایت است که به احتمال قوی در سال ششم هجرت در مدینه چشم به
جهان گشود.
دانلود
کامل ترتیل استاد پرهیزگار
در سایت شهید
آوینی
یکى از فرزندان امام حسین (ع) که شیر خوار بود و از تشنگى، روز عاشورا بى تاب شده بود. امام، خطاب به دشمن فرمود: از یاران و فرزندانم، کسى جز این کودک نمانده است. نمی ببینید که چگونه از تشنگى بى تاب است؟ در"نفس المهموم" آمده است که فرمود: " ان لم ترحمونى فارحموا هذا الطفل"در حال گفتگو بود که تیرى از کمان حرمله آمد و گوش تا گوش حلقوم على اصغر (ع) را درید. امام حسین(ع) خون گلوى او را گرفت و به آسمان پاشید.(1)
در کتابهاى مقتل، هم از"على اصغر"(ع) یاد شده،هم از طفل رضیع (کودک شیرخوار)و در اینکه دو کودک بوده یا هر دو یکى است، اختلاف است.
در زیارت ناحیه مقدسه، درباره این کودک شهید، آمده است: "السلام على عبد الله بن الحسین، الطفل الرضیع، المرمى الصریع، المشحط دما، المصعد دمه فى السماء، المذبوح بالسهم فى حجر ابیه، لعن الله رامیه حرملة بن کاهل الاسدى".(2) و در یکى از زیارتنامه هاى عاشورا آمده است:" و على ولدک على الاصغر الذى فجعت به" ز این کودک،با عنوانهاى شیرخواره، شش ماهه، باب الحوایج، طفل رضیع و...یاد می شود و قنداقه و گهواره از مفاهیمى است که در ارتباط با او آورده می شود.
طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند
آنکه بر مرگ زند خنده، على اصغر توست
"على اصغر، یعنى درخشانترین چهره کربلا، بزرگترین سند مظلومیت و معتبرترین زاویه شهادت... . چشم تاریخ، هیچ وزنه اى را در تاریخ شهادت، به چنین سنگینى ندیده است."(3) على اصغر را باب الحوائج می دانند،گر چه طفل رضیع و کودک کوچک است، امّا مقامش نزد خدا والاست. (4)
http://www.emamhossein.com/
حسین بن علی علیه السلام در بخشش زبان زد مردم روزگار بود. نقل می کنند روزی مرد صحرانشین مستمندی وارد مدینه شد و از مردم سراغ بخشنده ترین فرد را گرفت. همه مردم حسین بن علی علیه السلام را به او معرفی کردند. وقتی در مسجد به خدمت آن حضرت رسید و نیازمندیِ خود را با خواندن چند بیت شعر بیان کرد، امام حسین علیه السلام او را به خانه آورد و به قنبر فرمود: هر مقدار پول در خانه داریم حاضر کن. قنبر چهارهزار دینار به خدمت آن حضرت آورد و گفت: این تمامی پولی است که در اختیار داریم. امام حسین علیه السلام همه آن چهارهزار دینار را از پشت در به آن مرد بادیه نشین داد. منظور حضرت از این برخورد آن بود که چشم آن مرد به چشم او نیفتد که مبادا خجالت زده شود. مرد اعرابی وقتی پول ها را گرفت، در حالی که گریه می کرد چنین گفت: مگر پول کمی به من بخشیدی که از پشت در آن را به من می دهی؟ در عجبم که چگونه این دست های بخشنده و پربرکت روزی زیر خاک خواهد رفت.
در روزگاری که فخرفروشی به دارایی رونق بسیار داشت و ثروتمندان از روی تکبر به مستمندان توجهی نداشتند و از نزدیک شدن به آنها دوری می جستند، امام حسین علیه السلام با کمال تواضع با مساکین نشست و برخاست می کردند. نقل می کنند روزی آن حضرت از محلی می گذشت. عده ای فقیر سفره کوچکی را که مقدار کمی غذا در آن داشتند پهن کرده بودند و مشغول خوردن آن بودند. وقتی چشمشان به امام حسین علیه السلام افتاد او را به سفره خود فرا خواندند. امام علیه السلام فورا دعوت آنها را پذیرفت و در کنار آنها نشست و با آنان هم غذا شد و فرمود: خداوند انسان های متکبر را دوست نمی دارد. آن گاه که از غذا خوردن با آنها فارغ شد به آنان فرمود: حالا که من دعوت شما را پذیرفتم، شما نیز دعوت مرا بپذیرید به منزل من بیایید تا مهمان ما شوید. وقتی آنها به منزل حضرت آمدند، با تمام وجود از آنها پذیرایی کردند.
در مسیر کوفه حرّ بن یزید ریاحی با هزار نیروی نظامیِ تا دندان مسلح خود را به سپاه امام حسین علیه السلام رساند و در مقابل یاران اندک آن حضرت صف آرایی کرد تا مانع ادامه راه آنها شود. او نه اجازه داد آنها به سمت کوفه بروند و نه آنان را به حال خود گذاشت تا به مدینه برگردند بلکه آنها را به طرف سرزمین کربلا کشاند و در آن جا متوقّف ساخت این کار باعث شد امام و یاران او گرفتار سربازان ستمگر یزید شوند. اما در روز عاشورا وقتی حرّ از سپاه عمر سعد کنار کشید و خود را به امام علیه السلام رساند و از آن حضرت طلب عفو کرد و عرض کرد «آیا خدا توبه مرا می پذیرد؟»، امام حسین علیه السلام با روی گشاده و آغوش باز حرّ را پذیرفت و به او فرمود: «آری خداوند متعال توبه تو را می پذیرد و همه گناهانت را می آمرزد».
امام حسین علیه السلام در نهان و آشکار نسبت به تأمین نیازهای مستمندان اهتمام فراوانی داشتند و در تاریکی شب به خانه آنها آذوقه می بردند. شعیب بن عبدالرحمن خزاعی می گوید: وقتی حسین بن علی علیه السلام به شهادت رسیدند در پشت او آثار زخم و پینه مشاهده کردند. وقتی علت را از حضرت سجاد علیه السلام پرسیدند، آن حضرت فرمودند: «این پینه ها اثر کیسه های غذا و آذوقه ای است که پدرم آنها را شب ها به دوش می کشید و به خانه زنان بی سرپرست و کودکان یتیم و فقرای ناتوان می رساند. نه سایر مردم از این کار باخبر می شدند و نه حتی خود مستمندان آن حضرت را می شناختند».
اهتمام امام حسین علیه السلام به عبادت خداوند زبان زد مردم بود. در طول عمر مبارکشان حدود 25 بار پیاده برای گزاردن مراسم حج از مدینه به مکه رفتند. آن حضرت همواره به یاد خدا بودند و آثار خشیت در چهره مبارکشان نمایان بود. روزی شخصی از او پرسید: علت این همه خوف تو از خدا چیست؟ امام علیه السلام فرمودند: کسی که در دنیا از خدا نترسد، در روز قیامت از عذاب او ایمن نخواهد بود. علاقه امام حسین علیه السلام به نماز بسیار بود. نقل شده است آن حضرت در روز تاسوعا به برادرش حضرت عباس بن علی علیه السلام فرمودند: «به دشمن بگو امشب را به ما مهلت دهد تا به نماز و راز و نیاز با خدا و تلاوت قرآن بپردازیم. خداوند متعال می داند که من نماز و تلاوت قرآن و دعا و استغفار را دوست دارم».
وقتی امام حسین علیه السلام مقارن ظهر عاشورا و پس از به شهادت رسیدن تمام یارانش به سپاه دشمن حمله کرد، کسی یارای ایستادگی و مبارزه با آن حضرت را نداشت. حمید بن مسلم می گوید: «به خدا سوگند، در عمرم هیچ مردی را ندیدم که همه عزیزان و یارانش کشته شده باشند و همانند حسین بن علی علیه السلام با دلاوری تمام با دشمن به مبارزه بپردازد. دشمنان از هر طرف به او حمله می کردند، امّا او بدون ترس با تمام وجود با آنها می جنگید و به هر طرف که حمله می کرد سپاهیان یزید هم چون روباه از برابر او می گریختند؛ حتی نقل می کنند عمر سعد از مشاهده نوع جنگ تن به تن آن حضرت شگفت زده و هراسان شده بود. در نتیجه به لشکریان خود دستور داد به طور دسته جمعی به امام علیه السلام یورش ببرند؛ چون می دانست در جنگ تن به تن کسی را یارای مقاومت در برابر آن حضرت نبود».
حسین بن علی علیه السلام وارث علم پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم است و به اعتراف دوست و دشمن، در این زمینه نظیری برای او در دوران امامتشان نبوده است. روزی نافع بن ارزق رهبر فرقه «ازارقه خوارج» درباره خداشناسی سؤالاتی از آن حضرت پرسید. امام حسین علیه السلام چنان پاسخ های محکم و مناسبی دادند که ابن ارزق از شگفتی و شعف گریست و سپس گفت: «چه نیکو پاسخ دادی!» امام حسین علیه السلام به او فرمودند: «به من رسیده است که تو به من و پدر و برادرم نسبت کفر می دهی». ابن ارزق گفت: «یا حسین، اگر این ناسزا از من صادر شده است، به خدا سوگند اکنون اعتراف می کنم که به یقین شما چراغ اسلام و ستارگان احکام خداوندید. یعنی مردم باید از انوار علوم و معارف شما روشنی بجویند و در تاریکی های نادانی به ستاره های وجود شما هدایت شوند».
امام حسین علیه السلام در نظم و نثر همانند پدر بزرگوارشان بسیار فصیح و بلیغ بوده اند. نقل می کنند روزی یک مرد عرب گفت می خواهم افصح و ابلغ عرب را ببینم. به او امام حسین علیه السلام را نشان دادند. او در خدمت آن حضرت اشعار بسیار زیبایی قرائت کرد. بلافاصله امام حسین علیه السلام در جواب او اشعاری را به همان وزن و قافیه سرودند و این کار مایه حیرت آن شاعر بزرگ عرب شد. ابن صبّاغ مالکی و شیخ کمال الدین طلحه شافعی معتقدند فصاحت و بلاغت در پیشگاه امام حسین علیه السلام لشکری خاضع و خاشع بود. ابن اَعْثَم کوفی در مورد امام حسین علیه السلام می گوید: «در روز عاشورا وقتی همه عزیزانش را در کربلا شهید کردند، همانند یک شاعر ماهر و فارغ البال همان طور که شمشیر می زدند اشعار بسیار بامحتوا و زیبایی را می خواندند».
http://www.hawzah.net
... کسی مثل حسین بن علی علیه السلام ـ که خودش تجسّم ارزش هاست ـ قیام می کند برای این که جلو انحطاط را بگیرد؛ چون این انحطاط، داشت می رفت تا به آن جا برسد که هیچ چیز باقی نماند... یک تنه در مقابل این سرعت سراشیب سقوط قرار می گیرد. البتّه در این زمینه جان خودش، جان عزیزانش و... را فدا می کند اما نتیجه می گیرد. «واَنَا مِنْ حُسین» یعنی این پیامبر زنده شده حسین بن علی علیه السلام است. آن روی قضیه این بود، این روی سکه، حادثه عظیم و حماسه پرشور و ماجرای عاشقانه عاشوراست که واقعا جز با منطق عشق و با چشم عاشقانه نمی شود قضایای کربلا را فهمید.
|
تنها فریادرس منخدای من، مهربان من، معبود من، دست سرشار از نیازم را تنها تو از اجابت پر می کنی. پرده اندوه و غربتم را فقط تو برمی دری. ندایم را تو پاسخ می گویی. فریادرس دردهای من تویی. نزدیک ترینی به من؛ نزدیک تر از من به من. جایگاهت بلند است و مقامت والا. ای بخشاینده ترین، ای مهربان. یگانه تواناالهی، بر آنچه از دریچه چشم ها بگذرد و در صندوقچه سینه ها نهان گردد تو آگاهی. کوچک ترین ذره ای از عمل تو پوشیده نمانَد و بسیاری نیازها و خواهش ها تو را به اشتباه نمی افکند. اصرار نیازمندان ملولت نمی سازد. آنچه را از دست رفته باشد و آنچه را به پراکندگی در افتاده باشد تو گردآوری. پس ای بزرگ، نیازمان را برآور که تو یگانه توانایی. روشنای مهربانیای زلال اجابت در عطشناک حاجات، ای روشنای مهربانی در کدورت غم و اندوه، جام نیاز بندگان به لطف تو پر شود. چشم اشتیاق خلق به سوی تو دوخته گردد و کفایت مهمّات خلق بر دوش توست. شکوه و زاری ام تنها به درگاه توست. یاری و مدد تنها از سوی توست. پس تو را می خوانم. ای خدای من، ای معبود من، ای پروردگار من، تو را می خوانم که بر محمد صلی الله علیه و آله و خاندان پاکش درود فرستی و از غم و اندوه و از رنج و پریشانی رهایم سازی، آن گونه که غم و اندوه پیامبرت را از میان بردی. خدایا، آن گونه که رسولت را از اندوه رها کردی، گره از کارش گشودی و هراس و اندوهش را زدودی مرا نیز از اندوه رها کن و گره از کارم بگشا و اندوهم را بزدای. زندگی و مرگ برترای تنها امید من، ای خدای سراسر لطف من، خاطر پریشانم را آرام دار. امورم را در دست گیر. نیازم را برآور و حاجات دنیا و آخرتم را روا ساز. خدایا، زنده بودنم را چون زندگانی محّمد و خاندان او قرار ده و مرگم را نیز. الهی، مرا در سلک آنان بخواه. در میان آنان برانگیز و میان من و امت رسولت لحظه ای، نه در دنیا و نه در آخرت، فاصله مینداز. ای مهربان ترین مهربانان. رحیما، آن که بَدم خواهد بد خواهی اش را به خودش وانه و آن که بر من حیله سازد حیله اش را از من باز گردان. خدایا گذران امورم را خود بر عهده گیر که تنها تو امورم را به کمال می رسانی و کفایت می کنی. خسران و بی پناهیالهی، گشایش و رهایی تنها در دست توست که جز تو فریادرسی نیست و جز تو پناهی نیست. چه محروم و خسران زده است آن که جز تو پناهی جوید و فریادرسی طلبد و به درگاه غیر تو اشک ریزد و دری جز در خانه تو کوبد و به ریسمان نجاتی جز تو امید بندد. پس من تنها به تو امید می بندم تنها بر تو تکیه می کنم، به تو پناه می آورم و به ریسمان نجات تو چنگ می زنم، از تو یاری می خواهم و به لطف تو امید رستگاری دارم. الهی، به واسطه محّمد صلی الله علیه و آله وسلم و خاندانش به تو رو می کنم و از دریچه پربرکت آنان به تو چشم امید می دوزم و تنها و تنها تو را می خوانم. تنها یاری رسان منخدای من، مهربان من، سپاس و ستایشم تنها از آنِ توست. شکرگزارم که همه خلق را کفایت کنی، که جز تو کس را توانی نیست. شفاعت خوبانالهی، تو را می خوانم به حق آخرین پیامبرت محمّد صلی الله علیه و آله وسلم و امیرمؤمنان علی علیه السلام و دختر پیامبرت فاطمه علیه السلام و به حق حسن علیه السلام و حسین علیه السلام ، که سلام و درود تو بر آنان باد. به وساطت این نکویان به درگاهت رو می کنم. به ریسمان وجود پرجودشان می آویزم و چنگ به دامن شفاعتشان می زنم و تو را به نام آنان می خوانم. سوگند به بلندای مقامشان نزد تو و سوگند به برتری شان بر خلق، که بر آنان درود فرستی و مرا از هر اندوهی رهایی بخشی و مرا در حمایت خودگیری. در آنچه برعهده من است توفیق ادا کردن دهی و از نداری و بیچارگی دورم داری. در امان از بدی هاحکیما، از هر اندوهی که به هراسم اندازد و از هر سختی و تنگنایی که رنجورم دارد و هر شر و بدی که به ترسم افکند و از مکر بدخواهان که هراسانم می کند، در امانم دار. |
اگر عاشورا و فداکاری خاندان پیامبر نبود، بعثت و زحمات جان فرسای نبی اکرم صلی الله علیه و آله وسلم را طاغوتیان آن زمان به نابودی کشانده بودند. ابوسفیانیان می خواستند قلم سرخ بر کتاب وحی بکشند و یزید، یادگار عصر تاریک بت پرستی، به گمان خود با کشتن و به شهادت کشیدن فرزندان وحی امید داشت اساس اسلام را برچیند و با شعار صریح «لا خبرٌ جاء ولا وحیٌ نَزَلَ» بنیاد حکومت الهی را برکند. اگر عاشورا نبود، نمی دانستیم به سر قرآن کریم و اسلام عزیز چه می آمد، لکن اراده خداوند متعال بر آن بوده و هست که اسلام رهایی بخش و قرآنِ هدایت را جاوید نگه دارد و حسین بن علی علیه السلام ، این عصاره نبوّت و یادگار ولایت، را برانگیزد تا جان خود و عزیزانش را فدای عقیدت خویش و امّت عظیم پیامبر اکرم نماید تا در امتداد تاریخ، خون پاک او بجوشد و دین خدا را آبیاری فرماید و از وحی و ره آوردهای آن پاسداری نماید.
سیدالشهداء علیه السلام از همان روز اوّل که قیام کردند برای این امر، انگیزه شان اقامه عدل بود، فرمودند که: می بینید که معروف عمل بهش نمی شود و منکر بهش عمل می شود. انگیزه این است که معروف را اقامه و منکر را از بین ببرد. انحرافات همه از منکرات است. جز خط مستقیم توحید هرچه هست منکرات است. اینها باید از بین برود و ما که تابع حضرت سیدالشهدا هستیم باید ببینیم که ایشان چه وضعی در زندگی داشت. قیامش، انگیزه اش نهی از منکر بود که هر منکری باید از بین برود مِن جمله قضیه حکومت جور. حکومت جور باید از بین برود.
حضرت سیدالشهدا علیه السلام از کار خودش به ما تعلیم کرد که در میدان، وضع باید چه جور باشد و در خارج میدان وضع چه جور باشد و باید آنهایی که اهل مبارزه مسلحانه هستند چه جور مبارزه بکنند و باید آنهایی که در پشت جبهه هستند چطور تبلیغ بکنند ـ کیفیت مبارزه را کیفیت این که مبارزه بین یک جمعیّت کم یا جمعیت زیاد باید چطور باشد، کیفیت این که قیام در مقابل یک حکومت قلدری که همه جا را در دست دارد با یک عده معدود باید چطور باشد ـ اینها چیزهایی است که حضرت سیدالشهدا به ملّت آموخته است و اهل بیتِ بزرگوار او و فرزند عالی مقدار او هم فهماند که بعد از این که آن مصیبت واقع شد باید چه کرد.
ماه محرم، ماه حماسه و شجاعت و فداکاری آغاز شد؛ ماهی که خون بر شمشیر پیروز شد؛ ماهی که قدرت حق باطل را تا ابد محکوم و داغ باطل بر جبهه ستم کاران و حکومت های شیطانی زد؛ ماهی که به نسل ها در طول تاریخ راه پیروزی بر سر نیزه را آموخت؛ ماهی که شکست ابرقدرت ها را در مقابل کلمه حق به ثبت رساند؛ ماهی که امام مسلمین راه مبارزه با ستم کاران تاریخ را به ما آموخت؛ ماهی که باید مشت گره کرده آزادی خواهان و استقلال طلبان و حقّ گویان بر تانک و مسلسل ها و جنود ابلیس غلبه کند و کلمه حق، باطل را محو نماید.
سید الشهدا علیه السلام کشته شد؛ شکست نخورد؛ لکن بنی امیّه را چنان شکست [داد] که تا آخر نتوانستند دیگر کاری بکنند. چنان این خون آن شمشیرها را عقب زد که تا الآن هم که
ملاحظه می کنید باز پیروزی با سیّدالشهداست و شکست با یزید و اتباع اوست.
راه زنده ماندن اسلام
کربلا را زنده نگه دارید و نام مبارک حضرت سیدالشهدا را زنده نگه دارید که با زنده بودن او اسلام زنده نگه داشته می شود.
شهادت سیدِ مظلومان و هواخواهانِ قرآن در عاشورا، سرآغاز زندگی جاوید اسلام و حیات ابدی قرآن کریم بود. آن شهادت مظلومانه و اسارت آل اللّه تخت و تاج یزیدیان را که با اسم اسلام اساس وحی را به خیالِ خامِ خود می خواستند محو کنند برای همیشه به باد فنا سپرد و آن جریان، سفیانیان را از صحنه تاریخ به کنار زد.
این خون سیدالشهداست که خون های همه ملت های اسلامی را به جوش می آورد و این دستجات عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان می آورد و برای اسلام و برای حفظ مقاصد اسلامی مهیا می کند. در این امر سستی نباید کرد.
سیدالشهداء همه جا هست. «کلُّ اَرْضٍ کربلا؛ همه جا محضر سیدالشهدا است... همه محراب ها از سیدالشهدا است... امام حسین نجات داد اسلام را.
حضرت سیّدالشهدا به همه آموخت که در مقابل ظلم و در مقابل ستم، در مقابل حکومت جائر چه باید کرد. با این که از اوّل می دانست که در این راه که می رود راهی است که باید همه اصحاب خودش و خانواده خودش را فدا کند و این عزیزان اسلام را برای اسلام قربانی کند، لکن عاقبتش را هم می دانست. اگر نبود این نهضت، نهضت حسینی، یزید و اتباع یزید اسلام را وارونه نشان می دادند.
http://www.hawzah.net
|
نظرات شهید مطهری در مورد امام حسین
امام حسین(ع) و نهضت پرشور عاشورا در اندیشه استاد شهید مرتضی مطهری، از جایگاه ویژهای برخوردار بوده است.
دغدغه استاد در معرفی این نهضت به حدی بوده که بارها موضوعات سخنرانی مهم و با ارزش ایشان را این موضوع به خود اختصاص میداد.
نهضت
عاشورایی امام حسین (ع)، با انگیزه امر به معروف و نهی از منکر و با هدف
برقرای عدل و عدالت و در نهایت برای نجات اسلام و مبارزه با طغیان بود.
آن همه گریه بر سیدالشهدا و عزاداری برای سید مظلومان نیز، برای زنده نگهداشتن این مکتب جهاد و شهادت و حفظ ارزشها بوده است.
متاسفانه
درطول تاریخ، تحریفهایی چه در انگیزهها و اهداف، چه در چهرههای
حماسهساز و چه در برنامههای مربوط به عاشورا انجام شد که این تحریفها
برخی به محتوا، برخی به شکل و برخی به افراد برمیگردد.
کتابهایی
که به عنوان مقتل نوشته شد و روضههایی که برای عاشورا گفته و خوانده شد،
گاهی چون با انگیزه گریاندن مستمعان بود، آمیخته به مطالب ضعیف، غیر مستند
و احیانا دروغ شد.
علاقهای که به چهرههای عاشورایی وجود داشت،
سبب شد در حوادث آن حماسه، غلوها و مبالغههایی نقل شود که غیر عقلی و
باور نکردنی است.
آمار و ارقام کشتهها و برخی حوادثی که به ظاهر غمانگیز و سوزناک بود، بر اصل واقعه افزوده شد.
انگیزه
آن حماسه، گاهی تا حد کشته شدن برای شفاعت! تنزل یافت، نوع برخوردهای امام
حسین(ع)، زینب و امام سجاد(ع) و کودکان و اهل بیت، گاهی به صورت عجز و
لابه و ذلت و حقارت در برابر فاسقانی چون یزید و عمر سعد و ابن زیاد و شمر
در آمد و خواسته بزرگ امام در این میدان حماسه، که رد بیعت با حکومت
جوربود، به درخواست جرعهای آب برای لب عطشان خویش یا گلوی خشک علیاصغر
در آمد.
استاد شهید مرتضی مطهری از جمله اندیشمندانی است که این
تحریفات را ریشه یابی کرده و به علل و عوامل آن از زوایای مختلف پرداخته
است.
استاد مطهری در خصوص این تحریفات معتقد است: "برای مصیبت
امام حسین (ع) و اهل بیتش (س) به خاطر آن همه زجرهای روحی و جسمی و ضربات
شمشیرها نباید گریست، بلکه باید به خاطر مظلومیت و دروغ پردازیهایی گریست
که مقام حضرت اباعبدالله الحسین (ع) را متنزل میکند."
وی در ادامه
میگوید: در برخی از این تحریفات اشاره شده که لیلا مادر علی اکبر(ع) نذر
کرده که اگر فرزندم سالم بماند از کربلا تا مدینه ریحان خواهم کاشت، بعدها
علما با سند این مطلب را رد کردند. اولا حضرت در کربلا حضور نداشته، ثانیا
منطقه فیمابین کربلا و مدینه برای کشت ریحان بلا امکان است، ثالثا مسافت
بین آن دو شهر سیصد فرسنگ است.
در جای دیگر نیز گفتهاند،امام
حسین(ع) در کربلا سیصد هزار نفر را کشته است، اگر فرض شود هرثانیه یک نفر
را بکشد برای این تعداد هشتاد و سه ساعت و بیست دقیقه وقت لازم است. بعد
دیدند این تعداد کشته با طول روز جور در نمی آید، گفتند روز عاشورا هم
هفتاد ساعت بوده است!
همین طور درباره حضرت ابوالفضل (ع) گفتهاند که
بیست و پنج هزار نفر را کشت! که حساب کردم اگردر هر ثانیه یک نفر کشته
شود، شش ساعت و پنجاه و چند دقیقه و چند ثانیه وقت میخواهد.
* عوامل تحریف
استاد
مطهری در این رابطه عوامل تحریف را به طور مبسوط مورد بررسی قرار داده و
میگوید: "به طور کلی عواملی وجود دارد که همواره تاریخ را دچار تحریف
کرده است و این تحریفات تنها اختصاص به حادثه عاشورا ندارد." مثلا همیشه
اغراض دشمنان، خود، عاملی است برای اینکه حادثهای را دچار تحریف کنند.
دشمن برای اینکه به هدف و غرض خود برسد، تغییر و تبدیلهایی در متن تاریخ
ایجاد و یا توجیه و تفسیرهای ناروایی از تاریخ میکند و این نمونههای
زیادی دارد که در تحریف واقعه کربلا هم این عامل دخالت داشته است.
عامل
دوم، تمایل بشر به اسطورهسازی و افسانهسازی است و این در تمام تواریخ
دنیا وجود دارد، افرادی که شخصیت آنها، شخصیت پیشوایی است، قول آنها، عمل
آنها، قیام آنها، نهضت آنهاست و حجت است، نباید در سخنانشان، در شخصیتشان،
در تاریخچه شان تحریفی واقع شود.
عامل سوم یک عامل خصوصی است، دو
عامل پیشین در تمام تواریخ دنیا هست، ولی در خصوص حادثه کربلا یک جریان و
عامل بخصوصی هست که سبب شده است در این داستان، جعل واقع شود.
پیشوایان
دین از زمان پیغمبر اکرم و ائمهاطهار دستور اکید دادهاند که باید نام
حسین بن علی (ع) زنده بماند، باید مصیبت حسین بن علی (ع) هر سال تجدید
شود، چرا این چه دستوری است در اسلام، چرا ائمه دین این همه به این موضوع
اهتمام داشتند، و چرا برای زیارت حسین بن علی (ع) این همه ترغیب و تشویق
است؟"
از دیدگاه مطهری حسین (ع) مکتب عملی اسلام را تاسیس کرد. حسین
(ع) نمونه عملی قیامهای اسلامی است. خواستند مکتبش زنده بماند، خواستند
سالی یکبار امام (ع) با آن انگیزهاش ظهور کند و برای همیشه زنده بماند.
"هر
چه ما در این راه کوشش کنیم به شرط آنکه هدف آن را تشخیص دهیم بجاست. اما
متاسفانه عدهای این را نشناختند، خیال کردند بدون اینکه مردم را با فلسفه
قیام حسینی و مکتبش آشنا کنند و مردم را عارف به مقامات حسینی کنند، همین
قدر که آمدند و نشستند و نفهمیده و ندانسته گریهای کردند، کفاره گناهان
است.
بعضی میگویند هدف وسیله را مباح میکند. هدف که خوب باشد،
وسیله هر چه باشد، شد! اینها هم گفتند ما یک هدف مقدس داریم وآن گریستن
برامام حسین(ع) است که کار خوبی است و باید گریست، به چه وسیله بگریانیم؟
گفتند، اشک جاری میشود یا نه؟همین قدر که اشک جاری شود اشکال ندارد،
شیپوربزنیم، طبل بزنیم، به بدن مرد لباس زن بپوشانیم، عروسی قاسم بگیریم،
جعل کنیم، تحریف کنیم، در دستگاه امام حسین(ع) این حرفها مانعی ندارد، در
نتیجه افرادی دست به جعل و تحریف این واقعه بزرگ زدند."
تاریخچه با
عظمت کربلا که به دست ما افتاده، هم دچار تحریف لفظی و هم دچارتحریف معنوی
شده است. یعنی ما از خودمان ساز و برگهایی بر پیکره این تاریخ ساختهایم
که چهره با عظمت و نورانی آن را تاریک و ظلمانی و قیافه زیبای آن را زشت
کردهایم.
استاد مطهری معتقد است: هرگز نمونهای از یک مکتب عملی
در دنیا پیدا نمیشود که نظیر مکتب حسین بن علی (ع) باشد. اگر شما نمونه
حسین بن علی را پیدا کردید، آن وقت بگویید چرا ما هر سال باید یاد حسین بن
علی را تجدید کنیم.
نظیر آنچه که حسین بن علی در حادثه عاشورا،
از ایمان کامل به جهان دیگر، از رضا و تسلیم، از صبر، از مردانگی، از
طمانینه نفس از ثبات و استقامت، از عزت و کرامت نفس، از آزادیخواهی و
آزادی طلبی، از این که در فکر انسان باشد، از این که در خدمت انسان باشد،
اگر در دنیا نمونهای پیدا کردید، آن وقت بگویید چرا ما نام حسین بن علی
را زنده کنیم."
دیدم
امام دستمال را از روی پیشانی خود برداشت و در حدود یک دقیقه که سخن از
فرزند دلبند وی بود به آرامی نشست، آنگاه که خطیب منبر روضه علی اکبر (ع)
را از سر گرفت، باز دستمال را بر پیشانی نهاد و گریه کرد.
![]() |
یکی از نقاط برجسته زندگانی امام خمینی عشق و ولای او نسبت به اهل بیت عصمت و طهارت (ع)، بویژه ساحت مطهر حضرت سید الشهدا(ع) بود. http://andishe-imam.blogfa.com |
در خبر است که عیسی(ع) را با حواریون گذر به اراضی کربلا افتاد، ناگاه شیری را نگریستند که طریق را بر روندگان مسدود ساخته بود. شیر به سوی عیسی(ع) پیش آمد و فرمود:
انی لم ادع لکم الطریق حتی تلعنوا یزید قاتل الحسین (ع) .
نمی گذارم شما درگذرید الا آن که یزید را که کشنده حسین(ع) است لعن کنید.
عیسی فرمود: حسین کیست؟
قال: سبط محمد النبی الامی و ابن علی الولی ؛
سبط پیامبر و فرزند علی ولی الله است .
عیسی (ع) پرسید: قاتل او کیست؟
گفت قاتل او یزید ملعون است که وحوش بیابانها و درندگان صحراها خاصه روزهای عاشورا
او را لعن کنند .
پس عیسی دست برداشت و لعن کرد بر یزید و نفرین فرستاد بر او. در این وقت شیر از
طریق کناری رفت و حواریون ایمن شدند و به جانب مقصود عبور کردند .
http://www.ashoora.ir