آورده اند روزى مروان بن حکم در جمع عدّه اى دهان به یاوه گوئى باز کرد؛ و به امام حسین (ع) گفت : چنانچه نسبتى با فاطمه دختر رسول خدا نمى داشتید، چگونه و به چه چیز بر ما بنى امیّه افتخار مى کردید؟
امام حسین (ع) با شنیدن
این سخن ، از جاى خود برخاست و حلقوم مروان را گرفت و فشار داد و عمامه اش
را برگردنش پیچید به طورى که بى حال وبى هوش روى زمین افتاد.
بعد از آن
، حضرت خطاب به حاضران کرد و فرمود: اى جماعت ! شما را به خدا سوگند مى
دهم که اگر راست مى گویم ، مرا تصدیق کنید: آیا شما در روى زمین نزد رسول خدا (ص) ، شخصى محبوب تر از من و برادرم مى شناسید؟
و آیا بر روى کره زمین جز من و برادرم ، کسى دیگر را به فرزندى دختر رسول اللّه (ص) مى شناسید؟
همگى پاسخ دادند: خیر، ما هیچ کسى غیر از شما دو نفر را نمى شناسیم .
امام حسین (ع) بعد از آن فرمود: و همانا من نیز در تمام زمین ، هیچ ملعونِ فرزند ملعونى را نمى شناسم ، جز مروان و پدرش را که رانده و تبعید شده رسول خدا (ص) ؛ و نیز مورد خشم و غضب خداوند بوده و هستند.
و آن گاه خطاب به مروان کرد و فرمود: سوگند به خدا، که تو و پدرت دشمن ترین افراد براى خدا و رسولش و اهل بیت او مى باشید.
منابع:
۱-احتجاج طبرسى ج ۲، ص ۲۳.
۲-بحارالانوار ج ۴۴، ص ۲۰۴.
http://www.yamojir.com